این داستان تقدیم به شما

سلام
اسمم سحره 32 سالمه 10 ساله ازدواج کردم شوهرم 12 سال از خودم بزرگتره اولش اصن برام مهم نبود اختلاف سن ولی به مرورزمان متوجه شدم اشتباه کردم من هرروز جوون ترو خوشگل میشد شوهرم کم کم میرفت سمت میانسالی و بی حوصلگی
نه حال تفریح داره نه حال گردش
حاله کردن منو داره ولی مطمئنم به مرورزمان همینم کم میشه همینطور که کمتر شده واسه همین به دخترا توصیه میکنم با اختلاف سنیه زیادازدواج نکنن با اینکه خیلی شوهرمو دوست دارم ولی حس میکنم اشتباه کردم
میل جنسیم خیلی زیاده دست خودم نیست همیشه امادگیه حشری شدنو دارم و احساس میکنم شوهرم کم میاره دربرابرم خودشم میدونه ولی به روش نمیاره…
 
 
وقتی میدیدم دخترای بزرگتر از من با یه پسر کم سن دارن راه میرنو عشقو حال میکنن افسوس میخوردم که من و شوهرم10سال دیگه چه جوری میشیم و این موضوع زمانیکه تو یه ازمایشگاه یه پرستار به من گفت پدرتون کارتون دارن و من برگشتم دیدم شوهرمو میگه خیلی بیشتر رفت رو مخم
خیلی زیادی توضیح دادم سرتونو درد اوردم

من قدم 170 وزنم 73 سینه 75 باسن درشت پوست سفید برفی مو مشکی و قیافه نسبتا خوبی دارم و خیلی سکس عالی دارم
این حس نا هماهنگ من باعث شد که برم سمت دوستیای نتی و تو چت پلاس باشم
چند بارم با چند تا دوست شدم ولی فقط در حد نت و تلفنو اینا بود دیداری نداشتیم راستش میترسیدم
تو مجردیم یه جور دیگه میترسیدم ازین غلطا کنم تومتاهلی هم یه جور دیگه
تااینکه با یه پسری به اسم سپهر اشنا شدم 27 ساله خیلی حشری و خوش تیپ
بهم پیشنهاد دوستیدادو گفت خیلی درگیرت شدم ناخوداگاه و منم که اولش نمیخواستم کم کم راضی به دوستی شدم تا عکس نشون دادیمو کم کم چت سکسیو اینها و دیگه ول کن نبود
تا اینکه یه بار گفت میخوام ببینمت دیه طاقت ندارم
 
 
نمیدونم چرا با اینکه خیلی میترسیدم ولی خیلی دلم میخواست باهاش سکس داشته باشم با اینکه میدونستم ممکنه اخرش پشیمون شم ولی بازم دلم خیلی میخواستش دوست داشتم سکس با یه پسر زیر 30 سالوتجربه کنم واسه اولین بار
خلاصه قرار گذاشتیمو ماشین اورده بود وقتی همو واسه اولین بار دیدیم اصن مدلمون مث چت کردنامون نبودو یه جورادی انگا خجالت میکشیدیم اصن خبریاز عشقم گفتنای تو چتو اینحرفا نبود ولیازش مشخص بود که یهجور خیلی خاصی نگام میکنه و این چیزا فقط واسه من بود اون داشت یه جورادی ملاحظه منو میکرد خلاصه رفتیم ناهارویه کم تاب خوردیمو یه کم یخمون باز شد
گفت اگه دوست داری بریم باغ ما هیشکی نیست یه کم باهم باشیمو بعد میرسونمت ولی راستش ترسیدم چند تا دیگه رواجیر کرده باشه بزنن لهم کنن قبول نکردم گفتم بایدزود برگردم دیر میشه گفت باشه پس میرم یه کم بیرون شهر تا خلوت باشه کسی کاریمون نداشته باشه
همینجور رفتو تو راه از چت هامونو دوست داشتنامون حرف زدیم
ساعت حدود سه و چهار بعداز ظهر بودو همه خلوت یه جائی بیرون شهر رفتیم زیر یه درخت که سایش افتاده بود رو زمین نگه داشت که یه دفه دیدم دستشو انداخت دور گردنمو منوکشید سمت خودشو شروع کرد یه بوس محکم رو لبام کرد و بعد که صورتمو کشیدم عقب نگاه تو صورتم کردو با لبخند بهم گفت دیوونم کردی تو خیلی منتظر این لحظه بودم بزار حست کنم تورو خدا

 
 
منم با اینکه ته دلم تردید داشتم ولی همچین بدمم نمیمد واسه همین هیچی نگفتمو لبخندشو با لبخند جواب دادم

شروع کردیم خوردن لبای همدیگه زبونشو میمالید دورلبم حسابی حشری شده بود دستش اومد سمت سینم و دست مالیدن و مدام میگفت جون قربون هیکل سکسیت برم
دکمه های مانتومو باز کرد گفتم سپهر یکی نیاد میترسم به خدا گفت الان این ساعت هیشکی اینجا نیست خیالت راحت بزا حالمونو بکنیم عشقم
دستشو کرد زیر تاپ مشکیم و سینمو گرفتو میمالید و لب میگرفت از پشت سوتینمو وا کرد من کاملا حشری شده بودم حالمو نمفهمیدم کسم خیس شده بود دیگه دوست داشتم زودتربکنتم
بلوزمو زد بالا و گفت وای چه سینه هائی داری اینا مال خودمه میمرم براشون و با نوک زبون لیسید سینمو شروع کرد خوردن قشنگ تا نصف سینم تو دهنش بود یه جوری میخورد که کاملا مست شده بودم صدای نالم رفته بود بالا گفت بیا بریم صندلی عقب رفتیم منو خوابوند کاملا رو صندلی و مانتو و بلوزمو دراوردو شروع کرد باز کردن زیپو دکمه شلوارم نگاش کردم گفتم سپهر میترسم گفت نترس چیزی نمیشه من کنارتم بزا به تنها ارزوم برسم
شلوارمو دراوزد حالا فقط یه شورت پام بود یعنی یکی مارو تو اون وضع میدید دیگه چوب میکردتو کونمون …
گفت حالا میخوام برم سراغ شاه کس اول شلوارمو درارم که کیرم داره میترکه از بس تو لوندی لامصب
 
شلوارشو دراورد کیر کلفتش رو شورتش خودنمائی میکرد خم شده بود ازبس گنده بود جا نمیشد توشورتش دیگه دستمو گرفت گذاشت رو کیرش گفت ببین چیکار کردی باهاش گفتم بده برات بخورم گفت نه اول من کس نازتو ببینم بعد شروع کردازرو شورت خوردن کسم اینقد اب اومده بود که شورتم کامل خیس بود ازون ور اب زده بود بیرون حسابی کسمو ازرو شورت خورد و بعد از کنار شورتمو زد عقبو زبونشو مالید روشیار کسم وای چه حالی داشت اومد جلوتر همینجور که من خوابیده بودم کیرشو دراورد گذاشت تو دهنم منم حسابی از خجالتش درومدم و تا بیضه هاشم خوردم براش اینقد حال میمد که داد میزد
شورتمو دراورد وحشیانه شروع کرد خوردن کسم اینقد خورد و زبونشو فرو کردتوش تا کل بدنم چنان لرزید که جیغ میکشیدم و ارضا شدم شروع کرد قربون صدقه رفتنم
گفت از کون بکنمت یا کس گفتم نه از کون نمیتونم پاره میشم الانم شرایط نیست ازجلو بکن
پاهامو وا کردو کیرشو مالید وسط کسم گذاشت دم سوراخو هل داد توش وای تا حالا اینقد حال نیومده بودم خیلی کلفت بود کیرش درد داشتم ولی حال داشت کیر کللفت به نظرم بهتراز کیر درازه …
یه جوری منو میگائید که تو عمرم اینجوری شوهرم نکرده بودم
اینقد تلمبه زد که خیس عرق شدیم
 
یه دفعه گفت سحرم ابمو کجات بریزم گفتم بریز رو شکمو سینم که یه هو دراورد کیرشو و فریادزنان ابشو خالی کرد روبدنم و افتاد روم و شروع کردلب گرفتن هنوز داشت میلرزیدو کیرش تکون میخورد
با دستمال کاغذی که توماشین داشت بدنمونو پاک کردیمو لباس پوشیدیم وبعدش منو رسوند خونه و شب همش اس میداد که سحرم تورو خدا ببخش منو اصن تو حال خودم نبودم دیوونت شده بودم دست خودم نبود ببخشید اگه ناراحتت کردم امیدوارم بازم باهام دوست باشی منم براش نوشتم بهترین تجربه زندگیمو بهم هدیه دادی
این موضوع مربوط به دو هفته پیشه دفعه بعدی میخوام بگم بیاد خونه خودم چون شوهرم قراره بره ماموریت اینجوری شب هم میتونه بمونه پیشم

 
اگه اوکی شد براتون تعریف میکنم …

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *