این داستان تقدیم به شما

سلام خدمت دوستان نمی دونم چی بگم و از کجا شروع کنم گاهی یه اتفاقاتی تو زندگی هر شخصی می افته که می تونه روال زندگی اونو تغییر بده اره خوب یا بد بودنشم دیگه مهم نیست چون تموم شده و گذشته ولی می خوام بگم به دوستان به دختر خانم هایی که تو سن ۸ سال پیش من هستند تو اوج طراوت و شادابی و شیطونی که به هرکسی اعتماد نکنند مگه واقعا بدونند طرفشون ادم پاک و جوانمردی مثل شوهر من که الهی قربونش برم…
***
تازه دانشگاه قبول شده بودم و تا ۲۱ سالگی دوست پسری نداشتم چون همش سرم تو کتاب بود موندن پشت کنکور و به امید قبولی تو رشته پزشکی ولی خوب نشد و مجبور شدم یه رشته دیگه بخونم ایناش مهم نیست برسیم به اصل ماجرا……
۲۱ سالم بود و راه اشنایی ما یه پیامک بود اون موقع وایبرو و لاین و جدیدام که تلگرام و اهل فیسبوک و چت اینترنتی ام نبودم خلاصه یه پیامک شد اغاز اشنایی سه ماه از اولین روز اشنایی ما گذشته بود همشهری خودم بود ولی تو یه شهر دیگه زندگی می کرد اومد دیدنم با یه روسری ساتن ابی به عنوان هدیه که هنوزم دارمش اولین عشق من بود من خیلی خجالتی بودم روزای اول ولی بعدا روم باز شد حدود یک سال با هم دوست بودیم و هر یک ماه یا خیلی دیر می شد ۴۵ روز یه بار می اومد دیدنم هم منو ببینه هم به مادرش سر بزنه مادرش خبرش داشت ما با هم ایم چون می ترسیدم بیرون اشنا مارو با هم ببینه هر موقع می اومد می رفتم خونشون خونش اجاره ای بود و کوچیک بود یه پذیرایی و یه اتاق خواب داشت یه بار که دعوتم کرد برم خونشون تا وارد خونه شدم و مامان صدا زدم من صداش می کردم مامان فاطمه و امیر دادا بهش می گفت چون کرد بودن جواب نداد گفتم امیر مامان نیست گفت نع رفته بیرون میاد حالا نگو امیر خان مادرشو فرستاده خونه خواهرش
 
 
بهم گفت برو لباساتو عوض کن رفتم تو اتاق دنبالم اومد تو این یک سال نهایت عشق بازی ما شده بود بوس و لب و بغل ولی اون روز خودم دلم می خواست فراتر بریم تو اغوشش بخوابم تو ذهنم خدا خدا می کردم پیش قدم بشه بغلم کنه تو همین افکار بودم که یهو بغلم کرد و منو خوابوند رو زمین چنان با حرص افتاد به جونم و گوشام می خورد یهو سست شدم حس خوبی بود بهش گفتم وحشی پس الکی گفتی مامان برمیگرده خندید گفت اره دیونه جلو مامان که نمیشه بخورمت گفت پاشو فرزانه تشک ببریم کنار بخاری اتاق سرد می ترسم سرما بخوری اومدیم جا انداختیم کنار هم خوابیدیم بینی اش می کشیدم می گفتم چه دراز یا گاهی نگاش می کردم می گفتم قربون چشای سبزت بشم موهاشو می ریختم بهم می گفت نکن می کشمتا دست به موهام بزنی اخه حساس بود رو موهاش که یه وقت مدلش نریزه بهم با گوشیش ور می رفت اون موقع گوشی هر دومون ساده بود با یه دوربین خرکی، مثل گوشیای الان نبود که دوربین جلو داشته باشه گوشی تنظیم کرد و مثلا عکس سلفی گرفتیم حتی نمی دونستیم عکس سلفی چیه تا به لطف گوشی های جدید فهمیدیم من تو عکس بد افتادم چون داشتم حرف می زدم دهنم باز مونده بود لجم گرفت گفتم پاکش کن گوش نکرد

 
 
هر کاری کردم گوشی ازش بگیرم نداد تو دعوای گرفتن گوشی یهو سفت بغلم کرد گفت تو خوشگلی حالا چه دهنت باز باشه چه بسته و خندید لجم گرفت نمیذاشت تکون بخورم گفت نکن وگرنه کبودت می کنم گفتم جرات نداری گفت باشه گفتم خخخ تو که شلوارت کمربند نداره یه شلوارک پوشیدی زبونم دراوردم براش گفت دیگه خودت خواستی یه جوری لبام گرفت و می خورد که کبودش کرد خون مرده شد لبام که بعدا مجبور شدم رژ پر رنگ بزنم تو خونه سه نشه خودم تو بغلش رها کردم و حالا لخت تو بغل هم بودیم پتو کشید رو من همش می ترسید سرما بخورم دراز کش روم بود و و داغی بدنش تمام تنم داغ کرده بود پتو زدم کنار و گفتم امیر من می خوام بخوابم رو تو بلدم نبودم چکار کنم سعی می کردم طوری بخوابم که کیرش بخوره به کوسم فهمید گفت پاشو خنگ کار تو نیست اومد صورتشو گذاشت رو صورتم شروع کرد بوسیدن گوشام مک میزد یهو سست شدم و اه کشیدم فهمید نقطه حساسم گوشامه بیشر خوردش تا منو یه جورایی مست کنه( بدون شرابم مگه میشه مست شد) به خواستشم رسید گوشام می خورد یه حس عجیبی به کوسم میداد دلم می خواست گوشام ول کنه بره سراغ کوسم سرشو هل دادم رو به پایین رفت سینه هام خورد سینه هام کوچیک بود گفتم امیر برو پایین زبونش می کشید به شکم و می اورد بالا دیگه داشت عصبی ام می کرد موهاشو کشیدم گفتم برو پایین وقتی زبونش کشید رو کوسم حالم دست خودم نبود روم نمیشد صدام دربیاد اونم نگام می کرد با چشماش لعنتی اون چشات با ادم حرف می زنه اشاره کرد یه حرکتی یه صدایی چغندر که نمی خورم خندم گرفت و تو خنده و لذت یه اهی کشیدم و گفت جوووون

 
 
بدنم سست شد و ابم اومد گفت فرزانه چرا شور گفتم خر نخور گفت دستمال بده پاکش کنم پاک کرد و اومد کنارم خوابید و گفت چغندر خوشمزه ای بود شیرین زدم تو سرش گفت بی ادب دستم گرفت فشار داد و برد سمت کیرش گفت بگیرش اولین بار بود کیرشو می گرفتم دستم نرم بود گفت تو نمی خوای بخوری گفتم نه فقط بوسش می کنم سرم گذاشتم رو سینه اش خوابیدم اونم چشاشو بست و کیرش تو دست من بود نگاش کردم دیدم انگاری خواب کیرشو فشار دادم گفت نکن دردم میاد قهرم باهات مگه مال من شیرین نیست تازه مال من بستی گفتم امیر خیلی بیشعوری این حرکات و شوخی هاشو دوست داشتم کیرشو بوسیدم و شروع کردم مک زدن و زبون زدن گفت قشنگ بخور اینجوری قبول نیست گذاشتم دهنم شروع کردم مک زدن یهو صداش دردمد گفت مرگت بخوره دندون نزن تو بستنی ام با دندون می خوری یه نگاش کردم دیدم عصبی انگار طفلی دردش اومده بود قهر کردم باهاش پشتم کردم بهش خوابیدم اونم خوابید تو فکرم می گذشت من اگه شانس داشتم نگاش کن یه دختر به این خوشگلی کنارشه اون وقت اقا عین خیالش نیست کپه گذاشته نیم ساعتی گذشت دیدم نه خر گرفته خوابیده زدم بهش گفتم اگه خوابت میاد پاشو منو برسون بعد بیا بخواب گفت چته تو وقتی کنارمی اروم ام دلم می خواد بخوابم گفتم غلط کردی خودم انداختم تو بغلش گفت ما که نمی تونیم کاری بکنیم من رو تو به عنوان زن زندگیم فکر میکنم پردتم شب زفاف یه مراسم می گیرم برات تو لباس سفید اون وقت هی داشت می گفت گفتم منم گوشم دراز پاشو گفتم امیر از پشت می کنی تعجب کرد گفت نمی تونی تحمل کنی مال من کلفت اذیت میشی گفتم امتحان کنیم خوب، کرم اورد زد
 
یواش یواش داد میداد تو منم برا اینکه کم نیارم هیچی نمی گفتم یهو که تا ختنه گاه زد چشام سیاهی رفت گفتم ای امیر غلط کردم زود دراوردش با دستمال زدم پاک کنم دیدم دستمال خونی شد کونم تنگ بود و زخمش کرده بود نازم کشید و بوسم کرد گفتم بی خیال خودم گفتم دیگه گفتم اه این چه سکسی، این شد چی گفت بخواب برات بخورم گفتم امیر از جلو بکن گفت اخه اگه بیام خواستگاری تو رو به من ندن یه عمر بدبخت میشی گفتم تو نگران نباش من زن توام خیالت راحت خندید گفت فرزانه یه وقت پشیمون نشی گفتم نه این بار یه جور دیگه کنارم خوابید نوازشاش قربون صدقه رفتناش اینقدر بوسم کرد و خورد و لیسم زد که حشری شده بودم فقط دلم می خواست بکنه سرشو گذاشت رو سوراخ کوسم گفت مطمعنی چشام بستم گفتم اره یه درد پیچید تو بدنم و سر کیرش خونی بود بهش لبخند زدم و اونم بغلم کرد و لب گرفت گفت مبارک خانومی دوست داشتم شب ازدواج پردتو بزنم گفتم من از امروز زن توام یکم دردم ساکت شد از جلو حسابی منو کرد. ابش که می خواست بیاد چند تا دستمال کاغذی گذاشت رو کیرش و چشاش بست و ارضا شد. بعدش رفتیم حموم کلی قربون صدقم رفت الانم قربون عشقم برم کنار دختر نازمون ایناز خانم مثل چی بگم خرو پف می کنه راستی یادم رفت بگم شب عروسی اصلیمون تو اتاق کلی دعوام کرد گفت الان من چی تو بزنم اخه گفتم چی بزنم چیه بیا بزن تو سرم خوب اون موقع هوس و عشق چشای ادم کور می کنه خدا بگم چکارش کنه رفته اون عکس دهن باز منه قاب کرده مثل اینه دق زده تو اتاق خواب میره و میاد میگه چه عکس سلفی گرفتم

 
 
 
 
نوشته: فرزانه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *