این داستان تقدیم به شما
سلام ب همه اسمم ویدا ۱۶ سالمه و لزبین هستم پارسال ی همکلاسی داشتم ب اسم تینا که با هم خیلیم خوب بودیم
ماجرا از جایی شروع شد ک اولین بار تو چت از من پرسید ویدا تاحالا لب دادی؟
منم یذره تعجب کردم از سوالش اخه تاحالا از این حرفا پیش نکشیده بود
بعد گفتم اره توچی گفت اره از دخترعمم لب گرفتم ۱۲ سالشه خیلی حال میده
منم ک فهمیده بودم تینا اهل حال کردنه دلو زدم ب دریا و بحثو کش دادم و کلی درباره بدنشو سایزشو این چیزا پرسیدم
دفه بعدشم ک رفتیم بیرون منتظر الهام بودیم ی جا خلوت یهو من پریدم لبشو بوس کردم و اون خودشو کشید عقب و معترضانه و عصبی گف ویداااا
من ک داشتم میخندیدم و اصلا حیا نمیکردم گفتم نمیذاری؟
بعد بدون اینکه منتظر جواب شم پریدم باز باش لب تو لب شدم اونم یذره همراهی کرد باز خودشو کشید عقب و از خجالت سرشو انداخت پایین
بعدش دگ الهام به همراه دوست پسرش اومد بعد دگ جو عوض شد وقتی یذره گذشت هوا هم تاریک شده بود تینا ب الهام گف شما برید منو ویدا میایم الان بعد منو چسبوند ب دیوار و گفت خیلی دوست دارم خب؟ بعد لبمو خیلی وحشیانه و حرصی بوسید من تعجب کرده بودم چیزی نگفتیم بعد با تینا رفتیم پیش الهام و دوستش
از اون شب ب بعد تا امسال من و تینا علاقمون بهم روز به روز بیشتر میشد یه شب نزدیک خونشون بودیم داشتیم قدم میزدیم هوا سرد شد گفت بیا بریم تو پارکینگ ما و منم قبول کردم و رفتیم ، خونشون مجتمع بود برای همین رفت و امد زیاد بود تصمیم گرفتیم بریم توی راه پله های خروج اضطراری بشینیم (اونجا هیچکس نمیومد)
نشسته بودیم… اونجا تاریک بود و تینا نمیذاشت چراغ رو روشن کنم من سرم تو گوشی بود ک با دستش سرمو چرخوند سمت خودش و بعد از ی مکث اروم لبمو بوسید منم همراهی کردم
بعد از این ک بوسیدمش سرش رو ک برد عقب متوجه شدم دکمه های پیراهنش بازه و زیرش فقط سوتینش بود چون تاریک بود توی نگاه اول متوجه نشدم و اونم فهمید ک دارم نگاه میکنم گفت زیرش لباس ندارم!
خاستم دکمه هاشو ببندم از پایین اولیو ک بستم خیلی جدی گفت بازش کن من داشتم میرفتم دومیو ببندم ک داد زد بازش کن
اونجا بود فهمیدم حشری شده بعد دکمه هاشو باز کردمو به بهونه یخ بودن انگشتام دستمو گذاشتم بالا تر از سینه های
متوجه بالا بودن ضربان قلبش شدم ، گوشیمو گذاشتم کنار و ب بهونه خستگی سرمو گذاشتم رو سینش و با دستم سینه هاشو ماساژ میدادم بعدش یواش یواش دستمو بردم سمت کمرش و سوتینشو باز کردم اولش مخالفت کرد ولی راضی شد بعدش برای اولین بار دستمو بردم زیر سوتینش و سینه های خوش فرمشو که نوکش خیلی سفت شده بود لمس کردم با دستم سینشو میمالیدم و لب تو لب بودیم شرتم هم خیسه خیس شده بود و خیلی هات بودم که پاشدم خابوندمش اولش گفت نکن پله ها خاکین ولی بزور خابوندمش و نشستم روش دکمه های شلوارشو بزور باز کردم و دستمو بردم توی شرتش اونم خیس بود و داغ خیلی اروم فَنجش رو(چوچول که خیلیم حساس و تحریک کنندست) ماساژ میدادم و سینه هاشو میخوردم تینا چشماش خمار شده بود و نفس نفس میزد ولی سعی میکرد سرو صدا نکنه چون راهرو بود و صدا اکو میشد همه میفهمیدن
بعدش شلوارشو تا زانو کشیدم پایین و شرتشو دادم کنار و انقد لیسیدم تا متوجه ی لرز تو بدنش شدم و دیدم که بی حال شد و شرتش خیس تر شد
وقتی فهمیدم ارضا شده سعی کردم شلوارشو یذره بکشم بالا تر خودشم کمک کرد بعد خودمم خابیدم روش و سرمو گذاشتم رو سینش و بدنشو نوازش میکردم..
بعد از اون چندبار دگ لز داشتیم من بشدت عاشقشم و اونم همینو میگه
نوشته: ویدا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید