این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان.
اسم من کوروشه و میخوام داستان اولین سکس زندگیمو براتون بگم.
***
من 17 سالمه و کلاس سوم دبیرستانم. این داستان برمیگرده به ماه تیر امسال که من امتحانات کلاس دهمم رو داده بودم و خالم نمیدونم چرا ولی اجازمو گرفت و من رفتم پیششون مشهد. خونه ما تو یه شهر 200 کیلومتریه مشهده. خالم اجازمو گرفت و من رفتم خونشون مشد. اون شوهر داره ک شوهرش کارمند فرمانداریه و یه بچه 5 ساله هم داره ک پیش دبستانی میره. اسم خالم مهریه و سی سالشه و به خاطر اختلاف سنی نسبتا کممون من اونو به اسم کوچیک صدا میکنم.
خالم یه زن خوش چهره ( به نظر من ) و لاغر اندامه و سینه هاش و باسنش معمولین. من از وقتی داستانا و فیلمای سکس رو میدیدم خیلی دلم میخواست باهاش سکس کنم.
خلاصه من رفتم مشهد و قرار بود دو هفته تا یه ماه بمونم. چون خونه داییمم مشهده و من با داییمم خیلی صمیمی بودم خیلی خوش میگذشت و دلم میخواست بمونم.
چندباری دستمو تو ماشین وقتی با داییم و خالم و شوهرش میرفتیم بیرون گذاشته بودم رو رون خالم و غرق میشدم توش و یواش یواش شرو میکردم و فشار دادن ولی اون فک میکرد میخوام اذیتش کنم و نیشگونش میگیرم و با خنده میگف نکن بپه چرا اذیت میکنی؟؟؟
ولی همون بسم بود و به یاد رونای نرمش وقتی میومدیم خونه جق میزدم.
چندباری هم وقتی شوهرش سرکار بود و خالم میرف حموم من با یوسف ( پسرش ) به بهونه قایم باشک بازی میکردم و میفرستادمش بره چشم بذاره و میگفتم تا من نگفتم چشاتو باز نکنی و خودم میرفتم سر کمد خالم و با شرت و سوتیناش ور میرفتم و بو میکشیدم و بعدش جق میزدم.
خلاصه من تو کف خالم بودم تا اینکه اونروز رسید. شب قبلش مادرشوهر خالم با دخترش و دامادش و نوه ش اومدن شام خونه خالم و آخر شب یوسف دنبال دختر عمه ش راه افتاد و خالمم موافقت کرد ک یوسف شب بره پیش نگار (دخترعمش) بمونه و قرار شد شوهرش فردا ک از فرمانداری برمیگرده بره دنبال یوسف و اونو بیاره خونه.
صب با صدای جاروبرقی از خواب پاشدم و رفتم تو هال و رفتم دسشویی و دست و صورتمو شستم و اومدم نشستم رو مبل. خالم پرسید صبحونه میخوری؟ گفتم نه دستت درد نکنه فقط یه چایی بسه. چایی رو آورد و دوباره رفت سر جاروزدن خونه. بعداز جارو کشی خونه رفت ک ناهار درست کنه و سر اجاق واستاده بود ک میدیدم هی شونه شو میماله. رفتم تو آشپزخونه و دستمو گذاشتم رو شونه راستش و واستادم کنارش و گفتم خسته نباشی… گف هلاک شدم شونمم درد میکنه. گفتم غذاتو بذار بیا تا یه ماساژ حسابی بدم تا خوب شی. گف غذامو ک گذاشتم دیگه تمومه ولی نمیخواد استراحت کنم خوب میشه خودش ول میکنه. گفتم نه ماساژ حالتو جا میاره. خلاصه به زور دستشو گرفتم و گفتم مهری بیا دیگه…
اومد و نشست رو مبل و من رفتم پشت مبل واستادم ( مبلاشون راحتیه و پشتی کوتاهی داره) شروع کردم به مالومندن شونه هاش. همینجوری ک میمالیدم دردش میگرفت و هی آخ و اوخ میکرد و مچ دستمو میگرف ک یواشتر بمالم و کم کم دیدم دردش ساکت شده و همونجوری نشسته و حال اومده. بندای سوتینش تو دستم خیلی حس خوبی داشت. از خواب پاشده بود و موهاش درهم برهم بود و گفتم یه لحظه صب کن تا بیام. گف چکار داری؟ گفتم واستا میام. رفتم تو اتاقشونو و یه برس برداشتم و اومدم گف اووو بابا بیخیال…. گفتم نخیر بشین ببینم از صب داری کار میکنی و ازین حرفا.
نشست و کش موییشو وا کرد و مم موهای بلندشو میگرفتم تو دستم و شونه میکشیدم. یه کم که صاف شدن برسو گذاشتم کنار و با نوک انگشتام پوست سرشو میمالیدم و مث اینکه خوشش اومده بود چون سرشو با دستام جا به جا میکرد و همراهی میکرد. رفتم کنارش نشستم و گفت تموم شد؟ گفتم نه و همونجوری ک کنارش بودم بازوشو گرفتم و مالوندم و دست دیگمو گذاشتم رو رون پاش و جفتی میمالیدم ک دیدم چشاشو بسته و داره حال میکنه . دستمو از بالای بازوش میکشیدم تا دستش و دستشو میگرفتم و یه کوچولو فشار میدادم ک دیدم اونم فشار میده دستمو (خیلی یواش) پاهاشم از زانوش تا ته رونش نزدیک کصش میکشیدم و میبردم پاییدن.داشت عمیق نفس میکشید و چشاشو بسته بود که صورتمو بردم سمت صورتش و آروم گفتم خوبه؟ اونم یواش گفت آره… (ولی نگفت بسه) منم دوباره پاشدم پشتش و شونه هاشو میمالوندم و دستمو از سمت جلوم گردنش میکشیدم تا بالای سینه های (روی سینه هاش نه. بالاش) انگشتام میخورد با لبه بالای سوتینش و اونم چشاشو بسته بود و با هر هرکت دست من یه نفس نسبتا عمیق میکشید. دلمو زدم به دریا و همونجوری ک از شونه میمالیدم تا بالای سینش دستمو تا نسفه های سوتینش بردم تو و دیدم یه حالتی ک انگار میخواد باسنشو از رو مبل بلند کنه برداشت و خودشو صفت کرد وتا دراوردم دستمو دوباره شل شد. فهمیدم ک خوشش اومده اینبار کامل دستمو بردم تو و وای خدای من نوک ممه هاش تو دستم بودن و هیچی نمیگف. حسابی حشری شده بود.دیگه ماساژ دادنو بس کردم و فقط ممه هاشو میمالوندم و چشای خمارشو ک حالا بازشون کرده بودو نگاه میکردم.
اونقدر نوک سینه هاشو مالوندم ک آهش درومده بود. با خودم گفتم وقتشه. دوباره اومدم کنارش نشستم و لباسو گرفتم و یواش با همراهی خودش درش آوردم و اوووووف چه ممه هایی. همیشه زیر لباس دیده مودمشون و نمیدونستم چقد سفیدن. یه سوتین مشکی تنش بود و اونو از پشت باز کردم و لبامو چسبوندم به لباش. بدن لختشو میکشید به بدنم و لبای همو میخوردیم اونم حسابی حرفه ای همراهی میکرد. حدود پنج دقیقه لب گرفتیم و یواش یواش با زبونم از لباش تا سینشو لیس زدم و نوک سینشو گذاشتم تو دهنم یه مک گنده زدم ک گفت آآآآآآه .
شروع کردم یواش یواش خوردمشون و رو زانو واستادم کنارش و کیرمو دراوردم جلو صورتش. بدون اینکه بگم گرفت و نوکشو با زبونش لیس میزد و داشتم دیوونه میشدم و دلم میخواست کامل بکنه تو دهنشو دیوونه وار نوکشو با زبونش لیس میزد و یه آه گنده کشیدم و یهو همشو کرد تو دهنش. داشتم میمردم از حس شهوت و خالم داشت برا مث یه پورن استار حرفه ای ساک میزد.
اونقدر ساک زد ک حس کردم الانه آبم بیاد و درش آوردم و رفتم پایین پاش و شلوارک و شورتشو با هم کشیدم پایین. واااای داشتم چی میدیدم. یه کص تپل برعکس خود خالم ک تقریبا لاغر بود به رنگ صورتی خیلی روشن و یه کم مو بالاش. معلوم بود او یهکم مو رو عموا نگهداشته چون بقیش شیو شده بود. بدن تامل زبونمو گذاشتم روش و شروع کردم به خوردن. حس کردم همه ماهیچه هاشو منقبض کرده و داشت آه میکشید و کیف میکردو منم حسابی بهش حال دادم و همه ججوره کسشو خوردم و زبونمو تو سوراخ کسش جلو و عقب میکردم و آه و ناله هاش خونه رو پر کرده بود. یه لحظه دیدم خیلی بیشتر خودشو جمع کرد و ترشحات غلیضی ریخت رو زبونم و سعی کردم همشو بخورم ولی اونقدر شدتش زیاد بود ک همه صورتم پر شده بود. چندتا آه کشید و با هر آهش مقداری ازون مایع میریخت بیرون تا اینکه دیگه چیزی خارج نشد. دوباره کیرمو بردم سمت دهنش و دوبارره یه ساک حرفه ای زد و تا اینکه کیرم از تفش لیز لیز شد در آوردم و بردم سمت کسش. با لحن خاصی گفتم اجازه هست؟؟؟ 🙂 اونم ک یه دستش به سینش و یکی دیگش با پشتی مبل بود به حالت مستی گفت بککککن. محلت ندادم و کیرمو کردم تو کسش.
کسش نه زیاد تنگ بود و نه زیاد گشاد. خیلی کیف میداد هم کیر من و هم کس اون خیس و داغ شده بودن و من تلمبه میزدم. وحشی شده بودم دراز کشیدم روش و لبام رو لباش بود و تلمبه میزدم ک دیدم داره آبم میاد. گفتم آبم که هول شد و گف درار بریز رو سینم. (میترسید حامله شه ) منم فوری دراوردم و ریختم و شکم و سینشو و حسابی آبم خالی شد. تا حالا اونقدر آب ازم در نیومده بود. لش کردیم کنار هم و فقط لب میگرفتیم. بهش گفتم ماساژ خوب بود؟ یه لبخند زد سرشو گذاش رو پشتی مبل و یواش و آروم گف عالی بود.
بعد بهم گف پاشو برو دوش بگیر تا بعدش من برم ک الان رضا ( شوهرش) میرسه. گفتم باشه و رفتم حموم و بعدم اون رفت. وقتی رضا و یوسف اومدن همه چی عادی بود و رفتار ما هم ازون به بعد مث قبلنه و با این تفاوت که خیلی با هم راحتتر شدیم و هر وقت وقت گیر میاریم کیر و کس همو دست مالی میکنیم. ولی خب هنوز دوباره تو کسش نذاشتم و فقط برام میماله یا اگ وقت باشه برام جق میزنه.
نوشته: کوروش
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید