این داستان تقدیم به شما

عرض ادب دارم به تمامی خوانندگان سایت و یک خسته نباشید به ادمین سایت .
***
من نادر هستم ۳۵ ساله و همسرم حمیرا ۳۰ ساله قد ۷۷ وزن ۶۵ سینه ۷۰ خیلی خوش هیکل با صورتی زیبا که حدودا چهار سال پیش بینی اش را هم عمل کرده بود که بعد از ده سال زندگی پر حرارت و سکسی هنوز هم مثل روز اول آشنایی ، برایم زیباترین زن روی زمین است. خاطره ای برای شما خوانندگان عزیز بر روی سایت دارم که بسیار شنیدنی است و حقیقتا باید بگم که بعد این ماجرا علاقه من نسبت به همسرم سرد نشد که هیچ بلکه داغتر هم شد .
من در یک شرکت کامپیوتری مشغول هستم و یک همکار بنام آرش دارم که با هم خیلی صمیمی و نداریم. آرش جوان ۳۳ ساله متهل ، خوش برخورد، شیک پوش و دلچسبیه . تقریبا دو سال پیش در محل کارمون برق رفت و طبعا من و ارش پشت میزمون بیکار شدیم. و شروع کردیم به خوش و بش گفتن واز خود قوپی گذاشتن . کم کم حرف آرش به جایی کشید که میگفت اگر من اراده کنم هر زنی را بخواهم میتوانم تلفنی کمتر از ده روز مخش را بزنم طوری که با پای خودش برای کس دادن قرار بگذارد . من این ادعای او را با نیش خندی مسخره کردم و گفتم ، زر نزن بلند شو کونتو جمع کن بلافاصله گفت شرط میبندی ؟ من که مطمعن بودم یک ادعای بی اساسه گفتم اره شرط میبندم گفت سر یک هفته مسافرت در هتل قو با خانواده که کلیه هزینه اش با بازنده باشد ، قبول کردم و دست دادم.
 
 
و به من گفت که هر که را میخواهی انتخاب کن و فقط شماره اش را به من بده . من هم بعد از نیم ساعت فکر کردن ، فقط حمیرا همسرم را انتخاب کردم چون از او اطمینان کامل داشتم و مطمعن بودم که شرط را برنده میشوم حتی مطمعن بودم که حمیرا زنی نیست که خودش را در اختیار شخص دیگری بگذارد و زمانی که شرط را برنده شدم و با خانواده به مسافرت بریم نه ارش حمیرا را میشناسد و نه حمیرا ، ارش را چون هیچگاه همدیگر را تا بحال ندیده بودند . و با دلی قرص و اطمینان کامل شماره همراه زنم را به او دادم حتی اسم زنم را هم ندارم تاکار آرش سخت تر شود. فردای ان روز ساعت ده صبح آرش به من گفت الان میخوام زنگ بزنم به شماره ای که به من دادی . الو سلام عذر میخوام مراحمتون شدم با مریم خانم کار داشتم طرف مخاطب که زنم بود گفت اشتباه گرفتین و قطع کرد دوباره رنگ زد و گفت ببخشید خانم چرا قطع کردین — چون اشتباه گرفتین و مریم خانم نداریم ارش گفت حالا نمیشه شما بجای مریم خانم صحبت کنین — بله آقا لطفا مزاحم نشید — آخه صدای شما خیلی نازه ، نمیدونم چند سالتونه و مطمعنم چهره شما مثل صداتون قشنگه . همسرم تلفن را مجددا قطع کرد و من هم زدم زیر خنده .

 
 
آرش چیزی نگفت و مشغول کارش شد نیم ساعت بعد دوباره زنگ زد و سلام کرد و گفت من بخدا قصد اذیت کردن شمارو ندارم و فقط میخواستم از شما عذر خواهی کنم — آقای محترم من شوهر دارم و بیکار هم نیستم که جواب تلفن های شمارو بدم — باشه امروز دیگه زنگ نمیزنم و قطع تلفن . آرش به من نگاهی کرد و لبخندی زد و گفت نادر شرط را باختی ، گفتم به همین سادگی نیست ارش گفت ساده تر از اون چیزیه که فکرشو میکردم اگه اهلش نبود نمیگفت من شوهر دارم گفتم ببینیم و تعریف کنیم. و دیگر در روزهای بعد ارش هیچ صحبتی از تماس با حمیرا را به من نگفت . و من چون خیالم از حمیرا راحت بود من هم از او سوالی نکردم و فقط روز شمار را یادداشت میکردم . امروز که سر کار رفتم روز هشتم را در دفتر تیک زدم . ساعتی از وقت شروع کار گذشته بود ولی ازش هنوز نیامده بود رفتم پیش مدیر داخلی شرکت و سراغ ازش را گرفتم او گفت زنگ زده و گفته سرما خوردم و امروز را مرخصی گرفته. من حتی یک درصد هم تصور نکردم تا شاید ارش مخ زن مرا زده باشه و برای کردنش به مکانی خالی رفته باشه . روز پر کاری را گذراندم چون تنها باید کار میکردم و خسته از کار به منزل رفتم و طبق معمول همه چی عادی بود. فردا صبح که شرکت رفتم ارش را دیدم و جویای احوالش شدم و با تمسخر روز نهم را یادآوری شدم. او با یک ژست پیروزمندانه نگاهم کرد و گفت جات خالی بود عجب کوسی را به من معرفی کردی ، دمت گرم ، تا بحال هیچ کوسی اینقدر به من حال نداده بود . سفید ، شاسی بلند ، حشری ، تنگ ، و در اخر حرفه ای ، بنام حمیرا .
 
 
من یکباره دنیا رو سرم چرخید و خشکم زد نمیدونستم چکار باید میکردم و فقط به خودم لعنت میگفتم که با دست خودم زنم را برای گاییدنش به آرش تقدیم کردم . بعد از ساعتی ارش گفت که تعطیلات تابستانی شرکت نزدیکه و تو باید خانوادگی ما را به هتل قو با تمام هزینه هاش دعوت کنی . تو دلم گفتم هم زنم را دادم و هم شرط را باختم . آرش گفت خلاصه دیروز سه راه تهرانپارس قرار گذاشتم و از قبل زنمو با بچه هام فرستادم خونه باباش و حمیرا رو سوار کروم بردم خونه از بس خوشگل بود نتوانستم طاقت بیارم و بغلش کردم اولش کمی مقاومت کرد ولی با ور رفتن با سینه هاش و لب گرفتن نرم شد و وقتی دستش را گذاشت روی شلوارم با یک تعجب خاصی گفت وای این چیه و با شتاب از تو شلوارم کشید بیرون و گفت عجب کیر کلفتی داری به او گفتم مگه تا بحال به این اندازه تجربه نداشتی، گفت نه و با هر کس که بودم از کیر تو کوچیک تر بوده و بدون آنکه من تقاضا کنم شروع کرد ساک زدن چقدر این حرکتش به من مزه داد و الحق هم حرفه ای ساک میزد. من با اون سینه های سفید خوش فرمش بازی میکردم ازش خواستم بریم تو اطاق خواب ، که هر دو به هم چسبیدیم و رفتیم رو لبه تخت نشوندمش و شلوارش را در آوردم وای چه میدیدم چه رونهای خشگلی داشت وقتی دست کشیدم به روناش انگار تو بهشت با یک هوری هستم دیگه طاقت نیاوردم و شروع کردم به بوسیدن پاهاش و با زبانم از طرف رونهاش رفتم به سمت وسط پاش شورتشو درآوردم اگه بدونی چی بود یه کوس کوچولو بدون گوشتهای اضافی و تمیز که فقط برای خوردن و لیسیدن ساخته شده بود. نادر واقعا شاید درک نکنی که چی میگم ، هلو یک هلوی خوشمزه و ابدار .

 
خدا قسمت تو هم بکنه. آرش چه میدانست درون من چی میگذره از درون خودم را چنگ میزدم دلم میخواست ارش را خفه کنم او چه میدونست که از کسی داره تعریف میکنه که هشت ساله همه کاری باهاش کردم و از طرفی هم متعجب از اینکه چگونه حمیرا تونسته با کس دیگه ای بخوابه. وای خدایا دارم دیوانه میشم . صدای ارش مجددا سکوت پر از خشم مرا شکست و گفت بعد از اینکه یک ربع لیسیدم و خوردم روی تخت خابوندمش و وسط پاهاش نشستم و با دستهایم پاهایش را بالا نگه داشتم با حالتی ملتمسانه میگفت کیرت کلفته ترا بخدا یواش پاره میشم نه نه یواش یواش وای و یک جیغ بلند !!! سر کیرم رفته بود تو کوسش و با دستاش شکم مرا نگه داشته بود که بیشتر فشار ندم من هم گفتم باشه فشار نمیدم هر وقت خودت خواستی بگو تا فشار بدم او هم همش میگفت ای ای پاره شدم بعد از چند دقیقه شروه کرد به تکان دادن من هم یک فشار کوچیک دادم تا نصفه کیرم رفت و باز یک ای گفت و بسه بسه میکرد من هم شروع کردم آروم عقب و جلو کردن کم کم جا باز کرد و پاهایش را به دورکمرم حلقه زد و دستانش را دور گردنم انداخت و با چشمای نیمه باز فقط میگفت چه کیر کلفتی فداش شم بعد ازدو دقیقه با التماس از من میخواست که تکون ندم صبر کن صبر کن معلومه که داره ارضاع میشه ولی من بدون اهمیت به خواسته اش همچنان تکان میدادم و کم کم به فشار دادن تو کوسش اضافه میکردم شرش را بالا آورد و گفت وای همه کیرتو کردی توش ای بیرحم من هم به تکان دادن هایم سرعت بیشتری دارم و بعد پنج دقیقه دوباره ارضاع شد

 
دیگر رمق التماس کردن نداشت و فقط ناله میکرد و میگفت مردم مردم. من هم نتوانستم بیشتر طاقت بیارم و کشیدم بیرون تا ابم را روی شکمش بریزم که مجددا یک جیغ از درد کشید و کیر مرا با دو دستش مالید که ابم بیاد این کارش بیشتر از هر چی به من لذت داد و بعد در کنارش دراز کشیدم از او تشکر کردم او هم بابت کیر کلفتم از من تشکر کرد . نادر خلاصه عجب کوسی بود …
 
اگر تمایل داشته باشین ادامه خاطراتم را تو نظر سنجی اعلام کنید تا کامل بقیه را بگم. دوستتان دارم همه شمارو. ولی نه بیشتر از همسرم.
 
نوشته: سینا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *