این داستان تقدیم به شما

منتظرش بودم.میدونست واسه چی داره میاد پیش من. با هم از این قرارا میذاشتیم ولی نمیشه بگی معمولا. اون زیاد نبود تهران یا گاهی ایران. از این خلبانای تحصیل کرده ی امریکا بود. امریکای دهه هفتاد. تو جنگ در رفته بود ولی باز خفتش کرده بودن. همیشه سعی میکرد اینو زیاد بازگو نکنه…
 
خونوادگی آشنا شدیم. معلم زبان داداشم بود. اون موقع من به 16-17 سالم بود. نمیگم به من تجاوز کرد ولی اولین کسی بود که باهاش فهمیدم سکس یعنی چی. البته اون موقع همه کارا رو از رو لباس کرد. اون 47-8 سالش بود. الان شصتو رد کرده بود. از وقتی من دانشجو شدم، شد دوست پسرم، شد معلم سکسم و مشاور دوست پسر گرفتنم. این سالای وسط وقتی من 25-6 ساله بودم یه دو سالی غیبش زد و من از افسردگی سه بار تا پای خودکشی و مرگ رفتم. پیداش شد…دو ساعت فقط سرش داد میکشیدم، اون فقط گفت: ” بزرگ شدی مثلا….” و پوزخند زد. بعدا از خودش فهمیدم داشته از زنش جدا میشده، البته زن سومش…زن اولش سرطان گرفت. دومی سلیطه از آب دراومد و پای سومی باز شد. دومی زندگیشو بالاکشید و سومی هم حاضر نبود با نون کم بسازه. من وقتی دیدمش که تو گیرو گرفت همین سومیه بود. زنیکه نمیرفت، دعوام داشت، میخواست اینم نازشم بکشه….
 
من که 25-6 ساله بودم بازنشست شد واسه همین زنش طلاق گرفت….بعد که اون برگشت تو زندگیم، حرف رسمی بینمون رد و بد نشد ولی اون شد پای سکسم. با بقیه میگشتم ولی سکس با اون بهم میچسبید. شایدم امل بودم! اولین کسی که باش سکس داشتمو نمیتونستم فراموش کنم ولی خلاصه اینطور بودم. اونم یه چیزی بود کثافت! ذهنش 25 ساله بود، لباس پوشیدنش 33 ساله و سکس کردنش از 40 فراتر نمیرفت. یه مخلوطی بود که نمیشد راحت ازش گذشت. موهاش جو گندمی بود که دیدمش و الان دیگه سفید شده بود ولی سرش پر بود. اون روزم قرار بود بیاد که با هم بخوابیم و بینش اگه وقت شد کار ِ دیگه هم بکنیم. وقتی همو میدیدیم فقط به فکر راه های مختلف ارضا شدن بودیم. و در گذر سالا روانمونم به هم گره خورده بود. قلق همو میدونستیم. و خب هیچ کدوم دنبال انحرافات جنسی هم نبودیم، چون توهین بود….البته شاید رابطه ی ما خودش انحراف جنسی محسوب میشد با حدود 30 سال اختلاف سنی… زنگو زد و من گوشی ایفونو برداشتم، یه لبخند بزرگی رو لبام بود:” سلام! طبقه ی 2، واحد 4″ و درو زدم.

 
باز هول بودم میخواست بیاد. رفتم جلو اینه خودمو چک کنم. خوب بودم. دامن کوتاه برای این موارد خیلی مناسبه….تن که سفید باشه، تاپ مشکیِ براق روش میشینه. هیچ وقت منو تو کفش پاشنه بلند ندیده بود. من پا کرده بودم ولی با اون نبودم. زنگ واحدو زد. پشت در وایسادم و درو باز کردم. اونکه اومد تو تازه منو دید. تقریبا هم قدش شده بود. در فشار داد و بست پشت سرش و از من چشم بر نمیداشت. سلام نکرد. دست منو گرفت، گفت :”بچرخ ببینم…” چرخ زدم از زیر دستش به وسط هال و اون سراپامو نگاه کرد و منو کشید سمت خودش. همدیگه رو بوسیدیم یه آن، تو صورتم گفت:” یه لیوان اب به من میدی؟” ازش جدا شدم. تا برم اب بیارم، پرسید:” حالا اینجا کجاس؟” گفتم:” خانه ی دوست…” و نشست رو کاناپه و گفت:” ها! پس منزل جنابعالیه…” آبو دادم دستش و گفتم:” همین امروز فقط…” یه جرعه ابو داد پایین، اخم کرد:” یعنی چی…” نشستم رو دسته ی مبل:” خونه ی یکی از بچه هاس .چند روز رفته سفر…” لیوان ابو گذاشت کنار:” چرا دوری میکنی حالا…” و منو کشید رو پاش، دستمو انداختم دور گردنش، پیشونیشو بوسیدم. اونم یه دستش دور کمرم بود و دست دیگه زیرِ دامنم. اول یه کم رانامو لمس کرد. دامنم تنگ نبود، راسته بود ولی چون رسمی بود و زیرش استر داشت، پام راحت باز نمیشد. همینطور با پاهام ورمیرفت، گفت:” حالا خونه ی من چه عیبی داشت؟” گفتم:” هیچ عیبی…میخواستم یه بار من…” و لبامو گذاشتم رو لباش….دو تا، سه تا….دامنمو هی میکشید بالا و دستشو میبرد جلوتر. بین پاهامو گرفت ولی راحت نبود، اخر بین بوسه هامون گفت:” واکن پاتو…”دامنمو تا زدم بالا و پامو 60 درجه باز کردم.
 
دستش رفت زیر شورتم، بین لبای کسم…تو دهنش ناله میکردم. چوچولمو میمالید، لباشو ول کردم و صورتمو گذاشتم رو صورتش:”….آه…سیامک داری منو میکشی…” گفت:” رو زمین؟” نگاش کردم:” یا رو کاناپه…” گفتم:” تو چی میخوای؟” گفت:” زمین….” بلند شدم. اول کفاشمو در آوردم و بعد نشستم رو زمین. داشت کمر بندشو باز میکرد:” میخوای من برات درارم لباساتو…” شلوارشو آزاد کرد، شورتشو دیدم، کیرش صاف شق شده بود ، شورتش داشت میترکید. گفتم:” میشه بالباس؟” اومد پایین کنار من، گفتم:” فقط بارِ اول…” خندید:” اوه! پس خیلی نقشه داری…” دراز کشیدم. دامنمو کاملا جمع کردم. شورتمو با هم در اوردیم. با عجله اومد بین پاهام و رفت تو! هر دو تو صورت ِ هم یه ناله ی بلند کردیم :” آااه…” نیم خیز شدم و لباشو گرفتم، جوابمو با ولع داد. دستشو کرد زیر تاپم، سوتینم، سینه ی چپمو گرفت تو دستش و لبامو ول کرد. نفسش تو صورتم بود. نوک سینمو گرفت بین انگشت سبابه و شستش…این بار فقط من اه کشیدم. سرشو برد پایین و سینمو کرد تو دهنش. نوکشو، همه شو، نوکشو مکید. بعد منو گذاشت زمین و سینمو از زیر لباسم کشید بیرون که جلو چشمش باشه. دستاشو عمود کرد کنار بدنم و شروع کرد به تلمبه زدن.
 
یواش، کم عمق و یهو عمیق. من ناله میکردم و اون ادامه میداد…یک، دو، سه تا دم دهن کسم و یهو میرفت تا ته، یک، دو، و حرکت نمیکرد. مث یه ماشین لباسشوییه نامنظم. وقتی وایساد بهم گفت:” موی کوتاه بهت میاد…” نفسش سنگین بود. باز شروع کرد، یک، دو ،سه رو عمیق تلمبه زد و من بی اختیار کمرم قوس زد، تو دلم اسید پاشیدن، انگار تاب سواری بچگی بود وقتی از بالا سقوط میکردی پایین:” آآآآآآآآه…” اون چشماشو به هم فشار داد. تند نفس میکشید. کشید بیرون ازم و افتاد روم. بغلش کردم. به خودم فشارش داد:” جانم…” چند لحظه بود تو این وضع، کنارم دراز کشید. همدیگه رو بغل کردیم. من بی حس تو بغلش بودم. ارگاسمش شدید بود چون زودم اتفاق افتاد. چشامو که باز کردم ، نبود. رو آرنجم بلند شدم، صداش اومد:” مرغ پختی؟”…ناهار خوردیم.

 
 

داشتم ظرفا رو میشستم و اونم داشت از اخرین سفرش به ارمنستان میگفت. اینکه ما ایرونیا میگیم از مد افتاده ولی هنوز خیلی جای دیدنی داره. وسطاش از سیاستم میگفت. از منطقه…یهو صداش قطع شد. اومد کنار ِ من:” تموم نشد؟” نگاش کردم ولباشو بوسیدم:” الان میشه…” از پشت بغلم کرد. سرش گذاشت دمِ گوشم:” بار اول که لخت نشدی…” شیر ابو بستم. سرمو گردوندم سمتش:” سیا…” عادت نداشت بگه جانم، جونم، گفت:” ها…” کونمو چسبوندم بین پاهاش، اون منو فشار داد به کابیت زیر ِ سینک:” تو که کونی نبودی…” گفتم:” تو نرو…بمال” دامنمو زد بالا و شورتمو کشید پایین. کیرشو درآورد گذاشت چاک کونم، سرش نزدیک گوشم بود:” اینجا؟” کیرشو گرفتم دستم و کشیدم تو تَر:” اوووخ….نکن بچه….” شورتمو پایین تر داد و رانمو گرفت:” پاتو بیار بالا…” زانومو گذاشت کنار سینک . شورتمو از سر مچم ازاد کرد. کیرشو گذاشت، درِ کونم، گفتم :” سیا..” سینمو گرفت تو دستش:” نترس تو نمیرم…”سینمو فشار میداد، من لباشو گرفتم و کیرشو میکوبید در کونم. هر کی میدید، میگفت داره از کون میکندش قشنگ. لبامو ول کرد، ولی صورتمون به هم بود هنوز، میکوبید و نفسش تند بود. وایساد و پای منو داد بالاتر. سرکیرشم گذاشت سر سوراخ و یه کم فشار داد:” آه….نکن سیا….” یه چن تا ضربه ی دیگه زد و یهو در سوراخم گرم شد. وارفت روم. سرشو گذاشت رو شونم. موهاشو بود کردم:” سیامک….” پامو ول کرد.
 
همینطور تاتی تاتی دو قدم رفتیم تا میز. نشست رو صندلی. منم نشستم رو پاش. دامنم هنوز بالا بود. شورتم به مچ ِ پام. دستشو برد رو کسم. رومو کردم بهش. لباشو گرفتم. تقریبا گازش گرفتم و رهاشون کردم. دستشو برد باز رو چوچوله م:” اه…” من چشامو که میبستم نمیفهمیدم، صداشو شنیدم:” نگام کن…” چشامو باز کردم. به هم خیره بودیم. انگشت ِ دومشو تند رو چوچولم بالا و پایین میبرد. باز تاب اومد پایین، باز یه چیز تو دلم جوش زد و لرزیدم یه آن:” ها…اه…” اون لحظه لبامو گرفت و باز چوچولمو فشار داد. تو دهن هم ناله میکردیم. من لباشو رها کردم. اونم منو…سرشو باز گذاشت رو شونم. من تکیه دادم بهش. نیم رخمو نگاه کرد:” پاشو..پاشو بریم اتاق خواب…” چشامو بسته بودم:” حال ندارم…” گردنمو گرفت بین لباش و رها کرد:” میبرمت…” خواست بلندم کنه، مقاومت کردم:” ئه نه دیگه…” رو رانش نشستم و کیرشو گرفتم تو دستم، از شق شدگی ش خیلی کم شده بود. نمیدونم میخواست تو اتاق خواب منو با چی بکنه. بلند شدم و کاملا رخ به رخ نشستم رو پاش. کیرشو گرفتم. فشار دادم. خایه هاشو مالیدم. باهاش ور میرفتم و وسطاش همو میبوسیدیم. اون لپای کونمو فشار میداد. میخواستم تحریک بشه و بمونه. وسطش باز گفت :” پاشو…” بلند شدم و هلم داد عقب پاشد و با هم تاتی تاتی رفتیم تو اتاق خواب. دست انداخت تاپمو کند و سوتینمو، خودم داشتم دامنمو در میاوردم. من لخت بودم. لباسای اونو با هم در اوردیم. پیرنشو. زیرپوشش. شلوارشم که شل بود. شورتشم من کشیدم پایین و خودش از پاهاش در اورد.
 
من نشستم لبه ی تخت. اون اومد سمتمو منو کشید وسط تر. رو عرض تخت بودیم هردو. پاهامو باز کردم، خیلی باز. اومد روم. و بغلم کرد ولی تو کسم نکرد کیرشو:” ازاول اینطوری میخواستمت….” و شروع کردیم لب گرفتن. زبون دادن، گاز گرفتن و من تغییر کیرشو رو خودم حس میکردم. لبامو ول کرد، گردنمو گرفت، تخت سینمو لیسید و پستونامو یکی یکی مکید. صدای ناله ی من که قطع نمیشد. رفت رو شکمم. داشت میرفت بین پاهام که اسمشو گفتم:” سیامک….” اومد روم، تو صورتم. دستم بردم کیرشو گرفتم، گذاشتم دهن کسم. اونم یهو داد تو:” آآآاه….” دستاشو برد زیر بغلم و شونه هامو گرفت. منو رو دستاش گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن. تند و عمیق، من با هر رفتن و اومدنش جیغ میزدم:” آه….آآه….آآآآآه…”یهو وایساد از حرکت و کشید بیرون. کیرشو نگاه کردم، اونی نبود که تو هال دیدم. پشتم دراز کشید و باز دستاشو انداخت زیر بغلام، سرش کنار گوشم بود. پامو گرفت انداخت روی پای خودش و باز رفت تو….اروم حرکت میکرد. خیلی یواش. صورتمو برگردوندم سمتش، دستشو گذاشت روی سینه م، فشارش داد، باز نوکشو بین انگشتاش گرفت. آه کشیدم. همین طور یواش تکون میخورد، مث تلمبه زدن نبود. همون تو میمالید فقط. یه دستشو گذاشت رو سینه م، اون یکی رو برد رو چوچولم. چون پام باز بود. اون خیلی در دسترس بود. انگشتشو دایره ای میگردوند روش. تو گوشم گفت:” رعنا…” با صدای بیقرارم گفتم:” سیا…” گفت:” عروسک ِ من…” گفتم:” سیا…” همینطور اروم میمالید. گفت:” جیگرم..” گفتم :” سیا…” نذاشتم چیز دیگه ای بگه:” سیا….تندش کن”و اون شروع کرد ولی از پشت ِ من راحت نبود براش:” گفتم تند تر…” منو به پشت خوابوند و اومد روم. دستشو انداخت بیخ رونام و پاهامو داد بالا، یکشونو انداخت روی شونه ش. شروع کرد تند تلمبه زدن. نفسش خیلی سنگین بود. صورتش خیس عرق شده بود. من باز نزدیک شدم به اون سر خوردن از تاب و جیغام بلندتر شد:” اوه…اوووووه….آه…” اون بعد از این صدای من دو تا بیشتر نزد و باز توم داغ شد. غش کرد روم. بغلش کردم:” جوونم….” و صدای نفسش تو گوشم بود.

 
 
نوشته: رعنا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *