این داستان تقدیم به شما

سلام به همه دوستان …
اسمم نیما هستش ۲۰سالمه تک فرزندم و بابام ۴۰سالش مامانمم ۳۶سالشه اسمش سمیراس یه زن واقعا خوشگل و خوش هیکل… کمی چاق با سینه های بزرگ و کون بسیار بسیار گنده و گِرد که از زیر چادر هم تاقچه میندازه و کیر هرکسیو سیخِ خودش میکنه…
 
یه روز که خونه نشسته بودم پای ماهواره و بابامم سر کار بود مامانم رفته بود حموم معمولا زودتر از اینا از حموم درمیومد ولی اون روز حدود ۱ساعت و نیم طول کشید و منم داشتم شک میکردم که یهو مامان صدام زود رفتم دم حموم گفت برو یه بسته ژیلت سه تیغِ صابون دار بخر گفتم باشه ولی ژیلت بود که گفت نه یه دونه بود استفاده کردم برو بخر منم رفتم یه بسته ۵تایی گرفتم اومدم ب مامان گفتم و گفت ۲تا شو بده گفتم زیاد نیس گفت بده حرف نزن از لای در دوتا ژیلاو دادم و بازنشستم پای تلوزیون اما همش تو شک بودم که چرا ۳تا ژیلت میخاد چیکار مامانم که توهمین حال و احوالا بودمو یهو گوشی مامان زنگ خورد شماره غریبه بود جوتب ندادم چون پیش خودم گفتم شاید دوستای مامانن و الان کلی باهام حرف میزننو کسشعر میگن بیخیالش شدم و دیدم دوباره زنگ خورد بازم ج ندادم و بعد از ۲دقیقه پیام اومد کنجکاو شدم که ببینم پیام چیه و وقتی پیامو نگاه کردم و خوندم همه ی دنیا روسرم آوار شد از همون شماره یه Smsبود که نوشته بود( سمیرا جونم خوب ترتمیزش کردی یا نه؟ چرا جواب نمیدی پس زودباش بیا که دیگه طاقت ندارم اومدنی زروغن زیتونم که گفتی یادت نره عشقم) بادیدن این پیام گیج گیج شدم اصلا توحال خودم نبودم نفهمیدم چجوری گوشی گذاشم رومیزو رفتم تواتاق… همش توفکر بودم کع این شماره کی بود ترتمیز کردی زودبیا عشقم طاقت ندارو این حرفا ینی چی …!! داشتم میمردم از استرس قلبم رو ضربان هزار بود که مامانم از حموم درومد و از اتاقم اومدم بیرون و رفتم جلو.تلوزیون باز مامان از اتاق اومد بیرون و نشست رو مبل و گفت نیما من میرم خونه خاله ستاره(دوست مامانم)واسه تولد و شب آخره وقت میام باباتم که امشب شیف شبِ شام تورو گذاشتم یخچال (ساعت۵بعدازظهر بود) گفتم باشه ولی چرا دیر میای اونم تنها گفت اخه مهمونی شب شروع میشه تازه و من میرم ب ستاره کمک کنم دس تنهاس گفتم باش, رفت تو اتاق و بایه آرایش خیلی خوب اومد بیرون که روپوست سفیدش خیلی خوب شده بود رژ لب قرمز قرمز که خوشگلی لباشو چند برابر کرده بود و لباسشو بگم که ساپورت تنگ تنگ مشکی پوشیده بود با یه تاپ مشکی بدون سوتین که سینه هاش داشت لباسو جر میداد یه تیپ یه دست مشکی تنگ که از روشون مانتوشو پوشید و رفت یخچال روغن زیتون برداشت گفتم اون چیه گفت ستاره گفته بیار واسه غذا گوشیشو برداشت و smsداد و گفت ستاره آژانس گرفته برام میاد دنبالم و نشست منتظر ماشین…
 
بعداز نیم ساعت گوشیش زنگ خورد و گفت الان میام روبه من کردو گفت ماشین اومد گفتم آژانس شماره تورو از کجا آوره که جا خورد و بعداز یکم مِن مِن گفت ستاره به همراه ادرس داده که راحت تر پیدا کنه گفتم باشه خدافظی کردو رفت از پنجره سریع دید زدم و دیدم یه زانتیای سفید جلو دره و مامانم سریع درو باز کردو نشست و حرکت کردن و منم همینجور تو فکر بودم که مامانم داره چیکار میکنه و چرا با اون مرد غریبه رفت که یهو مامان زنگ زد گفت کیفم جا مونده اونو بیار سرکوچه منم لباس پوشیدمو کیفو برداشتم رفتم سر کوچه دیدم زانتیا جلوتره و مامانم پیاده شده رفتم پیشش گفت که این اژانس نیس شوهره ستارس اومده دنبالم گفتم باشه خدافظی کرد کیفو گرفت و رفت نشست تو ماشین بعداز حرکت منم سریع یه دربست گرفتمو ب راننده گفتم پشت این ماشین برو گمش نکنی اونم گفت باشه بعد از نیم ساعت حرکت رفت تو خیابون فرعی و بعدشم داخل کوچه و اونجا نگه داشت منم سریع ب راننده گفتم وایسا وقتی دیدم مامانم بایه مرده پیاده شدن پول ماشینو دادمو پیاده شدم رفتم پیشت درخت که نبینن منو و وارد خونه شدن منم رفتم و دیدم خونه ویلایی هست و حیاط دار کوچه هم کاملا خلوت بود بعداز ۳.۴دقیقه از رو دیوار باهزاران ترس و لرز رفتم بالا و پریدم توحیاط پر از درخت بود و زمینشم چمن یه ویلای توپ و بزرگ بود از گوشه دیوار اروم اروم داشتم حرکت میکردم ب سمت خونه که صدای خنده مامانمو شنیدم و دیدم اومد بیرون و مانتوشم دراورده بود اومد دم آلاچیق روی صندلی نشست و صدازد حمید بیا دیگع حمید که اون مرده بود یه مرد خوش هیکل و خرپولی از قیافش میریخت با قلیون اومد پیش مامانم رو صندلی نشست و شروع کرد کشیدن و بامامانم حف زدن و خدیدن بعد قلیونو داد ب مامانم و رفت داخل خونه یه زیر انداز آورد و پهنش کرد زمین و ب مامان سمیرا گفت بیا بخاب عشقم دارم میمیرم یهو مامان بالحن عجیب و قشنگ مثل جنده ها گفت وااااا حمید تو حیاط …!!؟؟ اون کسکشم گفت آره فعلا بیا میخام ماساژت بدم

 
 
مامان پاشد رفت پیش زیرانداز و حمید شروع کرد لب گرفتن ازش و لباساشو دراورد اصلا باورم نمیشدم که چی دارم میبینم کیرم راست راست شده بود شلوارمو جر میداد وقتی حمید تاپ مامانو دراورد دوتا سینه های سفیدو خوشگلش اوفتاد بیرون اووووف داشتم میمردم از هیجان بعد ساپورت تنگشو ب زور از پاش کشید پایین و یه شرت قرمز خوشگل موند تو پای مامانم بعد مامانمو خوابوند و زود رفت داخلو یه بالشتک آورد گذاشت زیر کمر مامانم قشنگ پشت درختا وایستاده بودمو از نزدیک داشتم میدیدم صحنه رو از استرس ترس و هیجان داشتم دیوانه میشدم قلبم از جاش درمیومد بعد روغن زیتونو که روی همون میز بود برداشت درشو باز کرد و کلا ریخت روی بدن مامانم و از سر تا پاشو روغنی کرد اما و بعد شرتشو در همون حالت خابیده درآورد واااااای وی داشتم میدیدم پاهای کلفت و سفیییییید مامانم سمیرا با اون باسن گنده و گوشتی که حتی یه تارموهم رو پاهاش نبود و رون های بزرگ و سفیدش عالیییییی بود بعد حمید یه جون گفت و نشست رو کون مامانم اینم بگم که قبل از نشستن شلوارکشو با تیشرتش درآورد و باشرت نشست رو کون مامانم و شروع کرد مالیدنش همه ی بدنشو روغنی مرد مثل این فیلم سکسیها بدن ناز مامان سمیرام برق میزد بعد از کلی مالیدنش مامانو برگردوند رو به خودش و باز روغن ریخت رو ممه هاش وکُس نازش و شکمش که من داشتم دیواااانه میشدم همه ی بدنشو میمالیدو وقتی ممه هاشو میگرفت همچین فشار میداد که مامانم آخ اوخ میکرد و وقتی دستشو رو کس نازو بی موش میکشیدم مامانم فقط آه میکشیدبعد۵ دقیقه هم از جلو مالیدنش بالاخره از روش پاشد و روبروی مامانم وایستاد و شرتشو داد پایین اووووف تا خالا تو مرم کیر به اون بزرگی و سفیدی ندیده بود اصلا مونداشت و خیلی هم کلف بود اصلا باور کردنی نبود انگار عرب بود کسکش کیرشو گرفت دستش و هی تکون نیداد و ب مامانم میگفت این ماله کیه مه مامانمم مثل جنده ها با یه لحن قشنگ میگفت جوووون همش مال خودمه آخ
بعد خابید پیش مامانم و مامان پاشد بغلش نشست و شروع کرد ساک زدن و خیلی آروم و ریلکس کیرشو مک میزد و گاهی درمیاورد و خایه هاشو لیس میزد و دوباره میکرد تو دهنش بعد از ۲.۳دقیقه ساک زدن دراز کشید روش و چون بدنش روغنی و لیز بود خودشو رو حمید سُر میداد و بالا پایین میکرد کسش دقیقا رو کیرش بود و تکون میخورد و لب بازی میکردم باهم دست حمیدم از پشت رو کون مامان بود و محکم چنگ مندات و میمالید که یهو حمیدگفت بخاب و مامانم بغلش خابیدو حمید نشست رو کونش و بازم بالشو گذاشت زیر شکمش و ب مامان گفت سمیرا جون قنبل کن ببینم جیگرم وای اصلا باورم نمیشه مامان جوری کونشو قنبل کرد و داد بالا که اصلا باور کردنی نبود کونش حسابی گنده ی گنده ترشد و حمیدم که یه کون گنده و روغنی شده جلو کیرش بود هنش جون جون میگفت و حال میکرد بعد ب مامان گفت آماده ای عشقم و مامانم اروم گفت آره عزیزم فقط قول دادی که یواشا … حمیدم گفت چشم خانومم و روغن زیتونو برداشت و ریخت روی کون مامان و روی کیره بزرگش و مالیدش ب کون مامانم و حسابی برق میزد .

 
 
بعد حمید گفت تو فقط راحت بخاب هرچی هم شد فقط جیغ یواش بزن و اصلا تکون نخور قول میدم زود دردش تموم میشه مامانم گفت باشه
و اونجا بودکه من فهمیدم میخاد بکنه تو کونش .که حمید کیر کلفتشو گذاشت دم سوراخ کون مامانم و با یه فشاره ریز کلشو فرو کرد توشو مامانم یه آه خوشگلی کشید و حمید اروم اروم کیرشو بیشتر فشار میداد اما لامصب خیلی کلف بود همش پیش خودم میگفتم اگه بره توش مامان جر میخوره و بعد از ۳۰.۴۰ثاتیه حمید هی یواش یواش کیرشو داخل کرد و نصفش رفت مامانم داشت گریه میگرد صدای هق هق زدناشو قشنگ میشتیدم که هی میگفت حمید توروخدا درار نمیتونم حمید دارم پاره میشم توروهرکی دوسداری دام میسوزم ولی اون دیوث اصلا عین خیالش نبود و فقط فکره کردن بود بعد ب مامان گفت باشه دیگ تکون نمیدم و روی مامانم خابید کریشم تا نصفه تو کون مامان سمیرام بود
حدود ۲.۳دقیقه همیتطور روش بود و گردنشو میخورد و حسابی مامانو حشری کرد خیلی وارد بود کاری میکردکه مامان همش آه میکشید بعد بهش گفت عشقم ۱۹ثاتیه هم تحمل کنی تمومه ها بعد بلند شد از روی مامانم و کیرشو کلا درآورد مامانم یه اه قشنگی کشید و حمید دوباره کیرشو روغنی کرد وگذاشت دم سوراخش و گفت تکون نخور مامانمم که معلوم بود حشری شده بود هیچی نگفت اون دیوثم کیرشواروم اروم بُرد تو کون مامانم و مامان همش آه اوه میکرد با یه صدلی نازک و عاللللی جیغ های کوچولو و یواش میکشید که یهو دیدم همه کیر حمید رفت تو کونش و اصلا باورم نمیشد اخه بیش از اندازه کلف بود وقتی که کیر حمید رفت توش اون کسکش یه آخیش گفت و شروع کرد اروم اروم تکون دادن و خیلی کم کیرشو عقب جلو میکرد و همینطور ادامه داد تا جایی که دیدم کمر مامانو گرفته محکم و کیرشو تا نصفه درمیاره بیرون و تند تند میکنه توش صدای آه اه گفتنای مامان سمیرای خوشگلم تو حیاط پیچیده بود و حمید کسکشم مثل سگ داشت حال میکرد و محکم تر از قبل تلمبه میزد تاجایی که همه کیرشو درمیاورد و میکرد تو کس مامانم و در میاورد دوباره میکرد تو کونش مامانمم تو اووووج لذت بود و همش میگفت از کس بکن از کس بکن دارم ارضا میشم عشقم …
 
توهمین هین و حال حمید اه بلندی گفت و کیرشو دراورد یهو تا ته فرو کرد توکونش و خودشو جلو نگه داشت و ابشو ریخت تو کون مامانم و همونجوری ب مدت ۱۰.۱۵ ثانیه نگه داشت و دراورد گذاشت تو کسش که صدای ناله های مامانم دراومد و تند تند تلمبه زد تا اب مامانمم اومد و حمید روش دراز کشید و ۵ دقیقه روش خابید و اه اه میکردن و اینم بگم که منم تو این فاصله ۳بار ارضا شدم و جغ زدم و دیگه نمیتونستم رو پاهام وایسم و حمید هم بعد بلند شد و گفت پاشو عشقم پاشو بریم حموم ب زور مامانمو بلند مرد و رفتن تو خونه ساعتو نگاه مردم دیدم ۷ونیم شب شده و هوا داشت کم کم تاریک میشد دلم میخاست برم توخونه هم ببینم حموم رفتنشونو که رفتم امااز ترسم از جلوی در برگشتم و پیش خودم گفتم دیگه تموم شد و اروم اروم رفتم جلوی در خروجی و اروم از حیاط هم اومدم بیرون و رفتم سر خیابون یه ماشین گرفتم برگشتم خونه ساعت نزدیک ۱۰شده بود ب مامان زنگ زدم گوشیو برداشت و باصدای خسته گفت الانا راه میوفتم که بیام و حدود ساعت ۱۱اومد خونه و معلوم بود که دوباره ارایش کرده بود لباسشو عوض کرد و گفت خسته شدم میرم بخابم منم گفتم خوش گذشت ؟ و مامان جواب داد عالی بود…

 
 
که کیرم دوباره راست شد و رفتم دسشویی باز جغ زدم و مامانمم رو تخت اوفتاده بود و خاب بود …
و اینم بگم که بعد از این قضیه من بیشتر پیگیر مامان سمیرام شدم و فهمیدم که بازم رفته خونه حمیدوقتی بابام شیفت شبش تموم میشد و خونه میومد اصلا گوشی مامان حتی زنگم نمیخورد اما وقتی باز شیف شبش شروع میشد سرو گوش مامان میجنبید اینم بکم بابام تو شرکتِ و یک هفته شیفت شبِ کلا و تو اون یه هفته اصلا خونه نمیاد چون دوره و یه هفته هم شیف روزانه ….
من بعد از اینم باز تونستم سکس مامانمو با اون حمید ببینم که اگه دلتون خاست بازم براتون تعریف میکتن تا شماهم مثل من حال کنید …
 
 
 
نوشته: نیما

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *