این داستان تقدیم به شما
سلام
من 28 سالمه
خیلی هم خوشگلم
وخیلی ها دنبال رابطه با من
ولی دلم نمیخواد به شوهرم خیانت کنم
ازطرفی دلم میخواد توی بغل کسی غیرازشوهرم لذت ببرم
واسه همین دنبال رابطه ضربدریم
اگه میتونین اونو راضی کنین من حاضرم
دلم میخواد ازکون هم بدم ولی شوهرم نمیکنه
البته بعضی وقتا سرشو میبره تو ولی چون به گفته خودش خیلی تنگ وداغه زود آبش میاد ومنو حسرت به دل گذاشته
خیلی از آشناها آرزوشونه اگه شده حتی منو ببوسن
البته بعضی هاشونم منو بوسیدن
منم واسه اینکه شوهرم رو راضی کنم به شوخی و جدی بهش میگم بعضی از مردها توی خیابون خیلی قربون صدقم میرن و میگن آرزوشونه توی بغل من بمیرن
ِ…….
یه بار بهش گفتم امروز که رفته بودم بازار مردی که بازنش بود اونو پیچوند و اومد خیلی محترمانه بهم گفت اجازه میدی چن لحظه وقتتو بگیرم و بعدهم بهم ابراز علاقه کرد و گفت میشه شمارتو داشته باشم بعضی وقتا بهت زنگ بزنمو وفقط باهات سلام واحوالپرسی بکنم
بهش گفتم ببخشید شوهر دارم گفت خوب منم زن دارم گفتم ولی من به شوهرم خیانت نمیکنم گفت ی احوالپرسی ساده که خیانت نمیشه
گفتم نه اصلا امکان نداره خیلی پررو پررو
گفت بخدا بدجوری دلمو بردی حاضرم. هرکاری واست بکنم فقط بذار باهات تلفنی در ارتباط باشم. و . . .
میخواستم عکس العملشو ببینم
دیدم شوهرم گفت اینا بیمارن
گفتم ولی مرد خیلی زیبا وجذابی بودگفت انگار توهم دلت میخواسته باهاش دوس بشی
گفتم راستشو بخوای آره ولی من به توخیانت نمی کنم اگه میخواستم خیانت کنم میتونستم باهاش دوس بشم و بتو هم نمی گفتم
گفت آره میدونم ولی تو عزیز دلمی
گفتم اگه بهش شماره میدادم چکار می کردی
گفت میدونم بهم خیانت نمیکنی
گفتم اگه بکنم چی
گفت نه تورو می سناسم اهل خیانت نیستی و . .
اما ناراحت نشد به همین خاطر میگم احتمالش هست که راه بیاد ولی باید راهشو پیدا کنیم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید