این داستان تقدیم به شما

من  یه دخترم که میخوام براتون بنویسم. شاید کمتر پیش بیاد یه دختر تو جامعه ی ما بخواد خاطرات سکسی شو شیر کنه.اما من همیشه از تابوها متنفر بودم.به نظر من سکس هم جزوی از زندگیه و نیاز جنسی یه نیاز طبیعیه که توی اکثر موجودات زنده وجود داره.فرهنگ غلط و اشتباهی هم برای ما جا افتاده که جنس زن رو مثل یه کالا میبینیم که باید آکبند و دست نخورده بمونه برای شریک زندگی ش! دیدگاهمو پیشاپیش گفتم برای اینکه از شنیدن فحش های رکیک جلوگیری کنم.خانوم ها هم حس شهوت دارن و حق دارن که ازش لذت ببرن.یعنی دختری که قبل از ازدواجش باکره نیست صرفا یه فاحشه نیست!
این داستانی که میخوام بگم مربوط به چند ماه پیشه و انقدر برام لذتبخش بوده که با هربار یادآوری ش دلم میخواد تکرار بشه…
***

 
بی حوصله و خسته تو خونه نشسته بودم و با گوشی م ور میرفتم که یه دفعه یه مسیج تو تلگرام برام اومد.بابک!پسری که چندوقت پیش باهاش دوست بودم و فقط یه بار باهاش سکس داشتم ولی رابطه مون خیلی وقت پیش تموم شده بود.سلام و احوالپرسی کرد و یه کم باهم چت کردیم.بعد هم دیگه خبری ازش نشد تا دوروز بعد بهم زنگ زد و دعوتم کرد برم باغشون.یه دور همی دوستانه بود و ازم خواست که منم حضور داشته باشم.به خاطر کدورتی که از قبل بینمون بود و اخلاقم که خیلی زود باهمه صمیمی و خودموتی نمیشم(حتی کسی که قبلا بهش نزدیک بودم و یه مدته ازش فاصله گرفتم)به سختی قبول کردم و قرار شد فردا بعد از ظهر بیاد دنبالم.ساعت4صبح بود و میدونستم فردا به محض بیدارشدنم باید آماده بشم که بابک بیاد دنبالم.برای اینکه فردا به همه ی کارام برسم بعد از هماهنگ شدن با بابک خوابیدم.اینم بگم که من یه دختر خیلی هاتم.
 
خیلی زیاد سکس دوست دارم و حس شهوتم زیاده.خودمو برای یه سکس داغ با بابک خوش سکسم آماده کرده بودم.فردا بعد حموم که حسابی بدنمو شیو کردم و برق انداختم یه ست بیکینی سکسی انتخاب کردم با یه شلوارک خیلی کوتاه جین و نیم تنه ی طوسی.از زیر شرتکم هم فیشنت پوشیدم(از این جوراب شلواری تور توریا)زیاد اهل آرایش کردن نیستم.بایه آرایش ملایم و بادی اسپلش سکسی کارمو تموم کردم.نمیخوام از خودم تعریف کنم اما طبق گفته ی اطرافیانم چهره ی خیلی جذاب و سکسی دارم و اندامم با اینکه لاغره(قدم165و وزنم50)اما تقریبا بدن سکسی دارم و سایز سینه هام خیلی بزرگ نیست ولی سربالا و سفته.پوستمم گندمی.نه سفید برفی و نه برنز سبزه.پاهای بلند با ساق و رونای پر و سفت دارم و شکل بدنم شبیه ساعت شنی.خلاصه آماده شدم و بابک اومد دنبالم.تو ماشین نشستم و باهم صحبت کردیم.یه نخ سیگار کشیدیم و چند دقیقه بعد رول گرس و از داشپورت ماشینش درآورد و روشن کرد.بعد سمت من گرفت و من هم به ناچار قبول کردم.گل میکشیدم اما خیلی وقت بود که موقعیتی برام پیش نیومده و مدت طولانی بود که نکشیده بودم.

 
جنسشم عالی بود و خیییلی زود تاثیرشو رو ما گذاشت.چشمام قرمز و خمار شده بود و آروم با بابک صحبت میکردم.حس میکردم بهش علاقه دارم و خودمو از بهش نزدیک کردم و تقریبا نشسته بودم رو ترمز دستی!بغلش کردم و آروم صورتشو بوس کردم.با لبخند نگام کرد و دستشو باز کرد تا کامل برم تو بغلش.تو بغلش بودم و بوسه های ریز به صورتش میزدم و کم کم از سمت صورتش به سمت گردن و بالای گوشش رفتم.صدای نفساش تند شده و سعی میکرد آه های غلیظشو تو گلوش خفه کنه.به گوشش که رسیدم یه لیس از بالای گوشش تا پایین گردنش زدم که باعث شد دیگه نتونه خودشو کنترل کنه و با صدای بلند لذتشو نشون بده.دوباره با بوسه از گردنش به سمت صورتش رفتم که دیگه نتونست خودشو کتترل کنه و سرمو نگه داشت و بو ولع لبهامو بوسید.خواستم سرمو عقب بکشم که یه کم اذیتش کنم ولی محکم نگه داشت و با حرارت لبامو میخورد.صورتش به سمت من بود و چشمش به جلو و خیلی آروم رانندگی میکرد.بعد که از لبام جداشد دوباره تو بغلش رفتم و سرمو گذاشتم روسینه ش با ملایمت موهامو نوازش میکرد وبا انگشتش با لبام بازی میکرد.

 
انگشتشو گذاشت رو لبم و منم انگشت اشاره شو مکیدم.به وضوح برجستگی شلوارشو میدیدم و از شهوت فقط انگشتشو میمکیدم.با یه صدایی که از شدت هیجان و شهوت میلرزید گفت:دیوونه م میکنی.بعدم کیرشو از شلوارش درآورد و گفت:ببین چه جوری بلندش کردی.)خندیدم آروم و ملتمسمانه گفت:(بگیر تو دستت)کیرشو گرفتم تو دستم.داغ بود و سرش خیس شده بود.یه کم باهاش بازی کردم که دستش رفت روی بین پاهام و از رو شلوار کسمو میمالید.با چشمای پر از نیاز که از فرط شهوت خمار شده بود گفت:(بخورش لطفا) خندیدمو گفتم:(تو رانندگی خطرناکه.صبر کت برسیم خونه)با بی تابی گفت:(من خیلی تحریک شدم الان فقط میخوام کشیده شدن لباتو رو کیرم حس کنم.)با اون لحن ملتسمانه و خواهش و نیاز و شهوتی که تو چشاش بود یه کم براش ساک زدم.دهنم به خاطر چتی م خشک بود زیاد نتونستم ادامه بدم.اونم چیزی نگفت تا رسیدیم باغ.
وارد خونه که شدیم کتری رو روشن کرد و قهوه درست کرد.منم رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم.تا چشمش بهم افتاد سرتاپامو نگاه کرد و با چشمای خمار اومد سمتم.بغلم کرد و گفت:(سکسی کوچولوی خودم)بلندم کرد و منو انداخت رو کاناپه.بدنش از شهوت میلرزید و خوابید روم.با ولع و لذت لبامو میخورد و سینه هامو میمالید.منممحکم بغلش کرده بودم.از روم بلند شد و خیلی سریع پیرهنشو درآورد بعد هم نیم تنه و شرتک منو از تنم درآورد.جفتمون با لباس زیر تو بغل هم بودیم و عشقبازی میکردیم.اون کاملا سیخ کرده بود و کیرشو به کسم فشار میداد.منم کاملا خیس شده بودم و ناله میکردم.شرتشو درآورد و بعد هم دستشو کرد تو شرتم و با کسم بازی کرد.به خاطر شهوت زیادم کسم کاملا خیس شده بود و راحت دستش رو چوچولم حرکت میکرد.آروک انگشتشو کرد تو کسم.یه کم درد دلشت و ناله کردم.همونطور که روم خوابیده بود و نفس نفس میزد گفت:(جووووووون چقد داغی انگشتم سوخت عشقم)دیگه طاقتش تموم شد و شرتمو از پام در آورد پاهامو باز کرد و سر کیرشو چند بار روی کسم کشید و بعدگذاشت رو سوراخ کسم.هرچقدر تلاش کرد نتونست ورود کنه.خندیدم و گفتم(دیوونه اینجوری نمیره.باز نیست که راحت بره.باید با دست بفرستیش)با دست سر کیرشو کرد تو کسم.جیغم رفت هوا و با ناله گفتم:(آروم باش بابک)بابک آروم آروم تلمبه میزد و کیرش با فشار و درد لذتبخش جاشو تو کسم باز میکرد.از اینکه میدیدم چقدر تلاش میکنه تا من اذیت نشم و با بی تابی خودشو کنترل میکنه لذت میبردم.از شنیدن آه های مردونه ش و جوون گفتناش دیوونه میشدم.بالاخره کیرش تا ته رفت تو کسم و شروع کرد به تلمبه زدن.داغی و برجستگی زگای کیرشو تو بدنم حس میکردم و با هر حرکت رفت و برگشت هوش از سرم میرفت.
 
 
شنیدن حرفاش که داشت از لذت دیوونه میشد و تعریف از بدنم هم حس خوبمو بیشتر میکرد.بابک محکم تلمبه میزد و میگفت:(جووون چقدر تنگی عزیزم.اووووف داری کیرمو میکنی با کست.آه ه ه ه هه ه ه چقد خیس شده.داغی لعنتی دااااغی)منم برای اینکه لذتشو تکمیل کنم مدام بین ناله هام اسمشو صدا میکردم و حین سکس گردن و گوششو لیس میزدم و محکم کمرشو چنگ میگرفتم.چند دقیقه که گذشت بهم گفت که به پشت بخوابم و داگ استایل سکس کنیم.چعار دست و پا شدنم و کونمو بالا بردم.بو دستش یه ضربه به کونه زد و کیرشو کرد تو کوسم.,دوباره حس کردم کسم داره به سختی از هم باز میشه و حس جررررخوردن بهم دست داد.محکم تلمبه میزد و ریتم تلمبه زدنش با پوزیشن قبلی که تند تند بود فرق داشت.ایندفعه آروم اما پر قدرت تلمبه میزد و چند ثانیه کیرشو تو کوسم نگه میداشت و خودشو فشار میداد بهم.بعد آروم روم خوابید و با زبونش با گدرن و گوشم بازی میکرد.پوزیشن بعدی بابکو خوابوندم و خودم نشستم رو کیرش.درد این پوزیشن کمتر بود و بابک هم معلوم بود خیلی لذت میبره.رو کیرش بالا پایین میرفتم و اونم همزمان با چوچولم بازی میکرد.به اوج لذت رسیده بودیم و صدامون تو کل باغ پیچیده بود.
 
یه کم که گذشت بهم گفت بخواب من تلمبه بزنم.خوابیدم و پاهامو انداخت رو شونه هاش و کیر داغ و کلفتشو تا ته کرد تو کوسم.ایندفعه هم شدت تلمبه هاش زیاد بود و هم پرقدرت میزد.لذتبخش ترین حس دنیارو داشتن و این لذتمو با ناله ها و جیغ های کوتاهم که لابه لاش اسم بابک بود بهش میفهموندم.بابک بهم گفت:(داره میاد.میخوام بریزم توش)تو اون حالت حشری تر از اون بودم که بخوام مخالفت کنم و از طرفی قبلا از قرص استفاده کردم.مانعش نشدم و اجازه دادم تو بدنم ارضا بشه و خودشو تخلیه کنه.شدت تلمبه هاش بیشتر شد با صدای بلند آه کشید.محکم بغلم کرد و خودشو بهم فشار داد.حس میکردم زیر فشار محکم بدنش خورد شدم منم محکم بغلش کردم و ارضا شد.کم کم دستاش شل شد و بی حال وزنشو انداخت رو بدنم.پنج دقیقه تو اون حالت موندیم.به خاطر تاثیر گل حفمون دیر ارضا شدیم و سکسمون حدود45دقیقه طول کشید.خیلی خسته بود و بدنش کاملا خیس از عرق بود.بعد ازم تشکر کرد و لباس زیرمو خودش بهم پوشوند.لباساشو پوشید که بره قهوه بریزه.و منتظر بمونیم تا بقیه بیان….

 
نوشته: لولیتا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *