این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان
من اسمم بابکه و تازه استخدام آموزش پرورش شدم اونم با هزار تا زور. من اصلیتم شیرازیه شهر احمد مولا شهر بابا سعدی شهری که قزوین به ناحق حقشو خورده حالو بگذریم سال اول تربیت معلمی که تموم شد به ما گفتن باید برین یه شهر دیگه و دو سال سابقه رو پر کنین از شانس بد یا خوب من منو فرستادن به اردبیل یه روستایی تو منطقه قره داغ که به دلیل امنیتی نمیتونم اسم روستا رو بگم منو فرستادن به اون روستا که فقط یه مدرسه داشت و تا کلاس پنجم داشت کسایی که روستا زندگی میکنن میدونن مدرسه هاشون جوریه که به خاطر کم بودن دانش آموزاش همه رو تو یه کلاس میریزن و ما نوبتی مثلا کلاس اولو درس میدیم و بهشون تکلیف میدیم و میریم برای دانش آموزای بالاتر و همینجوری ادامه میدیم…
 
من ۲۷ سالمه وزنم ۸۱ و قد ۱۸۰ قبل استخدام هم یه شیطنتایی داشتم با دوس دخترام ولی بعد اینکه استخدام شدم همه چی رو گذاشتم کنار و کاری به کار کسی نداشتم ولی هر روز جق میزدم بلا استثنا . من بعد اینکه اومدم به روستا و از طرف شورا یه اتاق بهم دادن تو مدرسه و ساکن شدم و حدا حفظشون کنه اهالی هم از هر نظر به من میرسیدن و کمبودی از نظر خورد و خوراک نداشتم بعد دو ماه که من بساط جق زدن هر روز به راه بود و خدایی اصلا به دخترایی که خودشونو جلوم نمایش میدادن کاری نداشتم و سرم به کارم مشغول بود تو اون روستا نمیدونم جریان چیه دختراشون زود به بلوغ میرسیدن و سینه درمیاوردن شاید به دلیل اینه که هر روز جفت گیری حیوونا رو میدیدن حالا بگذرد تو کلاس ما ۱۳ تا دختر بودن و ۱۷ تا پسر که سه تا از اون دخترا کلاس پنجم بودن یکیشون اسمش سولماز بود که اندامهای دخترانش خیلی زودتر رسیده بود و سینه هایی بزرگ نسبت به سنش داشت این سولماز وقتایی که جمع میشدن دور میزم سینه هاشو میمالوند به بازیم ولی من اصلا روی خوش نشون نمیدادم چون اگه کاری میکردم و میفهمیدن همونجا منو میکشتن خلاصه این سولماز خیلی کرم میریخت دو هفته پیش که مردم روستا میرفتن برای جمع کردن محصولاشون من کلاسو تعطیل کردم و دو نفر موندن کلاس مثلا مشکلاشونو حل کنم تو ریاضی یکیش سولماز بود که کلاس پنجم بود و سال آخرشه یکیشم انوشیروان که سال چهارم بود بعد تموم شدن من گفتم برین خونه هاتون ولی دیدم این دو تا موقع رفتن رفتارشون مشکوک بود فرداش یه نفر از اداره اومد برای بازرسی و سه روز موند روستا تا عملکرد کنو ببینه تو تدریس تو این سه روز من خیلی اذیت شدم چون بساط جق زدنو فیلم سوپر جمع شده بود و من تو کف بودم با خایه های پر از آب بعد سه روز ایشون صب حرکت کرد کم کم بچه ها اومدن مدرسه و زنگ دوم ورزش داشتن منم یه توپ انداختم وسط تا بازی کنن و خودم رفتم تو محل اقامتم تا دراز بکشم و از پنجره ببینم بچه هارو
 
 
بعد یه ربع یه نگاه کردم دیدم بچه ها کمن پاشدم ببینم قضیه چیه تو راه رو ما یه اتاقی داشتیم که انباریش کردیمو ضایعات میزا و خرت و پرتا رو جمع میکردم این اتاق از طرف راه رو یه پنجرا مشجر بزرگ داشت وقتی رد میشدم یه چیزی شبیه سایه دیدم که تکون خورد و اومدم برم ببینم چیه از گوشه شیشه مشجر یه سوراخ داشت که ازش سیم رد کرده بودم از اونجا دیدم که بعله اون دو نفر داخلن و انوش از پشت دختره رو گرفته و چسبونده به کونش و فشار میده تا صحنه رو دیدم راس کردم و همونجا نگاه کردم بعدش سولماز چهار دست و پا شد و دامنشو داد بالا و شلوارشو کشید پایین تا رونش انوش هم کیر کوچولو و قلمیشو از زیبش دراورد و دوباره چسبید به کون سولماز و همونجوری فشار میداد بدبخت بلد نبود ولی کون سولماز خیلی تماشایی بود یه کون سبزه کوچیک با کوس برامده از لای پاش که موهای زرد نا مرتبی داشت این پسر همش میچسبون و همینجوری فشار میداد و میموند منم راست کرده شدیدا تو حشر رفتم گوشیمو دراوردم و از همون سوراخ فیلم گرفتم بعد چندبار سولماز یکم تف زد تو دستشو کیرشو گرفت لیز کرد و بازم برگشت و با دستش کیر انوشو دم کسش کذاشت و انوش همینجوری فشار میداد ولی نمیرفت تو لیز میخورد بعد چند تلاش ناموفق سولماز کیر کوچیکو گرفت گذاشت دم سوراخ کونش با دست نگه داشت انوش هم فشار داد دیدم همینجوری فشار داده و سولماز قیافش درهم و سرش پایینه فهمیدم رفته توش بعد چند دقیقه دوباره کیرش درومد و تا خواست تف بزنه من سوراخ کون سولمازو دیدم که دو بار باز و بسته شد تا این صحنه رو دیدم دیوانه شدم آخه خیلی صحنه قشنگی بود تصمیم گرفتم برم تو قلبم رو هزار میزد خلاصه گوشی به دست رفتم تو اینا تا منو دیدن پریدن و جمع کردم من درو بستم و مثلا عصبانی شدم و گفتم چه غلطی میکردین اینا گفتن اومده بودیم اینجا رو مرتب کنیم منم گفتم آره فیلمتونو گرفتم به خانواده هاتون نشون میدم تا اینو گفتم زدن زیر گریه و التماس که آغا غلط کردیم و افتادن به پام و منم چک میخوابندم فقط خخخخخ بعد گفتم برین بیرون اینا هنوز گریه میکردن و من پسره رو حل دادم بیرون و عمدا دستمو گذاشتم رو کون سفت و مثلا هل بدم بیرون دیدم عکس العملی نشون نداد گفتم برین بیرون خودمم رفتم تو اتاقم ولی اینا هم باهام اومدن و التماس و گریه میکردن و میگفتن به هیشکی نگو

 
 
به هر زحمتی بود ردشون کردم برن منم زنگو زدم و اومدن کلاس بعد کلاس من شب میخواستم یه جق پر آب بزنم ولی نزدم چون کار داشتم فرداش فردا بعد تعطیلی کلاس به سولماز و انوش اشاره کردم بمونین و موندن بعدش به سولماز گفتم بیرون باشه انوش اومد تو اتاقم درو بستم یه راست رفتم سر وقتش و همینجوری دستمو گذاشتم رو کونش و مالیدم میدونستم به هیشکی نمیکه یکم که مالیدم دیدم گریه کرد باز اعصابم خورد شد گفتم برو خونتون اون رفت بعدش سولماز اومد منم مستقیم رفتم و یکی خوابوندم تو سرش تا حساب کار بیاد دستش رفتم پشتش و دستم و گذاشتم رو کونش این هیچی نمیگفت و همینجوری ایستاده بود نشستم رو تخت گفتم بیاد بشینه روم اونم مثل دختر خوب اومد نشست یواش یواش مالوندم به کونش و کیر ۱۲ سانتیم شده بود مثل آهن بعدش سینه هاشو مالونذم یکم ولی لباسشو درنیاوردم گفتم بشین جلوی پام نشست کمربندمو باز کزدم و کیرمو دراوردم تا کیرمو دید با تعجب نگا میکرد گفتم بکن تو دهنت و لیس بزن اینم اومد و کرد دهنش ولی بلد نبود شدیدا دندون میزد خوشم نیومد بلند شدم اون نشست جام و کیرمو گذاشتم تو دهنش و گفتم دندونات بخوره کتکت میزدم اونم سعی میکرد نخوره من سرشو گرفتم و یواش یواش تو دهنش تلمبه زدم خیلی حال میداد خیلی داغ بود و منم تو کف خلاصه بعد چند دقیقه تلمبه زدن سرعتمو بیشتر کردم اینم آب دهنش از کنار لباش میریخت تا خواست آبم بیاد همینجوری نگه داشتم و آبم با فوران ریخت تو دهنش اولش نفهمید بعدش که حجم آبم زیاد بود فهمید و اوق میزد بعد که کیرمو دراوردم آبمو ریخت تو دستش همینجوری به من نگاه میکرد گفتم برو دستتو بشور رفت اومد و گفتم برو خونتون اگه به کسی بگی فیلمو به بابات نشون میدم اونم رفت من تصمیم داشتم دیگه کاریش نداشته باشم ولی از فرداش بعد تعطیلی مدرسه میومد میخورد و میرفت آخراش آبمو وادار میکردم قورت بده و کونشم افتتاح کردم تا یه ماه بعدش که مدرسه دایر بود هر روز باهم بودیم و الان منو منتقل کردن یه روستای نزدیک شهر اردبیل خودمم تو شهر خونه گرفتمو موندم اینجا این یه خاطره بود که گفتم شاید خوشتون بیاد منم اون یه ماه رو حسابی حال کردم .
 
 
 
دوستون دارم بابک
 
 
نوشته: استاد پدوفیلیان

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *