این داستان تقدیم به شما
سلام
مهران هستم
۱۹
خاطره من براي همين امساله که براي تعطيلات رحلت امام به همراه خانواده مادريم رفتيم تايلند…
***
روز جمعه پرواز تهران به مسقط داشتيم و از اون جا هم با يك ساعت معطلي در فرودگاه به سمت تايلند پرواز كرديم و اولين شهري كه رفتيم پاتايا بود
تو اين سفر مادرم و٤ از خاله هام به همراه دختر خاله هام ، من و يكي از پسر خاله هام به اسم (( حامد)) تنها مرد هاي اين سفر بوديم
حامد ٣٢ سالشه و ماه اينده قرار بله بورون بگيره
اين مقدمه داستانه
بعد از رسيدن به هتل تقسيمات اتاق هامون به مشكل خورد تمام اتاق ها دو تخته بودن و ما ١٣ نفر بوديم
قرار بر اين شد كه يك نفر از اعضاي خانواده اتاق يك تخته داشته باشه
و از اونجا كه من و حامد تنها مرد هاي سفر بوديم بايد يكي از ما ها اين وظيفه سهت رو به عهده مي گرفت
منم كه خودم رو به هر دري مي زدم كه صاحب اتاق يه تخته بشم
اما انگار نظر ها به رفتن حامد بود
قرار بود اتاق ها يك بعد از ظهر تحويل داده بشه و ما ساعت ٥ داخل هتل بوديم و تا موقع تحويل اتاق جهت گشت و گذار تا ظهر رفتيم داخل شهر
بعد از يه چرخ كوتاه و ديدن سيتي سنتر پاتايا
برگشتيم هتل و خسته روي مبل هاي لابي افتاديم
من رمز واي فاي هتل رو گرفته بودم داشتم گشت گذاري تو فضاي مجازي مي كردم
كه عروس خالم(( همسر حامد )) بهم از طريق واتس اپ زنگ زد و جوياي حالمون شد
منم از اين فرصت استفاده كردم و با تعريف موضوع اتاق ها بدبيني عروس خالم رو برانگيختم تا بلكه با نگراني اون حامد تو اتاق تنها نره
البته همين اتفاقم افتاد و بعد از اتمام تماس من عروس خالم حسابي اقا حامد رو شسته مي زاره كنار و حامد با ميل و رضايت خودش اتاقش رو داد به من
اتاق بقيه اعضا طبقه ٧ بود اما اتاق من طبقه ٩ بود
شب كه شام خورديم همه به خاطر خستگي راه و معطلي هتل رفتن به اتاق هاشون تا فردا صبح با تور دور شهر رو برن
ولي من از هيجان رفتن به بار هتل خوابم نمي يومد
دسته جمعي سوار اسانسور شديم و همه طبقه ٧ پياده شدن منم كه مثلا مي خوام برم بالا موندم تو اسانسور و برگشتم پايين و رفتم تو بار
ولي بار نبود بهشت بود
بزرگ شلوغ
با پيست رقص عالي
اولش خجالت تمام وجودم رو گرفت ولي يكم با خودم كلنجار رفتم و گفتم تو اين همه شلوغي تو هم يكي مثل همه و با سينه ي راست رفتم تو
من زبانم خوبه ولي تو انتخاب مشروب هيچي نتونستم بگم
يكم نگاه شيشه ها كردم در همين هنگام متصدي بار بهم گفت انگار اشنا نيستي مي خواي كمكت كنم
منم كه از بلد نبردم ازش تشكر كردم و انتخاب به عهده اون گذاشتم
صندلي كه روش نشسته بودم اخرين صندلي كنسول بار بود و از فضاي شلوغ مهموني فاصله داشتم
اينم بگم يه تيشتر جذب مشكي با شلوار كتون مشكي و يه نايك مشكي پام بود و يه جورايي شبيه ادم هاي خلافكار تو فيلم ها بودم
متصدي پيشنهاد خودش رو برام اورد و منم مشغول مزه كردنش بودم و داشتم پيست رقص رو رصد مي كردم و با كس و كون هاي اون وسط حال مي كردم
وسط پيست يه دختره بود قد بلند حدودا ١٧٠
ورزشكار با پشت پاي عضله يه شلوارك و يه سوتين تنش و موهاي بلند تا كمر بلوند
اصلا يه تيكه عالي بود
و چشم ما خانم رو گرفته بود
همين جور كه اون وسط داشت دور مي زد و مي رقصيد يك لحظه نگاهامون بهم گره خورد و و به قولي خط رو گرفت و تا اخر اهنگ دي جي خانم چشم از ما بر نداشت
اهنگ كه تموم شد دي جي يك اهنگ اسانيا گذاشت تا طرفدار هاي رقص اسپانيايي بيان وسط
و خب طبيعتاً خيلي ها كه اسپانيايي بلد نبودن پيست رو ترك كردن يكيشونم اين خانم جذاب بود
منم ديدم زنه اومد ايين واسه اينكه ضايعه نباشه روم رو كردم اونور مشغول نوشيدن شدم
به ٢ دقيقه نكشيد يه چيزي رو كمرم حس كردم برگشت ديدم بله خانم اومده كنارم و داره نگاهم مي كنه
حالا من توف تو دهنم خشك شده بود
تو ايران هميشه من مي رفتم سمت اين و اون تا حالا موقعيتش نبوده اون بياد سمت من
منم تو اين موقعيت ها نبودم هول كردم
و فقط يه سلام بهش كردم
اما اون خيلي ريلكس اومد نشست بغلم ليوان رو از دستم گرفت و يكم از نوشيدني منو خورد
منم تماماً با يه قيافه متعجب و در عين حال خشك داشتم نگاهش مي كردم
ليوانم رو گذاشت كنار و گفت اسمش ميشله
و يه امريكايي – تايلندي منم با يه مكث كوتاه خودم و معرفي كردم
يه لبخندي زد و گفت چه قدر مي پردازي
من جا خوردم و گفتم هيچي
گفت هيچي؟!
پس چرا اونجوري نگاهم كردي
گفتم همين كه كنارمم هستي بايد يه چيزي بهم بدي هر كسي لياقت كنار من بودن رو نداره
اونم زد زير خنده و گفت من عاشق شكست غرور مردهام
و امشب هم مي خوام غرور تو رو بشكنم انگار دخترهايي كه دورت بودن زياد تو رو بزرگ كردن
منم يه لبخند تلخ زدم و گفتم همه قبلش همينو مي گن
تا اينو شكنيد تو كثري از ثانيه لبخند محو شد و با حالتي عصبي گفت مال همين هتلي؟
گفتم اره
گفت بريم اتاقت
اقا من رنگم عوض شذ يه دلشوره عجيب و كييييري منو گرفت كه نگو
حالا اون وسط به جاي جواب به دختره تو فكر نداشتن ترامادول و كاندوم بودم
كه دختره دستم رو گرفت منو برد دم درب
سوار اسانسور شديم گفت بزن بريم
منم طبقه ٩ رو زدم و رسيديم جلو اتاقم كليد رو كه انداختم تو منو هل داد و خودش اومد تو درب قفل كرد
من نشستم لبه تخت و اونم اومد جلوم و شروع كرد لباسم رو در اوردن
بعدازم خواست دستام رو بالا بگيرم
منم نمي دونستم چه بدبختي در انتظارم
دستم رو بالا گرفتم
اونم منو به پشت خوابوند رو تخت و با سينه هاش روي كمرم مي كشيد
و مي گفتم تا دير نشده بگو ببخشيد
من واقعا ترسيده بودم چون همين طوري كهروي كمرم سينه هاش رو مي كشيد با دستاش دستام رو گرفته بود كه يكم عجيب بود
اومد و صاف نشست روي گودي كمرم
خيلي فشار بهم ميومد ولي هيچي نگفتم اونم شلوارك رو در اورد كه واااااي يه چيزي تاپ تاپ مي كوبيد به كمرم
تازه فهميدم منظور از شكستن غرور كردنه منه
خانم دوجنسه است
اومدم بچرخم دستشو انداخت زير گلوم و خودش رو فشار دادا به كمرم تا نتونم برگردم
و بلند بلند مي خنديد و مي گفت نترس
من قبلا كون داده بودم
و سوراخم بشته نبود ولي خب بي مقدمه دادن سخته
اما من با كلي زور و فشار چرخيدم و اون اومد رو شكمم و من بلند شدم و حالا اون خوابيده بود و من بالا سرش
اينجا بود كه اون شكه شده بود
دستتشو گرفتم و به كيرش نگاه كردم
يه كير كلفت و دراز خيلي خوش تراش
ياد موقعي افتادم كه از كون سكس داشتم
حال و هوام عوض شد بي اختيار سرم رفت سمت كيرش و داستاشو ول كردم و شروع به خوردن كيرش كردم
خود ميشل تو تعجب بود كه چي شد من اينكارو كردم
تنها كاري كه كرد دستش رو گذاشت رو سرم و فشار مي داد
و مي خنديد مي گفت خوبه يكي با ميل خودش داره مي خوره
تعريف از خود نباشه استاد ساك زدنم
كيرش رو گفته بودم و فقط با زبون كله گنده كيرش رو ليس مي زدم
يه جاهايي خودش عقب مي كشيد ولي چون كيرش رو با فشار تو دستم داشتم نمي تونست كاري كنه
اخراي كارم همش مي گفت بسه ولي من لج بازيم گل كرده بود مي خواستم حالش رو بگيره انقدر اين كارو كردم تا اه و نالش دراومد كه يعني موقع ارضا شدنشه
با يه حركت كيرش رو از دهنم در اوردم سر كير رو گرفتم اونور تمام ابش با فشار پاشيد روي ديوار كنار تخت
خالي كه شد ديد قرمز شده و عصبي
يكي زد تو گوشم و گفت تو اولش سكسي بود اين چه كاري بود كردي اب منو ريختي بيرون
منم كه انگار نه انگار ازش سيلي خوردم يه لبخند زدم گفتم ببخشيد كه غرورت رو شكستم
ميشل خشكش زد
دهنش باز مونده بود تو كل زندگيش ادمي مثل من نديده بود كه دنبال خراب كردن اون باشه
هلم داد و افتاد روم و با اون حالتش كه عصبي بود و لجم در اومده بود داشت سينه هامو مك مي زد
انقدر بهش فشار عصبي اومده بود كه دوباره كيرش راست شده بود اومد لبه تخت و منو كشيد عقب به حالت سگي خوابوند و با سر كيرش دور تا دور سوراخم رو مي ماليد و با يه ليس بزرگ از سوراخم كونم خيس كرد و با حالت وحشيانه كيرش رفت تو
يه دردي خيييلي بدي داشت
تازه من بازم راهم باز بود وگرنه جر مي خوردم
انقدر تلمبه مي زد كه يه جاهايي جير جير كيرش صدا ميداد
هر ٣-٤ دقيقه هم پوزيشن عوض مي كرد
و من مثل يه تيكه گرشت اينور و اونور پرت مي شدم
اخر سري دراز كشيدم و اومد بين پاهام شروع كرد به دلمبه زدن و اه و ناله اش در اومد كه يعني داره ابش مياد دستش رفت سمت كيرش كه كيرش رو در بياره
پاهام رو دورش حلقه كردم و فشار دادم و اون رو كشيدم سمت خودت
اون افتاد روي من منم لبم رو گذاشتم رو لبش و تو همين حين ابش اومد رفت تو كونم
ابش كه اب نبود
كتري و سماور بود خيلي داغ بود
يه ٢-٣ دقيقه قفل بوديم تا اروم بلند شد
منم گفتم اينم لطف من به تو در عوض ساكي كه برات زدم
يه لبخند خيلي زيبا زد و سرش و گذاشت رو سينم و خوابيد
نصفه شب از سرما بيدار شدم
لخت بوديم پتو هم نداشتيم
اروم سرش رو گذاشتم رو بالشت تو پتو رو از زيرمون بردارم كه بيدار شد و دوباره بللم كرد ولي اين بار اون پاهاشو باز كرد
منم كه كيرم داشت منفجر مي شد از فشار كون دادن شروع كردم به كردنش
تو همون حين بازم فكر اين بودم كه چه جوري يه كار متفاوت بكنم كه ابش داشت ميومد منم كيرم رو در اوردم دستم كردم تو كونش و با سرعت تكون دادم
اه و نالش بلند شد بازوم چنگ مي داخت كه ابش با فشار زد بيرون منم دستم در اوردم بهش فرصت ندادم اروم بشه دوباره كردم تو كونش شروع به كردن
تا منم ابم اومد كشيدم بيرون ريخت رو سينه هاش و دوباره ولو شديم
از خواب بيدار شدم ساعت ٧:١٠ بود
و قراره ما با خانواده ٧:٣٠ تو رستوران بود كه صبحانه بخوريم و ٨:٠٠ هم بيريم با تور بيرون مثل برق پريدم و اون از نحوه بيدار شدنم بيدار شد و منم گفتم كه كلا٢٠ وقت داريم كه دوش بگيريم و جمع كنيم ميشل هم رفت تو حمام و منم پشت سرش رفتم تو همزمان شروع به دوش گرفتن كرديم اون وسط هم خانم به تلافي ديشبش يه چند باري مارو انگشت كرد از حموم. اومدم بيرون ساعت دقيق ٧:٣٠ بود
تا اومديم بيرون خودمون خشك كرديم لباس پوشيديم ١٠ طول كشيد من درب و باز كردم و سرم كردم بيرون ديدم واااااي حامد سر راهروي و داره مياد دنبال من
منم ريده بودم به خودم درب بستم به ميشل گفتم پسر خالم سر راهرو داره مياد
اون ترسي نداشت ولي نمي خواست من تو درد سر بيفتم
ازش خواستم بره زير تخت
اونم با يه حركت رفت زير تخت
من درب باز كردم و اومدم بيرون كه حامد رو ديدم
گفت كجايي همه منتظرن منم گفتم اومدم ديگه بريم
كارت رو برداشتم و اومدم بيرون
وقتي درب رو ببنيدي و كارت هم نباشه
درب قفل ميشه
و ميشل گير كرد اون تو
رفتيم تو اسانسور كه بريم پايين گفتم اخ اخ موبايل جا موند من برم و بيام
و حامد و ول كردم با رفتم سمت اتاق و درب باز كردم و ميشل رو كشيدم بيرون رفتيم پايين
از هم تو لابي جدا شديم و من رفتم صبحانه رو خوردم و نشستيم تا تور بياد و بيرون
تور رسيد و ما سوار اتوبوس شديم كه ديديم به به ميشل خانم راهنماي شهريه و معاون ليدرمونه
از خوشحالي داشتم بال در مي اوردم
٤ روز كه تماماً با تور اينور و اونور بوديم من از همه جدا بودم و با ميشل مي چرخيدم
بدجور وابسته ام كرده بود
روز ٥ رفتيم پارك ابي و با اصرار من اون هم اومد تو پارك كه كلا با هم بوديم يه جا از سرسر اومديم پايين و از استخر خارج شديدم چشمم افتاد به سالار حانم كه راست شده
اونم كه حشري شده بود گفت بايد الان انجامش بديم
با هم رفتيم به محوته استخر موج يه سرويس به اشتي اون گوشه داشت نسبتاً خلوت
رفتيم داخل و دوتايي تو يه اتاقش و من قمبل كنار روي توالت و اونم وحشيانه تو كون من مي كرد
زنيكه هم كه تا ابش مي خواست بياد تازه داد و بيدادش ميرفت بالا
يه جا كه صداش خيلي بلند شد كه من وحشت كرد كه الان ميريزن ت توالت
كارش كه تموم شد از بالاي درب نگاه كردم كه كسي نباشه و اومديم بيرون
پايان…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید