این داستان تقدیم به شما
سلام. من مریمم و ۳۱ سالمه سفید و کمر بایک با وزن ۵۴ کیلو امیر شوهرم ۳۵ سالست و ما ۱۰ ساله ازدواج کردیم هردو تو خانواده مذهبی بزرگ شدیم…
***
من دختر گرم و آتیشی هستم اما امیر نه اصلا نمیتونه نیازهای زناشویی رو برطرف کنه. تا ۴سال پیش تابستان با کسی جز شوهرم سکس نداشتم فقط گاهی دستمالی میشدم توسط نامحرم. ۴سال پیش خونه کسی سرایدار بودیم یه پسر ۲۵ ساله داشت که خیلی تو کف من بود جذاب بود منم ازش خوشم میومد یه شب به امیر گفتم که پویا پسر صاحبخونه بهم نظر داره خواستم ببینم عکس العمل امیر چیه گفت میدونم مدتهاست تو نخ تونم اما انگار تو بیشتر بهش نظر داری با شنیدن این حرفا از امیر شگفت زده شدم . راست میگفت من خیلی دوست داشتم با یکی مث اون جذاب دوست باشم انگار عاشقش شدم یه ساپورت رنگی پوشیدم و یه تاپ نیم لختی و چادر سرم کردم رفتم بالا پیش خانوم صاحب خونه مدام منتظر بودم پویا بیاد بلاخره از اتاقش اومد بیرون مادرش رفت دستشویی و لبخندی که هر دو بهم هدیه دادیم اولین ارتباط بود موقع رفتن هم عمدا چادر رو از سرم انداختم تا اندام پشتم یعنی باسن گرد و بزرگ و کمر باریکم بتونم تحریکش کنم
بعد یه ساعت مادرش صدام کرد برم بالا گفت که پویا میگه برم اتاقش رو تمیز کنم رفتم تو اتاقش استرس داشتم اود و در رو قفل کرد ترسیدم خواستم فرار کنم پاشو گذاشت رو چادرم و چادر از سرم اوفتاد منو بغل کرد و شروع کرد به خوردن گردنم از خجالت آب شدم با دستاش باسنم رو ورز میداد داشتم یواش یواش تحریک میشدم که شلوارم رو تا زیر باسن کشید پایین و کیرش رو گذاشت در کونم تاحالا کون نداده بودم اما اونقدر تحریک شده بودم که فقط میخواستم یه چیز بره تو بدنم آروم فشارش داد هر دو سر پا بودیم خیلی طول کشید اما با همکاری هم کردیمش تو خیلی هم بزرگ نبود اما خیلی حال داد آبش رو رو باسنم خالی کرد و شلوارم رو کشیدم بالا و رفتم خونمون امیر خواب بود اونقدر گریه کردم که خوابم برد چند روز بعد پویا من و امیر رو دعوت کرد خونشون واس تولدش ۳تا پسر دیگه با ۲ تا دختر دیگه هم بودن همه حتی امیر مشروب خوردن اما من نخوردم
من کنار شوهرم نشسته بودم رو مبل که پویا دستم رو گرفت که باهاش برقصم تو رقص دستش رو باسنم بود فقط ۲تا مرد دبگه هم اومدن با منو پویا برقصند امیر که با دیدن من تو ۳ تا مرد عصبانی بود و به روی خودش نمیاورد دوتا دخترها که خداییش من از جفتشون سر بودم اومدن کنار امیر نشستن و شروع کردن با امیر ور رفتن امیر که خیلی مشروب خورده بود متوجه نشد که کی پویا منو برد تو اتاق کلی با هم ور رفتیم باورم نمیشد شوهرم تو حال بود و من با یه مرد دیگه تو اتاق خواب داشتم حال میکردم در گوشم گفت در حالی که انگشتش تو کونم بود و داشت آمادش میکرد بهم گفت که رضا دوستش میخواد بیاد تو اونقد اسرار کرد و زبون بازی که بلاخره قبول کردم وایی کیرش ۱۹ برابر امیر و پویا بود منو رضا تنها موندیم تو اتاق و پویا به بهانه سرگرم کردن امیر رفت تو حال
وقتی دسته بیل رضا رفت تو کونم یه جیغ کشیدم که صدام تا اون اتاق رفت صدای خنده هاشون میاومد از اونور که از جیغ من فهمیده بودن که رضا باهام چکار کرده وقتی دمر خوابیده بودم و رضا داشت تلمبه میزد تو کونم یه لحظه متوجه شدم امیر تو اتاقه و داره منو میبینه که زیر رضام و داریم حال میکنیم فوری خودم رو از زیر رضا کشیدم بیرون و خودم رو جمع و جور کردم که متوجه شدم همه انگار تو اتاقن و دارن سکس ما رو میبینن واسه اینکه خجالت نکشم پویا همه رو بیرون کرد و به رضا گفت کارت تمام سد بیژن رو صدا کن نشستم رو کیرش و خودم رو ارضا کردم دوباره منو دمر خوابوند و از عقب کرد تا آبش اومد خواستم شلوارم رو بپوشم که گفت کجا تازه گیرت آوردم خوشکله بیژن رو هم صدا زد کیرش کوچیک بود اما از مال امیر و پویا بزرگتر بود واسش ساک زدم که رصا ازم خواست رو کیرش بشینم نیمه راست بود کیر رضا کردمش تو کسم و بیژن هم از پشت کرد تو کونم چند بار ارضا شدم
آه و نالم بی اختیار شده بود که آب بیژن اومد بعد منو رضا اونقد لب و دهن همو خوردیم و تلمبه زدیم و عرق کردیم تا آب اونم واس دومین بار اومد من که سست شده بودم رو تخت اوفتادم صدام میلرزید پویا اومد بهش گفتم خیلی نامردی گفت خفه شو بهم و کیرشو داد دهنم به یه ساک کوتاه آبش اومد وقتی رفتیم تو حال امیر خواب بود بعد اون ماجرا الان ۴ ساله که من هفته ای ۳ یا ۴ بار سکس دارم و از امیر جدا شدم البته اون مشکلی نداشت خودم واسه راحت تر بودنم جدا شدم
نوشته: دختر مذهبی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید