این داستان تقدیم به شما

اسمم سمانه ۳۵ سالمه این یه خاطره واقعیه با علی ازدواج کردم من دختر ۲۰ ساله هات که فکر میکردم علی مرد رویاهام اما نبود نه سکس درستی داشت نه پول و ثروتی . مدتی افسرده بودم خودارضایی میکردم و چشم دنبال کیر مردم بود ولی تا حالا دست غریبه ای بهم نخورده بود .شوهرم منو نمی‌کرد و توجهی هم بهم نداشت هر روز هم فقیرتر می‌شدیم تصمیم گرفتم یه کار واسه خودم پیدا کنم تا اینکه یه آقای پولداری پیدا شد که واسه خونش کنیز میخواست حقوق خوبی میداد اما شرطش این بود باید مجرد باشم یا مطلقه .این کار رو دوستم سمیرا بهم معرفی کرد اول خودش میخواست بره اما اونم شوهر داشت و طرف تا فهمید شوهر داره نخواستش .
 
 
به سمیرا گفتم چرا خوب مجرد میخواد مگه میخواد چکار کنه چه فرقی میکنه مگه من به این کار و حقوقش نیاز دارم سمیرا گفت آخه باید بری تو خونش و همونجا سکونت کنی و اینجور ی نمیشه شوهر داشته باشی گفتم خوب علی رو هم با خودم میبرم و تو خونش زندگی می‌کنیم گفت نمیدونم میخوای ببرمت اونجا و خودت به طرف بگو .بلاخره رفتیم اونجا یه خونه ویلایی مثل قصر بود طرف از اون مایه دارها بود تا منو دید چشماش برق زد انگار همونی بودم که میخواست یه مرد ۴۰ ساله بود و من ۲۲ سالم بود صحبت کردیم و گفتم بهش که به این کار و درآمدش نیاز دارم اما شوهردارم اولش شوکه شد و میخواست ردم کنه بعد که اسرار منو دید گفت که یکی رو به عنوان کارگر خونه میخواد که اینجا راحت باشه چون روز و شب باید باشی همینجا یعنی گاهی بی‌حجاب و فلان و… گفت که ممکنه شوهرت ناراحت بشه اگه مثلا فردا من بیای اینجا کار کنی و من بهت دست بزنم .یهو جا خوردم گفتم یعنی چی دست بزنی گفت هیچی بیخیال شما نمیشه و… اسرار کردم گفت من کسی رو میخوان شوهر نداشته باشه و هم کار کنه و هم شاید دلم بخواد باهاش بعضی نیازهای رو برطرف کنم مثلا یه خانوم قبلی که اینجا بود هر وقت شبا که از کارم بر میگشتم و صداش میکردم کارم رو راه مینداخت با رضایت کامل و حتی یه وقتایی مهمون داشتم که خیلی واسم مهم بودن میفرستادمش تو اتاق خواب مهمون و اونجا شب رو می‌گذراند در عوض منم بهش بهترین حقوق میدادم و طلا واسش میخریدم و یه زندگی مرفح رو واسش درست کردم اما مریض شد و رفت پی زندگیش و…. من هیچ حرفی نزدم از شدت خجالت سرم پایین بود وقتی با سمیرا داشتم اونجا رو ترک میکردم بهم گفت اونقدر زیبایی که نمیتونم ازت بگذرم برو و شوهرت رو راضی کن و بیاین ایجا کار کنین منم قول میدم شوهرت از روابط خصوصیت چیزی نفهمه
 
منو سمیرا رفتیم خونه نمیدونستم به علی چه جوری بگم اما خودش پرسید که کار چی شد ؟؟ منم گفتم هیچی انگار به درد ما نمی‌خورد گفت چرا مگه چه کاری بود ؟ گفتم هیچی هی اسرار کرد که بهش بگم منم عصبانی شدم گفتم کارش خوب نبود کارش بی‌ناموسی بود گفت یعنی چی ؟؟؟ منم کل داستان رو واسش تعریف کردم و برخلاف تصورم نه تنها ناراحت نشد بلکه استقبال هم کرد گفت عیبی نداره باهاش صحبت کن و با هم میریم تو خونش زندگی می‌کنیم اگه اجاره خونه ندیم حیلی خوبه با این مبلغ زیاد که بهمون میده همش میشه پس انداز و میتونیم با یه سال کار حتی خونه بخریم و از این فلاکت در بیایم .با عصبانیت بهش گفتم تو چی فکر کردی با خودت فکر کردی من جنده ام بیغیرت سعی کرد آرومم کنه و با حرفاش مخم رو زد حتی گفت که آدم های پولدار میتونن کنیز بگیرن و ازش استفاده جنسی کنن واین کار حلاله حلاله

 
چند روز بعد اسباب کشی کردیم و رفتیم اونجا مرده اسمش ناصر بود ناصر وقتی دید علی شوهرم نه کاری داره ته باری و همش تو خونست سریع تو شرکت خودش استخدامش کرد طوری که شب کار باشه و شبا از ساعت ۸ شب بره اونجا تا صبح نگهبانی بده و صبح بیاد خونه فکر میکردم همون شب اولی که علی رفت سر کار آقا ناصر صدام میکنه که برم بالا پیشش و اولین حرکت رو بزنه اما هیچ اتفاقی نیوفتاد باز افسرده شدم گفتم شاید به حد کافی زیبا نیستم یا خیلی لاغرم که تمایلی نداره چند شب بعد بلاخره صدام کرد رفتم پیشش فکر کردم الانه که مثل فیلم سوپرها جرم بده اما انگار بدتر از شوهر خودم بود و تمایلی و اشتیاقی نداشت فقط رفتم یه ساعتی بالا با لباسای سکسی فقط بهم میگفت بچرخ ایجاتو ببینم اونجاتو ببینم چه کونی داری چقدر سفیدی تو دختر و از این چرت و پرت ها اما در عمل کاری نمی‌کرد دریغ از یه بوس فکر کردم با این همه تعریفی که از اندامم کرده و این حرفای سکسی زده باید برم تو اتاق خوابش و تا صبح تلمبه بخورم اما وقتی رفتم تو اتاقش اومد و بهم گفت که برم تو سوئیت سرایداری خودم اونم با یه لحن تحقیر آمیز .رفتم تو سوئیت خودم و تا صبح گریه کردم که منو نکرده و احتمالا مشکلی چیزی داشتم .صبح علی شوهرم اومد و بلاخره بعد چند روز خجالت رو گذاشت کنار و از شب‌های پر شهوت من پرسید و گفت که شبی چند بار میدی بهش و…. گریه کردم ک بغضم ترکید و قسم خوردم که هنوز منو نکرده بیچاره علی هم تعجب کرد
 
 
نزدیکای ظهر بود که آقا ناصر زنگ زد بهم گفت که امشب مهمون داره و من باید برم آرایشگاهی که خودش آدرس داد تا حسابی به خودم برسم جلو مهمونا زشت نباشه ساعت ۲ رفتم آرایشگاه تا ساعت ۸ شب طول کشید از رنگ مو گرفته تا اپیلاسیون و حتی یه لباس خواب زیبا که زنه آرایشگره بهم داد که امشب بپوشم خیلی جذاب و سکسی شده بودم علی هم اونشب سر کارش نرفت و یواشکی تو سوئیت موند مهموناش اومده بودن زن و بچه هم باهاشون بود ناصر ساعت ۱۲شب بهم گفت برم بالا یکی از مهموناش یه مرد قدبلند و خوش‌چهره ای بود که اسمش رضا بود ناصر بهم گفت که امشب باید پیش رضا باشم و گفت که رضا خیلی واسش عزیزه و هر کاری داشت واسش انجام بده و دریغ نکن .سرم رو انداختم پایین و با رضا رفتیم اتاق خواب با خودم گفتم چطور امکان داره ناصر هنوز خودش ازم استفاده نکرده منو در اختیار مهمونش بزاره اما وقتی رفتیم تو اتاق ناصر خودش هم اونجا بود با خجالت و صدای آروم گفتم آقا ناصر آخه دو نفری؟؟

 
گفت نترس بچه جون من فقط نگاه میکنم کاریت ندارم بلاخره اون شب یه دول ۲۵ سانتی رفت تو کسم و یک ساعت کامل ارگاسم هایی گرفتم که تا حالا تجربه نداشتم و ناصر بیشرف هم نگاه می‌کرد و کیرش رو از رو شلوار می‌مالید. انگار تازه عروس شده بودم و طعم کیر رضا و بزرگی و ابهتش آب هر خانومی رو می‌آورد. لباسم هام رو پوشیدم و رفتم پیش علی شوهرم تو سوئیت و کل ماجرا رو واسش تعریف کردم و اونم حشری شد و با کیر کوچیکش چند تا تلمبه بهم زد و فقط کثیفم کرد رفتم دکش گرفتم و خوابیدیم صبح زود یکی در سوئیت رو زد ترسیدیم علی رفت قاییم شد چون الان باید سرکار می‌بود و اگه ناصر می‌فهمید بد بود من رفتم در رو باز کردم رضا بود همون که دیشب منو کرده بود و اولین عشق و ارگاسم رودبهم داده بود بی اختیار راهش دادم تو گفتم تو اینجا چکار میکنی گفت اومدم یه کله دیگه بکنمت آخه بالا ممکنه زن و بچم بیدار بشن . بدون اینکه حرفی بزنه لباش رو چسبوند به لبم و دست رو سینه های کوچولوم و ماساژ باسنم .کیرش رو در آورد بخورم خیلی بزرگ بود تو دهن جا نمیشد فقط سرش رو میخوردم علی بیچاره هم از تو کمد دیواری شاهد کارای خاکبرسری من بود ولی اینقدر حشری بودم که به علی و حضورش تو خونه فکر نمیکردم کسم خیس بود و آماده دخول .منو دمر کرد وسط اتاق و تلمبه هاب سنگینی زد تو واژنم منم فقط جیق بی اختیار میزدم هم از درد هم شهوت .رضا گفت از پشت بکنم؟

 
گفتم نه آخه این دسته بیل تو واژنم نمی‌رفت درست و حسابی چطور تو کونم جاکنمش .به کنایه گفت به ناصر بگم بیاد وساطت کنه . ترسیدم از اینکه ناصر ناراحت بشه که به مهمونش کامل حال ندادم .رضا گفت اگه بزاری کونت رو بزنم زود آبم میاد در ضمن من کارم رو بلدم حتی اگه تا حالا از پشت نداده باشی هم جوریرمیکنم دردت نیاد .رفتم دستشویی خودم رو تمیز کردم یعنی کونم رو کامل داخلش رو شستم دوباره برگشتم و دمر شدم و با انگشتاش سعی کرد مقدم رو شل کنه باز شده بودم حتی انگشتاش از کیر شوهرم علی بزرگتر بود .نشست پشتم و کله کیرش رو فرو کرد نفسم بند اومد اما بعد چندددقیقه کامل کیرش تو باسنم بود خیلی باحال بود اون کیر قول پیکر تو یه کون کوچیک و دست نخورده با گوشی خودم عکس گرفت از کونم وقتی همه کیرش اون تو بود و بهم نشون داد منم حشری تر شدم داشت با گوشی خودم همزمان فیلم می‌گرفت جیغ ارگاسم میزدم اصلا درد نداشت از کسم آب شره می‌کرد و کونم له شده بود یهو احساس کردم کیرش نرم شده تو کونم بیشرف آبش رو تخلیه کرده بورد تو کونم و بعد کیرش رو آورد بیرون و گفت من با دستام باسنم رو کامل بازکنم تا اون فیلم بگیره از سوراخی که درست کرده و آبی که ازش میاد .
 
هر دو ارگاسم و سر حال خوابیدیم کف اتاق بیچاره علی هنور اون تو بود و من یادم رفته بود ازش چند دقیقه بعد رضا واسع همیشه رفت و منو با فیلمی که ازم گرفته بود موقع کون دادن بهش واسه همیشه ترک کرد تو یه سالی که خونه آقا ناصر بودیم خیلی سکس با مهموناش داشتم ولی هیچی مث رضا و کیر گندش نشد…
 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *