این داستان تقدیم به شما
سلام به همه جقیا
میخوام براتون داستان سکس با دختر داییمو بگم که همین چند وقت پیش اتفاق افتاد
اگه بد تعریف کردم ببخشید بار اولمه داستان نویس نیستم
من محسن متولد ۷۴ قدم ۱۷۴ لاغرم و قیافه معمولی
زهرا دختر داییمه متولد ۷۲
زهرا سه سال بود تو عقد بودن و ۱/۵ سالم خونه خودشون
که همین چند ماه پیش طلاق گرفتن
از زهرا بگم براتون قیافه تخمی داره پوست سبزه خلاصه اش دهن سوزی نیس
علاوه بر همه ی اینا کصخلم هست همیشه من براش دلیت اکانت میزنم!
خب پنج شش ماهی از طلاقشون میگذشت اومد پی وی من خواست اون خطشو براش دلیت بزنم (ده بار براش توضیح دادم حالیش نشد که نشد) دلیت زدم براش
اخرش گفت مرسی داداش
یهو یه چیز زد به ذهن با تعجب گفتم داداش ؟؟؟
گفت اره چرا تعجب میکنی
گفتم من نمیخوام داداشت باشم یه خانوم تو شرایط شما نیاز به مراقبت داره (بیوه شدی باید بکنمت) من میخوام مراقبت باشم
خندید
گفتم از بس کصخل بازی در اوردم یه بارم جدی ام کسی باور نمیکنه
برگشت گفت محسن من به خاطر حرمتا از بین نره میخندم
دیگه زدم به در هندی بازی
گفتم کدوم حرمت این که میخوامت حرمتی از بین میبره ؟؟
دیگه نمیخوام مال کس دیگه باشی من فقط حسرت ببرم چرا نگفتمت
ابنو گفتم یه جوری شد برگشت گفت یعنی تو منو از قبل دوس داشتی؟؟
گفتم عاشقت بودم همیشه حسرت اینو میخوردم چرا زود تر بهت نگفتم (کصشر گفتم)
دیگه رام شد قرار گذاشتیم فردا شب ساعت نه پیتزا فروشی
ساعت نه رفتم سر قرار تو ماشینش نشسته بود
خدایی قیافشو دیدم با خودم گفتم خاک بر سرت ملت مخ میزنن تو ام مخ میزنی
ولی چه کنیم امپر زده بود بالا بعد ۲۳ سال کص میخواست دیگه
رفتم دم ماشینش دعوتش کردم بیاد با هم بریم بالا قبول کرد با هم رفتیم نشستبم پای میز
دیگه شروع کردم به کصشر گفتن گفتم هر دفعه با اون مرتیکه (شوهر سابقش) میدیدمت قلبم درد میگرفت
اقا سرتونو درد نیارم با هم دوست شدیم
سه ماه با هم میرفتیم بیرون دیگه حسابی طبیعی شده بودیم با هم تو ماشینش لب میگرفتیم دیگه خودشم میخواست
بعد سه ماه بالاخره خونمون خالی شد
دعوتش کردم خونمون اونم با کله اومد
ناهار نداشتیم میخواست درست کنه گفتم زنگ میزنم بیارن زنگ زدم ناهار اوردن خوردیم پا شدم اهنگ گذاشتم دو تایی با هم رقصیدیم دیگه با خودم گفتم الان وقتشه بغلش کردم لبامو گذاشتم رو لباش بوس کردم گفتم دوست دارم اونم گفت منم دوست دارم عشقم
همینجوری چش تو چش بودیم دستمو کردم تو شلوارشو کونشو فشار دادم گفتم اجازه خانومم اونم گفت مال خودته
مثل سگ ذوق کردم نمیدونستم چه جوری لباسشو در بیارم
لباسمونو در اوردیم
زهرا هر چقدر قیافه داغونی داشت در عوض یه کون تپلی داشت که نگو
رون پاشو دیدم حسابی حشر زده بود بالا
همونجا تو اتاق رو تخت درازش کردم
بی مقدمه کردم تو کسش
بار اولم بود مثل سگ حال میکردم
ولی امان از زود انزالی
به دو دقه نکشید ابم اومد در اوردم ریختم رو تخت
همونجا بی حال افتادم
نگا کردم دیدم زهرا داره بد نگا میکنه
چند دقه ای کصشو براش مالوندم لب بازی کردیم
بعد بلند شدم پاهاشو گذاشتم رو شونم شروع کردم تلنبه زدن قشنگ چند دقن تلنبه زدم دیدم زهرا لریزید فهمیدم ارضا شده کشیدم بیرون کیرمو
چرخوندمش رو تخت گفتم میخوام پشتت بذارم جالبه هیچی نگفت یه بالشت گذاشت زیرش تا کونش بیاد بالا
اقا چه کونی داشت خدا نصیبتون کنه
سر کیرمو گذاشتم در کونش فشار دادم یه اخ کوچیک گفت ولی کیرم خیلی راحت رفت تو فکر کنم شوهر خارکسدش فقط از کون میکرده.
اقا هیچی دیگه همین بود
امید وارم لذت برده باشید
نوشته: محسن
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید