این داستان تقدیم به شما

سلام من علی هستم بیست سالمه و دو ساله ازدواج کردم خانومم از خودم سه سال بزرگتره و همه میگن که ما اصلا به هم نمیخوریم چون من خیلی ظریف و لاغرم و اون چاق و هیکلیه من یه خواهر خانوم دارم به اسم سارا که از خانومم  کوچیکتره دانشجوئه و در موردش این و بگم که قد بلند و خوش استایله خیلی خوشگل نیست ولی چهره خیلی با مزه و نازی داره که من خیلی دوسش دارم و آبجی صداش میکنم در ضمن هیکلش جوریه که بیشتر از سنش نشون میده.
من خیلی شهوتم بالاست علاوه بر اینکه با خانومم سکس دارم به خودارضایی و کون دادن هم خیلی علاقه دارم البته تجربه کون دادن زیاد نداشتم مخصوصا فیلمهای پورن دوجنسه ها و کون دادن پسر به دختر با کیرمصنوعی عاشق این فیلما هستم ولی تا حالا جراتشو نداشتم به کسی بگم.
 
داستان من برمیگرده به دوماه پیش که یه روز که رفته بودیم خونه مادرخانومم گوشی من تو خونشون جا مونده بود گوشی منم پر از فیلم سوپره که همش از فیلمای فوت فتیش و این جور چیزاس که همشو تو یه فایل ریختم.
موقع برگشتن به خانومم گفتم گوشیم جاموند اونجا ولی چون دیگه دیروقت بود خانومم گفت فردا قراره سارا از دانشگاه بیاد خونمون میگم با خودش بیاره منم استرس این و داشتم که فیلمارو کسی نبینه بهش گفتم باشه دیگه پس بگو فردا با خودش بیاره.
فردای اون روز که رفتم سرکار سارا بهم زنگ زد و گفت که اگه میتونم اومدنی اونم سوارش کنم که دیگه تاکسی نگیره چون تقریبا باهم هم مسیر بودیم گفتم باشه قرار گذاشتیم که اومدنی خونه سوارش کنم .
تایم کاری که تموم شد اومدم دنبال سارا و سوارش کردم بعد گوشیمو بهم داد منم ازش تشکر کردم و تو مسیر یکم درباره دانشگاه کار و اینا صحبت کردیم که رسیدیم خونه موقع پیاده شدن سارا با شیطنت بهم گفت راستی خوب فیلمایی تو گوشیت داریا آقا منو میگی رنگم پرید گفتم کدوم فیلما؟ گفت یعنی تو نمیدونی و بعدش رفت تو خونه منم که فکر نمیکردم فیلما رو نگاه کرده باشه خیلی ترسیدم نکنه پیش خانومم یه چیزی بگه آبروم بره.
بعدش که رفتم خونه همش دنبال فرصتی بودم که باهاش حرف بزنم ولی فرصتش پیش نیومد.
یکی دو روز از اون قضیه گذشت و یه سری که سرکار بودم یادم افتاد یه زنگ به سارا بزنم تا زنگ زدم گوشی و برداشت گفتم کجایی آبجی گفت با دوستم اومدیم کتاب بخریم گفتم میخوام باهات صحبت کنم قرار شد که برم دنبالشون بعد تا خونه برسونمش تو مسیر که داشتیم میومدیم گفت چیکارم داشتی گفتم در مورد اون حرفی که اون روز زدی به کسی که چیزی نگفتی گفت نه بابا مگه دیوونه م آبروتو ببرم ولی علی واقعا اون فیلما چیه آخه نگاه میکنی چه جذابیتی داره که یه مرد به زنها و دخترها کون بده منم که از رک بودنش یکم تعجب کرده بودم یکم خجالت کشیدم و چیزی نگفتم.
 
یکم که گذشت گفت تو هم دوس داری همچین تجربه ای داشته باشی منم با من و من گفتم آره ولی تا حالا نتونستم به کسی بگم یکم در مورد این موضوع صحبت کردیم و این که آرزو دارم یه دختر با کیر مصنوعی پارم کنه منم واسش بردگی کنم که سارا از این حرفای من خیلی تعجب کرده بود و بهش گفتم آبجی من به تو اعتماد کردم و این حرفارو بهت زدم این یه رازه بین ما گفت باشه خیالت راحت باشه اگه دوس داشتی من میتونم کمکت کنم گفتم چجوری؟گفت بهت میگم.
چند شب بعد تو خونه با خانومم داشتیم شام میخوردیم که واسم اس ام اس اومد دیدم سارا نوشته فردا مامانم میخواد بره بیرون ساعت ۲ میتونی مرخصی بگیری بیای خونمون واسش نوشتم باشه. خانومم گفت کیه گفتم پیامک تبلیغاتی بود و سریع پاکش کردم.
فردا زودتر از اداره زدم بیرون رفتم پیش سارا زنگ و زدم سارا در و باز کرد رفتم تو نشستم رو مبل سارا که صداش از اتاق خواب میومد بلند گفت خوش اومدی علی منم تشکر کردم و داشتم با گوشی بازی میکردم که دیدم سارا با یه دامن تنگ مشکی و یه تیشرت سرمه ای قشنگ اومد با هم دست دادیم و نشست گفت ناهار خوردی گفتم آره گفت پس بذا چایی بیارم منم گفتم باشه موقع رفتن یه جوری باعشوه و ناز راه میرفت که واقعا آدم راست میکرد خداییش خیلی بدن ردیفی داشت چایی رو که آورد گفت خوب خسته نباشی چه خبر گفتم هیچی سلامتی تو خوبی چیکار میکنی و از این حرفا .

 
منم که یکم حشری شده بودم گفتم آبجی چیکارم داشتی گفتی بیام اینجا زودتر بگو مامانت میاد بد میشه ها زشته گفت خیالت راحت مامانم ساعت ۶ به بعد میاد و بهم گفت علی اون حرفایی که اون روز زدی و واقعا جدی میگفتی منم با خجالت گفتم آره آبجی بعد اومد نزدیکم دستم و گرفت و گفت علی میتونم باهات راحت باشم گفتم آره عزیزم بگو راحت باش گفت من خیلی دوستدارم و هر جور که بخوای میخوام باتو باشم منم که از خدام بود رفتم سمتش و یه لب اساسی از هم گرفتیم و بلندم کرد و گفت بریم اتاق من با اینکه من ۲ سال ازش بزرگتر بودم ولی اون خیلی از من درشت تر بود رفتیم تو اتاق منو چسبوند به دیوار اومد از پشت بغلم کرد و در گوشم گفت میخوام امروز بکنمت عشقم همون جور که تو دوس داری وای چی میشنیدم کیرم بدجوری سیخ شده بود سارا از پشت محکم بهم چسبیده بود و سینه هاش پشت کمرم و گرم کرده بود و باسنم رفته بود روی روناش داشت گردنم و میبوسید و گوشم و میخورد بعدش به من گفت بخواب رو تخت خوابیدم لباسام و درآورد و داشتیم همدیگه رو میبوسیدیم و داغ داغ بودیم به من گفت دمر بخواب میخوام ماساژت بدم و شروع کرد به ماساژ دادن و یواش یواش داشت میرفت سمت سوراخ کونم و آروم آروم انگشتشو میکرد تو سوراخم منم چشمامو بسته بودم و داشتم لذت میبردم بعد سارا با یه پارچه چشمامو بست و  گفت الان میام

 
بعد یکی دو دیقه اومد گفت آماده ای عزیزم میخوام بکنمت وای بهترین لحظات زندگیم بود سارا چی داشت میگفت تو ابرا داشتم سیر میکردم تصور اینکه یه دختر هجده ساله که خواهرزنت هم هست این حرفا رو داشت بهم میزد داشت دیوونم میکرد گفتم آره عزیزم آره عشقم منو بکن من در اختیارتم سارا اومد روم خوابید و یواش یواش سر دیلدو رو فشار داد تو کونم و آروم آروم داشت تلمبه میزد اولش یکم درد داشت ولی داشت خوب میشد یکی دو دیقه این حرکت و ادامه داد و بعد گفت علی جون خوبه حال میده گفتم آره آبجی عزیزم فدات بشم من بعد به من گفت حالت سجده بشین ‌
منم این کار و کردم و این دفعه دیلدو رو محکم فشار داد و رفت قشنگ تو کونم و شروع کرد به تلمبه زدن و همزمان با کیرم ور میرفت .
 
گفت خوب میکنمت علی جون منم که داشتم لذت میبردم گفتم آره عزیزم بعد هی پشت گردنمو میبوسید و میگفت از این به بعد خودم همیشه میکنمت عزیزم به هیشکی نری کون بدیا باشه منم میگفتم باشه فدات بشم باشه آبجی خوشگلم همینجور که داشت من و میکرد باهام حرف میزد و حشری ترم میکرد میگفت کی داره میکنتت علی جون منم میگفتم آبجی عزیزم داره منو میکنه بعد بلندم کرد برد سمت دیوارو از پشت بغلم کرد و کیر مصنوعی رو دوباره کرد تو کونم و شروع کرد به تلمبه زدن و با کیرم ور میرفت و عقب جلوش میکرد تا آبم اومد و بغلم کرد وگذاشتم رو تخت و از هم داشتیم لب میگرفتیم …
بعدش با هم رفتیم حموم و از اون به بعد این رابطه ما ادامه داره البته یکی دو بار هم من کردمش ولی بیشتر دوس دارم سارا منو بکنه منتظر داستانای بعدیم باشید.

 
 
نوشته: علی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *