این داستان تقدیم به شما

بعد از  اتفاقی که با راننده وانت برام افتاد و اولین سکس رو برام رقم زد دیگه خیلی عوض شدم و کاملا روی افکارم اثر گذاشته بود بعد از اون جریان چند بار دیگه اومد دنبالم ولی من دیگه میترسیدم برم پیشش بعد چند وقت دیگه خبری ازش نبود منم اوایلش خیلی از اتفاقی که افتاده بود ناراحت بودم و همش حس میکردم یه چیزی از دست دادم و ابروم رفته ، ولی بعد از چند ماه کم کم یاد اون روز که میفتادم حس حشری شدن پیدا میکردم و خاطرات اون روزو مرور میکردم ، همش یاد کیر راننده میفتادم دهنم اب میفتاد بعضی وقتا به خودم میگفتم باید دوباره امتحان کنم بعد پشیمون میشدم تقریبا 1 سال گذشته بود از اون ماجرا من دیگه همش تو حسرت کیر بودم دوست داشتم باز کیر ببینم بگیرم تو دستم بخورم ، همش تو کوچه و خیابون یا تو فامیلامون امار کیر مردارو از روی شلوارشون میگرفتم همش پیش خودم سایز کیر دیگرونو حدس میزدم

این کارا ادامه داشت و من تو کف کیر بودم ، یه روز تو خونه با بابام تنها بودم ، بابام بلند شد بره حموم منم داشتم تلوزیون میدیدم بابام که رفت بعد یکی دو دقیقه در حموم باز شد من برگشتم ببینم چرا زود اومد بیرون که دیدم بابام یه حوله پیچیده به خودش گفت صابون تو حموم نیست گفتم برات بیارم گفت خودم میرم بر میدارم . صابون تو یکی از کابینت های تو آشپزخونه بود . بابام رفت به سمت آشپزخونه صابونو برداشت داشت میرفت سمت حوم صابون افتاد از دستش دلا شد اونو برداره یه دفعه حولش از کمرش باز شد اونجا بود که من یدفعه یه کیر جدید دیدم که چشمام 4 تا شد همینجوری خوشکم زده بود داشتم کیر بابامو میدیدم که بابام نگاه من کرد خندید از اینکه حولش افتاد منم یه لبخند زدم ولی چشم از کیرش بر نمیداشتم . جالب اینجا بود که من توقع داشتم بابام خیلی سریع حولرو برداره بپیچه دور خودش ولی اون در هین اینکه میخندید اروم حولشو گرفت دستشو رفت سمت حموم .
 
 
من بعد از 1 سال انگار دوباره تجربه جدیدی رو داشتم حس میکردم خیلی هیجان زده شده بودم . اون روز تا شب فقط یاد کیر بابام بودم شب وقتی داشتم میخوابیدم به خودم گفتم این همه موقعیت برای دید زدن کیر بابام داشتم اونوقت همش تو خیابون چش مینداختم به برامدگی شلوار مردم .
اون روز گذشت بعد از اون من همش نگاهم به شلوار بابام بود همش داشتم برای خودم حالت کیر بابامو تجسم میکردم بعضی وقتا حس میکردم خود بابامم یه چیزای فهمیده که من دارم امارشو میگیرم ( از نگاهش حس میکردم )
یکی دو ماه همینجوری گذشت من دیگه خیلی کلافه بودم از اینکه همه فکرم درگیر پیدا کردن یه کیر برای خودم بود پیش خودم تصمیم گرفتم به بابام نزدیک بشم ولی باز به خودم میگفتم شدنی نیست تو همین درگیریها بودم که بابام مشکل پا درد پیدا کرد و باید هر شب پاشو چرب میکردن و میبستن اولش فکر کردم خوب خوبه اینجوری شاید بشه کاری کرد ولی وقتی دیدم هر شب اینکارو مامانم براش انجام میده دیگه کامل نا امید شده بودم ولی بالاخره یه بار شانس با من یار بود و مامانم سر درد داشت و منو صدا کرد و گفت تو بیا پماد پای باباتو بزن . وقتی رفتم تو اتاق بابام خبر نداشت من قراره پماد بزنم وقتی منو دید گفت تو اینجا چیکار داری گفتم اومدم پمادتو بزنم گفت پس مامانت کو گفتم سرش درد میکنه . یخورده ناراحت و عصبی شد . به خنده گفتم منم خوب میزنم که خوشت بیاد یه نیش خند زد گفت برو بیرون چند دقیقه دیگه بیا ( رو تخت خوابیده بود پتو هم روی پاش بود ) گفتم چرا ، گفت برو شلوار پام کنم منم فکر کردم میخواد منو بپیچونه پیش خودم گفتم عمرا این موقعیتو از دست بدم چون اینجوری ممکنه از بغل شرتش دوباره کیرشو ببینم به همین خاطر بیرون که نرفتم هیچی رفتم نشستم رو تخت گفتم وقتی قراره پماد بزنم شلوار میخوای چیکار بعد یدفعه پتورو کشیدم کنار چشمام شد 4 تا چون شرت پاش نبود کیرشم نیم خیز منتظر مامانم بود!
 
 
یدفعه یه لبخند زدم ولی اون ناراحت شد پتورو کشید روی پاش گفت مگه نگفتم برو بیرون چند دقیقه من گفتم ببخشید حالا الان برم یا پماد بزنم . اونم چون ضد حال خورده بود گفت بمال برو . پاشو از پتو در اورد ولی قسمت بالاش که چشم من دنبالش بودو با گوشه پتو پوشونده بود . منم پمادو برداشتم شروع کردم مالیدن ولی یه جوری میمالیدم که انگار دارم ماساژش میدم بعد چند دقیقه شل شده بود خودشو ول کرد رو تخت و دراز کشید کامل ولی خوب هنوز پتو روی بدنش بود من کم کم اومدم سمت بالای پاش بهش گفتم تا کجارو باید بمالم گفت کل پامو ( پای سمت چپ) گفتم تا بالا بیام گفت بیا حس کردم زحمتی که برای ماساژش به خرج دادم داره جواب میده و خوشش اومده من اروم اروم اومدم تا رون پاش بالا خیلی اروم سعی میکردم دستمو بزنم به پتو که یخورده بره اونورتر که من بتونم کیرشو ببینم وقتی داشتم بالای پاشو میمالیدم انقدر بهش حال داده بود که چشماشو بسته بود بهش گفتم بیام بالاتر گفت بیا گفتم پتورو بکش بالا فکر کنم خودش حواسش نبود پتو بیاد بالا من میتونم کیرشو ببینم دستشو انداخت پتورو اورد بالا اونجا بود که من قند تو دلم اب شد کیرش همون حالت نیم خیزو داشت یه کیر خدودا 18 سانتی خیلی خوشکل و تپل دلم میخواست بگیرمش تو دستم ولی خوب هنوز فکرم کار میکرد و اجازه اینکارو نمیداد من با دیدن اون صحنه انرژی 2 برابر شد شروع کردم ماساژ دادن باز اروم اروم میرفتم بالا تقریبا دیگه تا بین دو تا پاش میرفتم دیگه چون بهش حال میداد علاوه بر پای چپش هر دوتا پاشو ماساژ میدادم یخورده به خودم جراعت دادم مثلا غیر عمد دستم خورد به کیرش یه تکون ریز خورد و پتورو اورد روی کیرش منم مثلا اتفاقی نیفتاده به کارم ادامه دادم ولی باز بعد یک دقیقه پتو رفت کنار و دوباره من اروم دستمو زدم به کیرش اینبار خیلی توجهی نکرد منم دیگه پررو شده بودم

 
دیگه ماساژمو به سمت زیر شکمش و خط بغل کیرش بردم حتی داشتم کنار کیرشو ماساژ میدادم ولی جند بار تا پایین پاش رفتمو اومدم تا دیگه دستمو زدم به کیرش به بهونه اینکه میخوام جابجاش کنم یدفعه چشماشو باز کرد من خیلی ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم باز ادامه دادم به ماساژ دادن دیدم چیزی نگفت باز دو باره رفتم سمت کیرش ولی دیدم باید یه بهونه داشته باشم گفتم میخوای بالاتنتم ماساژ یدم خیلی اروم گفت اره منم کامل پتورو زدم کنار الان بابام لخت زیر دستم بود خیلی هیجانی بودم من اول یکم رفتم سمت بالای بدنش سینه هاشو مالیدم ولی باز دو باره اومدم سمت شکم و کیرش اینبار خیلی راحت کیرشو گرفتم دستم جابجاش کردم چیزی که هیجان منو خیلی بیشتر کرد سفت شدن کیر بابام وقتی تو دستم گرفتمش بود خیلی داشتم لذت میبردم و دیگه کاملا در حال پرواز تو آ سمونا بودم که حس کردم مامانم داره میاد در هین اومدنش گفت تموم نشد این پماد زدن یه دفعه انگار سقوط کرده باشم شوکه بلند شدم از تخت اومدم پایین بابامم سریع پتورو کشید روی خودش مامانم اومد تو گفتم تموم شد داشتم میومدم بیرون گفت برو دستاتو بشور گفتم باشه برگشتم دیدم بابام هم مثل من شوکه شده ولی پتورو جمع کرده بود تو بغلش فکر کنم میخواست معلوم نشه راست کرده . من اومدم بیرون هم سرشار از هیجان بودم هم داشتم به این فکر میکردم اگه مامانم صدا نمیکرد قبل اومدنش تو اتاق چی میشد ( خیلی شانس اوردیم ) من اون شب از هیجان خوابم نبرد به یاد کیر بابام بدم دم دمای صبح انقدر با خودم ور رفتم که ابم اومد
فردای اون روز رفتم بیرون از اتاق بابامو دیدم چیزی به روی هم نیاوردیم و خیلی طبیعی بودیم البته من خیلی خوشم نیومد که چیزی به روی هم نیاوردیم چون دوست داشتم بازم از این اتفاقا بیفته ولی خوب نمیشد کاری کرد
یکی دو روز بعد من رفتم حموم ( معمولا ما در حمومو نمیبندیم یعنی از داخل قفل نمیکنیم چون تاحالا نشده بود کسی یدون در زدن درو باز کنه ) من زیر دوش بودم که یدفعه صدای در اومد من متعجب برگشتم دیدم در باز شده بابام اومد تو من که شوکه شده بودم اولین کاری که کردم دستمو بردم روی کیرمو گرفتم بعد گفتم چرا در نمیزنی گفت خوب حالا انگار چی شده بعد پودر لباسشویی که گوشه حموم بودو برداشت رفت بیرون . من هم ترسیده بودم هم پیش خودم فکر میکردم چرا اینکارو کرده .
 
همون روز (جمعه بود ) غروب مامانو خواهرم رفتن بیرون برای خرید من و بابام تنها بودیم صدام کرد گفت بیا پماد منو بزن گفتم الان گفت اره گفتم شب نمیزنی مگه گفت نه بیا بزن میخوام پامو ببندم بخوابم ( یخورده شک کردم چون معمولا مامانم میزد و فقط همون یک بار من زده بودم بعدم همیشه موقع خواب اخر شب میزد ) خلاصه رفتم تو اتاق داشت لباسشو در میاورد . من پمادشو برداشتم گفت مثل همون سری کل بدنمو بزن من لبخند زدم گفتم دوست داشتی گفت اره حال داد ( اونم با لبخند گفت) بعد تمام لباساشو دراورد فقط شرت پاش بود خواستم بهش بگم اونم در بیار ترسیدم . اومد رو تخت گفت تو لباسات کثیف نشه گفتم نه حواسم هست گفت تو هم در بیار من یخورده تعجب کردم ولی خوب دیدم اینجوری میگه چیزی نگفتم دراوردم منم با شرت بودم فقط یه مشکلی که بود من از حیجان راست کرده بودم و خیلی تابلو بود سعی میکردم متوجه نشه بعد گفت بزار من برم درو ببندم رفت بیرون در خونه رو قفل کرد اومد گفتم چرا درو قفل کردی گفت یه وقت مامانت اینا سر زده نیان ( من هم متعجب بودم هم حدس میزدم قراره یه اتفاقی بیفته ) اومد رو تخت خوابید با اینکه میدید من راست کردم ولی چیزی نگفت خودشم کیرش نیمه راست بود و میشد از رو شرت حسش کرد . من اومدم شروع کنم پماد زدن گفت اول بیا با این روغن چرب کن بدنمو بعد یه روغن داد من مشغول شدم به ماساژ دادن اول گفت پشتمو بمال من تقریبا 5 دقیقه پشتشو ماساژ دادم بعد برگشت من از پایین پاش شروع کردم ماساژ دادم اومدم سمت بالا تنش وقتی ماساژ میدادم همه حواسم به کیرش بود که راست شده بود منم الکی برای اینکه خودمم حال کنم خودمو میمالیدم بهش بابامم دیگه چیزی نمیگفت

 
منم دیگه پررو شده بودم وقتی از پایین میومدم سمت بالای پاش دستمو تا زیر شرتش میبردم و کنار کیرشو میمالیدم بعد پیش خودمم تصمیم گرفتم شرتشو در بیارم با جسارت رفتم شرتشو گرفتم کشیدم پایین بابام که چشماش بسته بود چشاشو باز کرد و یه لبخند زد فهمیدم اوکی با جریان بعد دیگه انگار ماساژ یادم رفت شرتشو که دراوردم با دست چربم کیرشو گرفتم و پایین بالا میکردم یه دستمم مالیدم به تخماش خیلی حال میکردیم هم من هم بابام داشت نفس نفس میزدو اه اه میکرد. کیر بابام الان که تو اوج لذت بود اندازه کیر راننده وانته بود وکی یخورده کلفت تر و تپل تر سرش کوچیکتر از بدنه کیرش بود ولی خیلی حیجانیم کرده بود تو همین حال رفتم سمت کیرش و کیرشو کردم تو دهنم با اینکه چرب بود و من تو حالت عادی همچین کاری نمیکردم ولی الان اصلان برام اهمیت نداشت و کردمش تو دهنم وقتی ککیرش رفت تو دهنم بابام گفت جوووون و خیلی بهم حال داد حالا دیگه همه چی راحت شده بود و من هر کاری میکردم تو همین هین بابام دستشو انداخت دور کمرم و منو کشید سمت خودش و شرتمو دراورد و کیر منو گرفت تو دستش با هاش بازی میکرد منم داشتم کیرو تخماشو میخوردم کم کم دست بابامو رو سوراخم داشتم حس میکردم داشت سوراخمو میمالید منم تو اسمونا بودم یدفعه ازم پرسید قبلا دادی؟ من خوشکم زد نمیدونستم چی بگم گفتم چطور ؟؟؟ گفت پس دادی . من سکوت کردم گفت پس من کونی تحویل جامعه دادم من خجالت کشیدم گفت بزار خودمم بکنمت ببینم چه کارای بلدی من یخورده حسم گرفته شد ناراحت شدم بلند شدم که دیدم بابام نزاشت گفت چی شد گفتم من فقط 1 بار دادم اونم ناخواسته بود

 
 
گفت باشه عیب نداره من تو جونیام کون زیاد کردم تو منو یاد اون موقعه انداختی حالا با هم حال کنیم بعد هم تو تعریف کن هم من تعریف میکنم بعد شروع کرد به الیدن سوراخم منم با اینکه حس چند دقیقه قبلو نداشتم و اتیشم خاموش شده بود ولی باز شروع کردم به مالیدن کیرش اون کم کم انگشتشو میکرد تو یدفعه از کشوی بغل تخت دستشو دراز کرد و اسپری دراورد و زد به سوراخم من یخورده یخ کرد دور سوراخم گفتم این چیه گفت تنگی اذیت میشی با این کمتر درد میکشی بعد دوباره اومد سمت کیرم و باهاش بازی کردو یخورده برام خوردش البته نه زیاد کر کنم دوست نداشت بعد چند دقیقه باز رفت سمت سوراخم اینبار انگشتشو کرد تو من حسم کم شده بود رو سوراخم و راست میگفت دردش کمتر شده بود
بعد از 5 دقیقه منو خوابوند پاهامو داد تو شکمم یه بالشت گذاشت زیرم کونمو اورد بالا کیرشو گذاشت دم سوراخ فشار داد تو اولش من درد نداشتم ولی وقتی تا وسطای کیرش رفت تو دردش زیاد شد اونم دید من درد دارم تا ته نبرد همونجا خیلی ارروم عقب جلو میکرد همینجوری ادامه داد تا چند دقیقه دیگش کامل کیرش میرفت تو میومد بیرون خیلی داغ شده بود منو به بغل خوابوند همونجوری که کیرش تو بود خوابید بغلم تلمبه میزد تا یک ربه به چند روش منو کرد منم خیلی داشتم لذت میبردم که دیدم تلنبه هاش تند شد فهمیدم داره میاد بعد حس گرمای توی کونم فهمیدم اومد یخورده خوابید کنارم بعد گفت پاشو جمع و جور کنیم الان مامانت اینا میان ولی وقتی دید کیر من هنوز راسته گفت اخ وایسا ببینم بعد کیرمو کرد تو دهنش من خیلی حشری بودم 2 بار که بالا پایین کرد دیدم دارم میام اونم فهمید کیرمو دراورد برام مالید تا منم ابم اومد داشتم میمردم از شدت لذت بعدش سریع رفتیم هموم ولی زود اومدیم چون تابلو میشد و همه جمع و جور کردیم تا مامان و خواهرم اومدن
 
 
نوشته: حامد.

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *