این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان من افسانه هستم(مستعار) میخام خاطرات بدترینو سخت ترین روز زندگیمو براتون تعریف کنم.الان ۲۲ سالمه خاطره مال ۵ سال پیشه…
من اونموقع خیلی حشری بودم خیلی همش تو رویا بودم خودمو درحال دادن فرض میکردم خیلی فیلم پورن میدیدم داستان میخوندم منتها میتونستم خودمو کنترل کنم بخاطر همین اگه میرفتم خونه دوست پسرام خودمو ب گا نمیدادم و فقط میذاشتم از رو لباس بمالن منو ک کلی هم حال میکردم تا اینکه با احمد( اسم واقعی) پست ترین آدم روی زمین که امیدوارم خیر نبینه تو زندگیش اشنا شدم.. وقتی باهاش اشنا شدم خیلی پسر خوبو مهربونی بود جوری ک واقعا عاشقش شده بودم رابطم با احمد مثل دوتا دوست پسر سابقم بود و نمیذاشتم بیشتر از مالش دادن از روی لباس بیشتر پیش بره تا اینکه اون روز فرا رسید روز عذاب من روز پاره شدن من..بذارین یکم از خودم بگم من اونموقع ک ۱۷ سالم بود و واقعا بچه بودم هنوز ی هیکل کوچیکو سکسی داشتم ۱۶۰قدم بود و ۵۵کیلو وزن خیلی ریزه پیزه بودم و کوس کون کوچیکی داشتم ولی احمد ک اونموقع ۲۳سال داشت هیکل درشتی داشت ۱۸۰قد تقریبا ۸۰ ۹۰ کیلو هم وزن خلاصه ی گولی بود در برابر من..اونروز خونشون خالی بودو من صبح زود رفتم اونجا اونروز خیلی حشری بودم و راستش دلم میخاست یکم بیشر با احمد پیش برمو بدون لباس تو بغلش باشمو ی چیز جدید تجربه کنم در همین حد ولی نمیدونستم پسرا اگه لخت ببیننت دیگه کنترلشون دست خودشون نیست..
خلاصه اونروز ی شورتو کرست قرمز سکسی پوشیدمو خودمو حسابی ترتمیز کردمو رفتم..درو ک باز کرد پریدم بغلشو لبو چسبوندمو گفتم خیلی دوست دارم تو مال منی باید مال من یشی امروز برات سوپرایز دارم عزیزم اینو ک گفتم چشاش ی برقی زد گفت بیا اول صبحونه بخوریم بعدش من در اختیارتم صبحونرو ک خوردیم بغلم کردو رفتیم تو اتاقش منو خوابوند رو تختو حسابی لب گرفتیم بعد گفت سوپرایزت چیه عزیزم گفتم خ خوشحال نباش فقط میذارم لباسامو در بیاری اونم ن همشو شرتو کرست سرجاشون میمونن گفت اصل کاریا ک زیر همونان گفتم اصل کاریا باشه برا بعد ازدواج لبخندی زدو شروع کرد ب در آوردن لباسام یکم استرس گرفته بودمو خجالت میکشیدم همینطور ک لب میگرفتیم لباسامو در اوردو شروع کرد ب مالیدن کسم وای چه حس خوبی داشت حسابی داغ شده بودم تو فکرم داشتم بهش میدادم دیگه طاقت نیاوردم شرتمو خودم کشیدم پایین وای برقی ک اون لحظه تو چشاش زدو یادمه گقت وای افسانه چه کردی با من بهشت لای پاهای تو رفت پایینو شروع کرد ب خوردن کسم وای وای چه حالی میداد اون لحظرو با دنیا عوض نمیکردم دادو فریادم رفته بود بالا دیگه دست خودم نبود حرفایی ک میزدم دستمو گذاشته بودم پشت سرشو فشار میدادم انقد تو حال خودم بودم ک متوجه نشدم اونم لباساشو در آورده و فقط شورت پاشه ی لحظه چشمم ب کیرش افتاد ک داره شورتشو پاره میکنه بزرگیش از زیر شورتم پیدا بود لامصب..دیگه داشتم ب اوج لذت میرسیدم داغ داغ بودم تو فکر این بودم ک کاش میشد بهش بدم کاش زنو شوهر بودیم تو همین فکرا بودم که دیدم دارم ارضا میشم برای اولین بار بدنم شروع کرد ب لرزیدنو سفت کردم خودمو اب کوسم زد بیرون حس میکردم دنیارو بهم دادن بهترین لحظه زندگیم بود اونموقع غافل از اینکه قراره چه بلایی سرم بیاد..چند دقیقه ای رو تخت ولو بودمو احمد فقط سینمو میمالیدو لب میگرفتیمو حسابی قربون صدقم میرفت تو عشق منی تو پری دریایی هستی پرنسس منی دنیای منی و…ممنونم ک این فرصتو ب من دادیو اینا خلاصه داشت حسابی خرم میکرد..منم کلی قربون ص قش رفتمو ازش تشکر کردم..بعد بلند شدیم نشستیم ک گفت عزیزم من ک حسابی حال دادم ب تو حال نویت تو تعجب کردم گفتم ن احمد تا همینجاشم زیادی پیش رفتیم قرار بود فقط لباسامو دربیازم ن چیز دیگه ای
گفت کاری باهات ندارم فقط توام ی ذره مال منو بخورو باهاش بازی کن بعد کای اصرار قبول کردم شورتشو ک درآورد ترس همه ی وجودمو فرا گرف ((دوستان شاید تنها جایی از این داستان ک شاید اغراغ آمیز ب نظر برسه همین قسمته بزرگیه کیر احمد باشه)) چی داشتم میدیدم کیر نبود ک لعنتی چی بگم درازی و بلندیه کیرش طبیعی بودا منتها خ کلفت بود خیلی خیلی نمیدونستم باید چیکار کنم مثل همچین کیریو تو فیلمای سوپر دیده بودم از اون کیر سیاها بهش گفتم چی خوردی خدا ب زنت رحم کنه چ بلایی میخواد سرش بیاد بیچاره گفت زن آیندم تویی دیگه گفتم من غلط کردم بیا بیخیال شو احمد حالا هروقت زنت شدم ی خاکی تو سرم میریزم گفت نامرد نشو دیگه یکم بخورش گفتم آخه این تو دهان من جا نمیشه ک گفت زبون بکش روش توکه فیلم زیاد نگاه میکنی آخه میدونست من فیلم زیاد نگاه میکنم دوستان قسم نمیشه خورد ولی انقد کیرش کلفت بود ک دستمو ک دورش حلقه میکردم انگشتام بهم نمیزسید همش تو این فکر بودم ک من اگه واقعا زنش بشم باید چیکار کنم من که انقد کوچولو هستم مگه میشه اصلا به این داد از ی طرفم خیلی خ حشری شده بودم آخه اولین باری بود ک از نزدیک کیر میدیدم یکم که گذشتو من براش جق میزدم گفت من تشنمه بذار برم آب بخورم بیام خلاصه رفتو ی پنج دقیقه ای شدو اومد پیش خودم گفتم ی آب خوردن نباید انقد طول بکشه نگو نامرد بی همه چیز رفته اسپری دندونو خالی کرده رو کیرش وقتی اومد من متوجه ی بویی شدم ولی نمیدونستم چیه اومد نشست کنارم گفتم بسه دیگه من برم کم کم گفت کجا تازه شروع کردیم نگو نامرد چه فکرایی تو سرش بوده حرف زدنش جوری بود ک میترسیدم ازش گفت اقسانه من قول میدم بهت که تو مال منی بذار درسم تموم شه میام خاستگاریت ما عاشق همیم چیزی نمیتونه جلوی عشق مارو بگیره گفتم این حرفارو چرا حالا میزنی گفت من اینجوری ارضا نمیشم ی پسرم اگه نصفه کاره بشه سکسش و ارضا نشه دیوونه میشه شق درد میگیره و این چیزا
گفت ما که اولو آخر زنو شوهر میشیم بذار بکنمت گفتم احمد میترسم ازت بیخیال شو تو که صب کردی بازم صبر کن شاید ی اتفاقی افتاد ک ما مال هم نشدیم اونوقت چی؟..اومد جلو بغلم کردو ی لبی گرفت ازمو دوباره کلی قربون صدقم رفتو گفت تو دل داری ما نداریم تو حشری میشی من ک پسرم نشم تو اصلا منو دوست نداری تو فقط میخای هردفعه خودتو ارضا کنیو بگی کون لق احمد تو دوسم نداری اگه واقعا دوسم داشتی بخاطر من ی کاری میکردی ک منم لذت ببرم..خیلی زبون باز بود با حرفاش منو تحت تاثیر قرار داد چون منم اونموقع واقعا دوسش داشتم بغلش کردمو بوسش کردم گفتم آخه فدات شم میدونی برا ی دختر چقد سخته ک قبل از ازدواج بکارتشو از دست بده شاید ما نتدنستیم باهم ازدواج کنیم اونوقت تکلیف من چیه گفت خب راه دیگه ای هم هست ک من ارضا بشم( اصلا نامرد از اول فکرش همین بود ک کون من بذاره)گفتم منطورت سکس از پشت ک نیست گفت چرا اتفاقا گفتم اخه فدات شم تو هیکل منو نگاه کن کیر خودتم ببین کیر تو اندازه مچ دست منه اخه مگه اون تو جا میشه میخای بکشی منو گفت هرچیزی راه حل داره عزیزم مثلا بیا نگاه کن چندتا فیل سوپر نشونم داد ک سیاها با اون کیر خراشون میکنن تو کون دخترای جنده گفتم خو منو با اینا مقایسه میکنی اینا کارشون دادنه اینا اول ب کیر کوچیک دادن بعد رفتن سراغ کیر بزرگ گفت منم قرار نیست مثل اینا بکنم فقط یکم سرشو میکنم تو قول میدم زود ارضا شم ی کاری میکنیم کم درد بکشی کرم میزنم اول با دست گشادش میکنم اذیت نکن دیگه فقط همین ی بار گفتم احمد من میترسم من هیکلم کوچیکه اون کیر تو تو کوس منم جا نمیشه چه برسه تو کونم خلاصه سرتونو دزد نیارم ب هر بدبختی بود راضیم کرد رفت یکم کرم آوردو شروع کرد مالیدن سوراخ کونم همینجوریم قربون صدقم میرفت دیوس..بعد کم کم ی انگشتشو میکرد تو اروم اروم فشار میداد..حس خوبی داشتم اونموقع حال میداد راستشو بخاید چون نمیدونستم چه بلایی قراره سرم بیاد بعد پنج دقیقه انگشت دومم کرد تو اونموقع بود ک دردو احساس کردم گفتم احمد یواش با انگشت درد میگیره چه برسه ب کیر تو امروز منو میکشی گفت نترس اولشه بعدشم قرار نیست من تمام کیرمو بکنم تو ک ی یک ربعی خوب سوراخمو ماساژ دادو گفت آماده ای هیچی نگفتم
خیلی ترسیده بودم چشم که به کیرش میخورد ترسو استرس همه وجودمو فرا میگرفت ولی گفتم بذار راضیش کنم دیگه میترسیدم از دستش بدم دوسش داشتم گفتم بذار یکم دردو ب جون بخرم حتما زود ارضا میشه نمیدونستم نامرد چه غلطی کرده ک سفت بشه کمرش..منو ب پشت رو تخت خوابوندو ی بالشت گداشت زیرمو پاهامو گذاشت رو شونشو کیرشو گذاشت دم سوراخم ولی هرچی فشار میداد انگار نه انگار قصد تو رفتن نداشت من نمیدونم اینایی ک داستان میذارن ک ی دفعه کیرشو فشار داد کامل رفت تو اینا همش کوس شعره ی ده دقیقه ای هز کاری کرد کیرش نرفت تو..گفت سگی بخواب منم برگشتمو سرمو گذاشتم رو زمینو با دو دستم سوراخمو باز کردم ک بلکه یکم بره تو کارش زودتر تموم بشه خسته شده بودم دیگه دوباره کرم زدو با انگشتاش دوباره چند دقیقه ای کرد تو سوراخمو دوباره کیرشو گذاشت دم سوراخم من نمیدونم چیکار کرده بود چی خورده بود ک انقد کیرش کلفت شده بود خودشم دیگه خسته شده بود و کم کم داشت اون روی سگیشو نشون میداد حرومزاده..فشارشو بیشتر کرد هنوز کیرش نرفته بود توا ولی سوراخم از تو درد میگرفت اونایی ک کون دادن میفهمن چی میگم انقد فشار داد تا بالاخره سرش یکم رفت تو خیلی دردم گرفت اشک تو چشام جمع شد ولی چیزی نگفتم فک میکردم قسمت سختش تموم شده و یکم ک تکون بده کیرشو آبش میاد..لحن حرفاش عوض شده بود خیلی حشری شده بود دیگه کنترلش کم کم داشت از دستش درمیرفت و این منو میترسوند
دیگه صداش ک میکردم جواب نمیداد هر فشاری ک میداد انگار ی شوک ب من میدن گفتم نتونستم طاقت بیارم زدم زیر گریه ک بلکه دلش به رحم بیاد بیخیال بشه نگو این بشر اصلا دل نداره..دیگه نمیتونستم طاقت بیارم داشتم سعی میکردم خودمو ی وری کنم که کیرش بیاد بیرون ک با دو دستش پهلوهامو گرفت انقدم زورش زیاد بود ک نتونستم کاری بکنم فقط گریه میکردم صداش میزدم ولی جواب نمیداد زورمو جمع کردم ک ی دفعه خودمو خلاص کنم ک نامرد کل هیکلشو ی دفعه انداخت روم و کیرش ی فشار خیلی وحشتناک به کونم آورد هیچوقت اون لحظرو فراموش نکردم بدترینو سخت ترین درد دنیارو کشیدم چنان داد زدم ک فک کنم صدام تا سه تا کوچه اونطرف تر رفت((باور کنید الان دارم با اشک این مطالبو مینویسم ولی دلیل نوشتنشو آخر داستان میگم)) دوس داشتم بمیرم خلاص شم از اون درد داد زدم التماسش کردم ولی انگار کر شده بود با اون هیکل گندش افتاده بود رو منو هی فشار میاورد داشتم خفه میشدم نمیتونستم نفس بکشم پیش خودم گفتم این کثافت حرومزاده ک قرار نیست بیخیال بشه بذار لااقل ی جوری بخوابم ک بیشتر از این درد نکشم
داد زدم خفم کردی بذار بلند شم باشه فرار نمیکنم دارم خفه میشم ک بلند شدو زیر شکممو گرفتو بلندم کرد دوباره ب حالت سگی و از ترس اینکه از دستش در برم بلافاصله دوباره سرشو کرد تو گفتم آروم باش احمد تورو خدا آروم باشه من دراختیارتم کنترل کن خودتو داری شکنجم میکنیا..با این حرفا یکم آروم شد گفت من اسپری زدم شاید تا یک ساعت آبم نیاد اگه بازم بخای فرار کنی خودت اذیت میشی اینو که گفت تف کردم روش ک نامرد زد تو گوشم ک دستش بشکنه الهی..دوباره سگی خوابوندمو گفت با دستات بازش کن ک راحت بره تو هرچی همکاری کنی زودتر تموم شه خودت خلاص میشی..تو دلم داشتم نفرینش میکردم بی پدر مادرو..دوباره کرم زدو گذاشتو ی فشار داد سر کیرش راحت میزفت تو ولی نامرد میخواست همشو جا کنه گفتم تورو خدا هرکاری میکنی فقط یواش گفتم بخدا من بار اولمه تو میخای منو مثل این فیلم سوپرا بکنی اونا اینکارن کارشونه من دخترم تورو خدا یواش گفت باشه ولی فقط برا چند دقیقه..هرچی آروم فشار میداد کیرش بیشتر جلو نمیرفت اخه من خیلی کوچیک جثه بودم استخون بندیم کوچیکه اون کیر واقعا برا من بزرگ بود باید جر میدادو میرفت جلو ک همینطورم شد..وقتی دید کیرش جلو نمیره دوباره وحشی شد با دستاش دوباره پهلوهای منو گرفتو فشار داد پایین جوری ک شکمم چسبید ب تخت و شروع کرد ب فشار دادن جیغد دادو فریاد من منه بدبخت رفته بود بالا ولی اون کر شده بود هر بار ک فشار میداد نفسم بالا نمییومد انگار کیرش تو گلومه داشتم از درد میمردم ب پهنای صورت اشک میریختمو میگفتم خدا منو بکش از این درد خلاصم کن
تو اون لحظه حاظر بودم بگم بیا بکن تو کوسم ولی از تو کونم بکش بیرون..ده دقیقه ای گذشته بود و تقریبا دو سوم کیرش تو کونم بود ولی نامرد بسش نبود قصدش بود هرجور شده همشو جا کنه انگار از درد کشیدن من لذت میبرد زبونشم دیگه باز شده بود هی میگفت چطوری جنده خانم..بازم کون میدی..بازم میگی برات سوپرایز دارم..بازم جلو کسی لخت میشی..دوس داری دارم جرت میدم تو ک خیلی حشزی بودی چی شد پس….باور کنید این حرفاش از کون دادن برام سخت تر بود دلم میخاست زمین دهان باز کنه من برم پایین تقریبا یک ربعی داشت تلمبه میزد دیگه کیرشم کامل جا بود چون تخماش میخورد بهم منم دیگه از شدت درد دیگه داد نمیزدم سرمو فرو کرده بودم تو بالشتو گاز میگرفتم بالشتو فک میکردم بعد این سکس دیگه میمیرم از شدت درد دیگه علاوه بر درد گرفتن سوراخمم میسوخت نگو واقعا جرم داده و پاره کرده کوننو تقریبا بیست دقیقه ای میشد ک داشت تلمبه میزد ک صداش رفت بالا فهمیدم داره آبش میاد ی لحظه خ خوشحال شدم ک داره تموم میشه غافل از اینکه تازه بدبختیاش بعش شروع میشه..آبش اومدو همشو خالی کرد تو کونم داغ شد کونمو کشید بیرون خودش اونطرف افتادو منم اینطرف ی ده دقیقه ای همینطوری گریه میکردم انگار ن انگار ک کشیده بیرون دردش بیشتر شده بود میترسیدم دست بزمم ب سوراخم میدونستم پاره شده..بلند شد رفت چندتا دستمال کاغذی آوردو خواست تمیزش کنه ک گفتم لازم نکرده گرفتمو مالیدمش ب پشتم ک دیدم بعله خونی شد دستمال دوباره کلی گریه کردمو گفتم نمیبخشمت اونم حالا ک ارضا شده بود دیگه شرمنده شده بود گفت فقط میگم ببخشید گفت من میرم حموم توام جمعو جور کن خودتو برسونمت گفتم لازم نکروه خودم میرم..پاک ک کردم خودمو اوندم بلند م دیدم نمیتونم راه برم پاهام با هم جفت نمیشد احساس میکردم ماشین از روم رد شده همه جام درد میکرد لباسامو پوشیدمو دیدم نمیتونم خودم برم گفتم برسونتم..تو ماشینم اصلا ی کلام حرف نزدیم فقط یکم آرایش کردم ک گریه هام مشخص نشه..خوب شد تابستون بود نباید میرفتم مدرسه..ب ی بدبختی خودمو رسوندم ب حمام با ی آینه نگاه کردم سوراخمو دیدم هنوز بسته نشده..تا یک هفته درد داشتم دستشویی نمیتونستم برم..اون بی همه چیزم دیگه جوابشو ندادم چندبار پیام داد ک غلط کردم کنترلم دست خودم نیود شهوتم زده بود بالا این چیزا
این قسمت سکسی داستان بود قصدم از تعریف کردن این داستان گوش زد کردن ب دخترایی بود ک دوس پسراشون سکس میخواد ازشون داستانم بخاطر این با جزئیات کامل گفتم ک سکسی باشه و شمارو مایل کنه ک تا آخر بخونید
من بعد اون قضیه دو سال افسردگی گرفتم کنکور ندادم خوانواده فشار گذاشتن باید ازدواج کنی ولی من حالم از هرچی پسره بهم میخورد به همه خاستگارا جواب رد میدادم..خوانواده حسابی از دستم شاکی بودن تا اینکه با کمک ی مشاوز و تعریف کردن ماجرا براش منو از افسردگی نجات دهد و باعث شد ک ازدواج کنم ولی قضیه بازم اینجا تموم نشد من ب نامزدم اجازه نمیدادم حتی دست بهم بزنه نزدیکم ک میشد یاد اونروز میفتادم بعضی شبا کابوس میدیدم شاید باورتون نشه کابوس کیر گنده میدیدم خخخخخخخخ میگفتم نکنه اینم مثل اون باشه نکنه دوباره بخواد اینم کونم بذاره بخاطر همین نمیذاشتم بهم دست بزنه ولی خداروشکر ب کمک همون مشاور ک خدا خیرش بده الان ۵ماهه حامله هستم و خداروشکر
همسرم ک الهی فداش بشم خ خوبه کون کردنم دوست نداره خخخخ
با تشکر غلام حسین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید