این داستان تقدیم به شما
سلام اسم من علیرضا هستش .مثل تمام داستانای دیگ از خودم تعریف نمیکنم من یه پسر ۱۷ ساله نسباتا تو پر هستم کیرم ۱۳ یا ۱۲ سانته
عمم تاحالا ۴ بار ازدواج کرده و طلاق گرفته.اون ۲۹ سالشه.وهیکل رو فرم ولی نه لاغر لاغر
ولی خوبه.قدشم کوتاهه.سینه های ۸۵ داره ک زیاد هوش فرم نیست
تا جایی ک یادمه
بچه ک بودم یه بار با عمم رفتم حمام اکن موقع من ۲یا ۳ سال سن نداشتم ولی واقعا میگم ک تو حمام به زور داد کسشو بخورم
خیلی به این فکر میکنم ک خواب بوده یا نه
اخه مگه بچه تو اون سن خواب اونجوری میبینه
خلاصه بزرگ شدیم…
یه روز عمم یه فیلم طنز و اکشن داد که یه قسمتش زنه مردرو مجبور کرده بود کسشو بخوره
من انو دیدم یه حسی بم میگفت عمم داره بم نخ میده ولی مطمعن نبودم.
به روز رفتم خونه مامان بزرگم که فیلمای عممو بهش بدم .
گفتم عجب فیلمی بود خیلی خوب بود اونم میخندید و سرش تو گوشیش بود
عصابم خورد شد ک چرا توجی نمیکنه
۶ ماه به یادش جق میزدم
تا اینکه عید ینی یه ماه پیش رفتیم خونه مامان بزرگم
بابام به خدطر کارش رفته بود سر کار(شغل پدرمو نمیشه بگم).بابا بزرگ ندارم چون تو جنگ شهید شده . مادرمم اهل تو جمع نشستن نبود و زود خوابید.منو عمم تو اتاقش قلیون میدید
مادر بزرگمم تو حال سریل ترکی(قنچه های زخمی)
من خیلی به این عمم فکر میکردم یه وقت شق نکنم
اصلا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم
تا اینکه عمم جوراباشو در اورد(اون عادت داره تو خونه هم جوراب بپوشه)
من علاقه ی خاصی به پاهای خوشگل و خوش تراش دارم
ولی از خوردن جوراب و این کثافت کاریا بدم میاد ولی دوست دارم پاهای تمیزو برای فانتزی شدن سکس بخورم(که البته هیچ وقت نصیبم نشده)
من چشمام خورد به پاهای عمم خیلی خوب بودن تقریبا دو سالی میشه ک به پاهای زنا توجه میکنم
من شق کرده بودم عمم تو گوشش هدفون بودو اهنگ گوش میداد از طرفی قلیون میکشید
جوری ک به دیوار تکیه داده بود و رو تختش دراز کشیده بود
و پاهاشو دراز کرده بود منم با گوشیم ور میرفتم
من از خود بیخود شده بودم
با خودم گفتم بادا باد هرچی شد
ولی اینم بگم با عمم دور دور میرم ولی من هیچوقت روی تیکه انداختنو شماره دادن ندارم
ولی اون راحت دوست میشد جلوی من تازه به پسرای ماشین بغلیا میگفت دوست پسرمه
جلوی اون به اینو اون فحش میدادم
بعضی حرفای سکسی میزدم
ویسای حاجی لند واسش میزاشتم و بدش نمیومد
حتی ممه هاشم میگرفتم ولی از یه نظر دیگه نگاه میکرد
همه فامیل میدونستن من ممه دوست دارم دست به ممه های مادر بزرگامم میزاشتم ولی نه از روی قصد بدی
کلا لوسم کرده بودن
در کل بگذریم
با هزار با خود گفتنای بکنمو نکنم دستمو گزاشتم روی کسش
یهو دستمو پرت کرد اونور نا خود آگاه گفت چکار میکنی تخم سگ
اینم بگم عمم خیلی فحش میده
منم گفتم این به اون در ک بچه بودم کستو بزور تو حمام دادی خوردم
دیدم ساکت شد
با خودم گفتم خواب نبوده واقعیت داشته
گفت من همچین کاری نکردم
گمشو برو بیرون
گفتم قبلا به زور دادی بخورم حالا با میل میخوام واست بخور گفت برو بیرون حرومزاده
تو دلم قرص بود که به هیچکس نمیگه
خیلی راحت بودیم
رفتم بیرون درو بستم بعدش ساعت ۱۲ شب بود ک مامان بزرگم رفت کنار عروس گلش ینی مامانم بخوابه
من هم طبق معمول با گوشی ور میرفتم تا صبح
ساعت حدود ۱ بود ک رقتم پست در اتاق عمم
بیدار بود
درو باز کردم
گفت چی میخوای
گفتم کارت دارت.گفت بگو زود برو.رفتم نشستم کنارش.گفت چیه بگو
دستمو دباره گزاشتم رو کسش
حس عجیبیو وحشتناکی بود
نه از اینکه کسی بفهمه ولی در کل میترسیدم
ایندفه دستمو سفت گرفتو گفت با اینه با هم راحتیم ولی یه جیق میزنم همسایه بالاییم بیاد سراغت
گفتم خب منم میخوام تلافی کنم دیگ چطور تو اون موقع لذتتو بردی منم الان نیاز دارمو بار اولمه
با هزار التماس ک بزار برات بخورم قبول کرد
گفت باشه
من رو هوا بودم ک دستمو انداختم لای پاهاش
هیچی نمیگفت ولی ترشح داشت
نمیدونم دویت داشت بم بده یا نه
ولی…
من یه دو دقیقه ای واسش مالوندم و بعدش شلوارشو تا نصفه کشیدم پایین هی خودشو میکشید عقب که من میرفتم جلو شورتشو کشیدم پایین
یه کس دیدم با موهاش
البته موهاش تیغ تیغی شده بود چون تازه زده بود و داشت در میومد
من ک تا دیدم شرو کردم واسش خوردن
انقدر خوردم که خودش داشت دیوونه میشد
دستمو از زیر پیرنش بردم بالا ک ممشو بگیرم دستمو زد کنار
حتی نزاشت سینه هاشو بگیرم
معلوم بود بازم خود خواهه
بالاخره ارضا شد
بعدش گفت بسته و برو
منم ناراحت یا خوشحال نمیدونم
رفتم تو دسشویی یه جق زدم
و دیگ قسمت نشد بکنمش
نوشته: علیرضا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید