🔞 سـ×ـکس با عشقم که زنم شد 🔞

👇👇👇👇👇👇👇👇👇

سلام آریا هستم26ساله من دانشجو هستم این داستانی که تعریف میکنم ماله دوسال پیش بود وقتی مجرد بودم تو کلاس عاشق یه دختری میشم به اسم لیلا دختر خوشکل سفید قد بلند با سینه ها بزرگ که حدود 75بودن با یه کن بزرگ برجسته راستش من عاشقه لیلا شده بودم اون خیلی مغرور بود اصلا محل نمیداد تا این که بخاطره یک پروژه باهم رفت و آمد داشتیم یه روز بهش زنگ زدم جواب نداد اس دادم سلام فردا تولدمه خوشحال میشم بیای جواب داد ببخشید نمتوانم تا این که رو مخش رفتم و راضیش کردم بهش دروغ گفتم اصلا تولدی در کار نبود فردا صبح زنگ زدم منتظرم ها جواب نداد شب ساعت10اس داد دیر وقته نمتوانم بیام تازه نمیدونم کادو چی بخرم راستی اینو بگم من خوشکل خوش هیکل با چشمای سبز و رنگ صورت گندمی قدم170وزنم70بعد بم گعت که که ماشالا پول داری سلیقتم بلد نیستم فکر نکنم کادوی نا چیز منو قبول کنی منم زدم زیره خنده گفتم حالا تو بیا گفت باشه ساعت11اومد درو باز کردم بهش خوش آمد گفتم اومد تو دید کسی نیست گفت زود اومدم گفتم بشین راستش امروز تولدم نیست خواستم فقط بیای ببخشید مجبور شدم بهت دروغ بگم خواست بره دنبال در که دستشو گرفتم گفتم خواهش میکنم بشین راستی اینو بگم لیلا با مانتو کوتاه قرمز شال سیاه کفش قرمز با خود آراستگی که چند برابر به زبیایش اضاف کرده بود اومد نشستم بهش گفتم فیلم بزار گفت میل خودت تو این حال مامانش زنگ زد گفتم امشب میریم خونه دایبت دیر میایم منم از خوشحالی بال در اوردم بهش گفتم راحت باش شالتو بکن رفتم چپس و لواشک و تخمه اوردم فیلمو دیدیم تمام دیدم گرمش شد دکمه های مانتوشو باز کرد من چشام 4شد سینه هاش و گردنش سفید گفت چشماتو درویش کنم بی اختیار بوسیدمش زد تو صورتم گفتم چته گفت آدم باش بعد از جیبم یه انگشتر در اوردم بهش گفتم باهام ازدواج میکنی گفت چی گفتم بام ازدواج میکنی محکم بغلم کرد منم بلندش کردم برو دمش اتاق خوابندمش رو تخت روش خوابیدم لباشو خوردم گردنشو کبود کردم مانتوش کندم سینهاش خوردم و ممالندم اونم حا میکرد کیرم راست شده بود شلوارش در اوردم کوسشو لیسدم اونم اه واوه میکر د بعد غرقه بوسش کردم لباسامو در اوردم آروم کیرمو کردم تو کسش یواش یواش میکردم بعد اونم ارضا شده بود یواش جیغ میز د منم قربون صدقش میرفت بعد از پشت کردمش بعدش کسشو دوبار لیس زدم اونم برام ساک میزد بعد از هم لب گرفتم رو هم خوابیدیم صبح بیدار شدیم دیدیم تخت پرشده از خون اونم که دید یه جیغ زد گفت ای وای گفتم تو زنمی نگران نباش فردا با خانوادم واسم خواستگاری میام محکم بغلم کرد و بوسیدتم الان باهم خیلی خوشبختم و من عاشقشم امید وارم خوشتون اومده باشه✌️👆

🌐بزرگترین کانال داستان سکـسی

✔️ داستان سکسی


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *