این داستان تقدیم به شما

داستانی که میخام تعریف کنم مربوط به شب عید پارسال میشه که تو نمایشگاه بین المللی تبریز اتفاق افتاد…

کسانی که تبریزی هستن میدونن این نمایشگاه هر سال نزدیک عید برگزار میشه و روزای اخر اینقدر شلوغ میشه که راحت اگه اهلش باشی میتونی زن یا دخترارو بچسبونی یا حتی بغل کنی میتونم بگم تو یک متر جا چهار پنج نفر جمع میشن و حرکت هم وجب به وجب میشه.من طاهر ۳۵ ساله زنم مارال ۲۸ ساله هست . راستش مارال خیلی خوشگل و خوس اندام هست که عکسشم تو تاپیکم گذاشتم میتونین ببینین . مارال بیرون از خونه سکسی میپوشه همه تو کفش میرن یه مدتی بود که تو این سایت داستان میخوندم خیلی حشری شده بودم دوس داشتم سکس زنمو با یکی دیگه ببینم ولی خب زنم مطمئن نبودم اهلش باشه مونده بودم چیکار کنم که فکر نمایشگاه به ذهنم اومد…

فرداش جمعه و اخرین روز نمایشگاه بود مطمین بودم که جای سوزن اندختن پیدا نمیشه . شب به زنم گفتم فردا بریم برا خرید اونم از خدا خاسته قبول کرد . فرداش عصر حسابی ارایش کردو یه مانتوی چسبان پوشید رفتیم اونج وارد سالن شدیم کیپ تا کیپ جمعیت که دیدم همون اول دوتا ازاون کیرکلفتا چشمشون تو باسن زنمه که برای اینکه از دستشون ندم به زنم گفتم گوشیم تو ماشین مونده برو جلوتر میام پیدات میکنم.از زنم جدا شدم یه بیست متری رفتم سریع برگشتم دیدم یکی از اون عوضیا قشنگ رفته پشت زنم وایتاده دیتاشو دور کمرش حلقه زده طوری ژست گرفته که انگار زن خودشه . داشتم دیوونه میشدم هیچی حالیم نبود رفتم نزدیکشون دو متر فاصله نگاشون میکردم پدر سوخته قشنگ ملوم بود کیرشو گذاشته لای کون  زنم

عرق از پیشونیش سرازیر بود زن جندم از خود بیخود شده بود طوری کونشو میداد عقب که سوراخ کونش بخوره به کیر طرف . مرتیکه اینقدر سرشو اینقدر نزدیک گردن زنم کرده بود که دو انگشت فاصله داشت تا ازش لب بگیره باور کنید اگه تو اون موقعیت نزدیک میرفتم مرده زنمو ول نمیکرد صبر کردم تا ابس اومد تا زنمو ول کرد رفتم جلو کیرم داشت میترکید زنم حشری حشری بود تا رسیدم کونشو چسبوند به کیرم داغ داغ بود محکم کمرشو گرفته بودم لای کونش کیرمو بالا پایین میکردم اون روز وقتی رفتیم خونه حسابی‌ کردمش و موقع کردنش بهش  گفتم که دیدمش به پسره داشت حال میداد و ازش پرسیدم می‌خوای یه پسر خوشتیپ جلوی من بکننت که سرشو با چشمای بسته بالا و پایین کرد و فهمیدم که همه چی‌ ردیفه برای دیدن کرده شدن زنم اونم جلوی چشمام

نوشته: طاهر کسکنی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *