این داستان تقدیم به شما

یه ظهر تابستونی بود هوای گرم اعصابمو داغون کرده بود تنم گر گرفته بود رفتم داخل مغازه دنبال یه نرم افزار برنامه نویسی سی شارپ بودم وقتی وارد شدم چشمام دیدش لعنتی مغازه کوچیک بود و گرم و من میتونستم به راحتی بوی تنشو که با عطر ملایمی مخلوط بود تشخیص بدم چشمام ازش جدا نمیشد اون داشت جواب مشتری دیگه ای رو میداد و من آنالیزش میکردم اون شونه های پهن شکم نداشت ولی مشخص بود اگه رعایت نکنه صد در صد شکم دار میشه قد بلند بدنش با پیراهن مردانه خیلی جذاب بود و یه حالت وحشی خاصی رو داشت پوست سبزه اش به پیراهن مشکیش نمیومد. ریش داشت البته کمی و من همچنان محو اون تندیس بودم از این تندیسای قدیمی که بعضیا عاشق اصالتشونن . به خودم اومدم گفت خانم با شمام، هستین ؟
 
منظوری نداشت چون اگه با منظور میبود خودم میفهمیدم . گفتم نه تو پیچ و خم ذهنم گم شدم فقط تک خنده ای زد و نگام کرد اون روز گذشت و من چیزی از من باقی نموند به نظرم 3 سال صبر 3سال تنهایی 3 سال مشاوره و درمان و هزار و یک کوفت و زهر مار با یه نگاه و دو جمله از بین رفت و این من بودم که تو تاکسی برگشت به سمت خونه خط قرمزایی که خودم کشیده بودم و تو ذهنم پاک کردم
یه ماه بعد …تو پیچ و خم ذهنم بودم سر رشته رو گرفتم و رسیدم به اون کوهی که پرستشش رو شروع کرده بودم ریشش و زده بود و مرتب و تمیز با یه تیشرت کرم و شکلاتی و شلوار کتون صبح بود و همچی تازه یه سیب دستش بود و کار منو راه انداخت راستش اصلا نمیدونم به چه بهانه ای اونجا بودم میدونم که گفت سیب میخوری ؟ برای کوچیک کردن شکم لازمه خندیدم گفتم نیازی ندارم من کلا چاق نمیشم هر چی هم که بخورم گفت شوخی میکنی در ضمن یکم چاق هستی تعجب نکردم چون چادر داشتم و سینه هام 75 بود خوب اون فکر میکرد چاقم نمیدونست که من زیر دوتا سینه یه کمر فوق باریک دارم که از بچگی توجه عمو و دایی و بقیه فامیلو جلب میکرد گفتم نیستم گفت تا جایی که من میبینم تو چاقی گفتم این ایده که با کل کل بتونی بدن منو ببینی از مد افتاده ها گفت خوب چجوری میتونم ببینم پس بالاخره باید یه شگردی داشته باشم نتیجه مکالمه شد یه شماره تو گوشی اون و من که شروع یه رابطه بود یه ماه بعد تو ماشین یه جای خلوت لب تو لب هم بودیم اون لبامو گاز میگرفت و من دستاشو محکم گرفته بودم که تنم رو لمس نکنه چون میخواستم همچنان فکر کنه که من چاقم …
 
 
چند ماه بعد من وارد اون خونه شدم اولش فقط لبامو بوسید رفتمم لباسمو عوض کردم با یه تاپ و شورت اومدم وقتی تنمو دید محو بود هیچ وقت منو بدون چادر ندیده بود به سینه هایی که به زور تو سوتین شماره75 جاشون کرده بودم به کمر 70 سانتیم نگاه میکرد دستشو گذاشت رو پهلوهام منو تو بغلش کشید و لباش و گذاشت رو لبام گاهی میمکید لبامو و گاهی هم گاز میگرفت بیخیال لبام شد تاپم رو در آورد ایندفعه گردنم شد هدفش میخورد و گاز میگرفت و من غرق لذت بودم نمیدونم کی سوتینم باز شد فقط میدونم افتاد زیر پاهامون بغلم کرد بردم تو اتاق انداختم رو تخت بهم گفت میدونی که دوست دارم تحت فرمانم باشی گفتم آره گفت تو هم دوست داری گفتم آره چند دقیقه بیشتر طول نکشید که دستامو با طناب بست به تاج تخت حرکاتشو نگاه میکردم دوست داشت ترسو تو چشمام ببینه گیره هارو از زیر تخت درآورد و به نوک سینه هام وصل کرد که دردم اومد و آخ گفتم یهو یکی زد تو گوشم گفت صدات در نمیاد تا وقتی نگفتم سرمو تکون دادم و فقط لبمو گاز گرفتم دستاش رو تنم حرکت میکرد از وسط سینه هام گذشت هنوز شورتم پام بود شورت نازنینم با دستاش پاره شد با لذت به کسم که کمی هم خیس بود نگاه میکرد انگشت فاکشو گذاشت رو چوچولم ناخودآگاه آه کشیدم که اشتباه بدی بود دستشو برداشت کمربندشو به سرعت باز کرد ضربه اول رو سینه گیره زده ام بود جیغ کشیدم و یه محکم تر زدو گفت مگه نگفتم صدات در نیاد دیگه صدام در نیومد یادم نمیاد چندتا ضربه بود فقط میدونم همه جامو با کمربند زد از سینه هام تا ساق پاهام و من فقط لبمو گاز گرفتم و گریه کردم وقتی کارش تموم شد اومد نزدیک صورتم لبامو یه بوسه ریز زد و بعد جاهای کبود و قرمز شده بدنم رو بوسید دستشو دوباره گذاشت رو کسم گر گرفته بودم و لمس دستش رو بدنم فوق العاده تحریکم میکرد

 
دیگه آه نکشیدم فقط لبمو گاز گرفتم انگشتشو رو خیسی لای کسم کشید و بعد یواش انگشت فاکشو یواش داخل کسم کرد با چشمام بهش التماس میکردم اجازه بده حداقل راحت آه و ناله کنم ولی فقط گفت حق نداری ارضا بشی انگشتش رو حرکت میداد و من دیگه نمیتونستم صدامو کنترل کنم و اشکام ریختن انگشتشو برداشت و خیلی سریع لخت شد تا حالا کیرش رو ندیده بودم نمیدونم چند سانت بود ولی نسبت به هر کس که دیده بودم بزرگتر و کلفت تر بود اومد وسط پاهام حدس زدم که میخواد یهو همشو داخل کنه واسه همین وقتی اینکارو کرد با تمام تلاشم تونستم بی صدا تحمل کنم بهم خندید گفت آفرین تونستی خودتو کنترل کنی فشار بیشتری وارد کردو شروع کرد بوسیدن لبام و گاز گرفتن تشنه بودم میخواستم که منو با شدت بکنه ولی میدونستم وقتی شروع کنه کنترل دیگه دستم نیست و صد در صد صدام در میاد لباشو از رو لبام برداشت و دستامو باز کرد لباشو نزدیک گوشم کرد و گفت میتونی برام ناله کنی یه آه بلند کشیدم و گفتم چشم آقا بلافاصله ضربه ها شروع شدن و به شدت منو میگایید براش داد میزدم و ناله میکردم سرشو تو گودی گردنم بود و داشت کبودم میکرد سریع بلند شد از روم کیرشو دستش گرفته بود و میمالید رو کسم داشتم میمردم گفتم خواهش میکنم آقا بکنم التماس میکنم… نیاز دارم ….
 
گفت به من چی میگی میدونستم منظورش چیه از اولش گفت بهش بگم ارباب و من گفتم نمیگم میگم آقا ولی اون داشت با اینکار مجبورم میکرد که ارباب صداش کنم دو بار دیگه گفتم آقا التماس میکنم که دفعه دوم کیرشو کشید رو کسم و برداشت و با دستش رو کس خیسم ضربه ای زد و با دست دیگش زنجیر گیره هارو از رو سینه هام کشید که جیغم گوش خودم رو کر کرد دستشو برد بالا که گفتم ارباب غلط کردم خواهش میکنم منو بکن . برمگردوند و به حالت داگی کیرشو کرد تو کسم و ضربه های محکم رو شروع کرد و با دستش سیلی میزد رو کونم داد میزدم و ناخونام تو تخت فرو میرفتن موهامو کشید و ضربه های محکم تر که باعث شد با یه جیغ بنفش ارضا بشم و اربابم با کشیدن موهام گاز گرفتن شونم خودشو تو تنم خالی کرد داغی آبشو حس کردم خسته و عرق کرده افتاد روم بعد چند دقیقه شونه هامو و کمرمو میبوسید نمیتونستم خودمو حرکت بدم از روم بلند شد و کنارم دراز کشید منو کشید تو بغلش و لبامو میبوسید آروم و طولانی بوسیدم گفت بریم حموم گفتم نمیتونم صبر کن حالم جا بیاد بغلم کردو بردم سمت حموم منو زیر دوش نگه داشت و آب و تنظیم کرد. ریختن آب روی تنمون لذت بخش بود و زیبا سرمو گذاشته بودم رو سینش و با موهاش بازی میکردم خودش بدنمو شست و منو خشک کرد و دوباره بغلم کردو گذاشتم رو تخت و به پشت دراز کشید منم سرمو گذاشتم رو سینش
 
نوشته: هانی همیشه خیس

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *