این داستان تقدیم به شما

با سلام امیر علی هستم ۱۹ سالمه اقا ۱۷ ساله مون بود که اومدیم تو محله جدید که الانم هستیم بچه هم سن من نبود مجبوری با پسری که ۲۳ سالش بود رفیق شدیم درد مجبوری خلاصه من معمولی بودم تا اون سن کسی بهم توجه نداشت یا بخوان ببرن بکننم اسم این رفیق جدید ما محسن هست محسن قیافه به قول خودمون کیری داره لاغر پره پشمو بچه شریه خانواده ما تا فهمیدن با این رفیق شدیم دعوا منم چه میدونستم که راست میگن کلا با خانواده قهر بودم و فقط شبا میرفتم خونه همش با محسن بودیم یه دوماهی رفتار محسن باهام فرق کرده بود هی دست مالیم میکرد انگولک من خرم مثل گاو هیچی نمی فهمیدم یکی نبود بگه اخه نفهم بفهم دیگه!!

خانوادم عادت کرده بودن و پذیرفته بودن که با محسن رفیق شدمو یه چیز عادی بود براشون تا زمستون همون سال شب جمعه بود گفت خونه ما خالیه بیا تاصبح مست کنیمو سیگار بکشیمو کباب بخوریم ماهم خر پاشدیم رفتیم اون شب برایه اولین بار سیبیلامو زده بودم تا رفتم تو گفت جوننن چه پسری شدی لامصب یکم خجالت کشیدم رفتم تو کباب خوردیم همراهش چندتا پیک عرقم خوردیم رو عرقم یه نخ سیگار بهم داد کشیدم تغریبا ساعت ۱۰ بود گفت بیا بریم اتاقم بخوابیم رفتیم لباساش در اورد یه شرت فقط منم در اوردم بایه شرط خلاصه هی منو میمالید میگفت جوننن چه بدنی داره اگه مواد مو بر بزاری چی میشی گفتم بگیر بخواب کسو شعر نگو پشتمو بهش کردمو خوابیدم دیدم اومد چسبید بهم گفت حشریم یه امشبو رفاقتی بده گفتم برو گمشو کونیم می خوای بکنی خلاصه دعوام شد اومدم لباس بپوشم برم چسبید پشتم گفت ناز نکن یه امشب نامردی نکن ما باهم رفیقیم گفتم کیر تو این رفاقت کس کش دستشو گزاشت بیخ گلوم تا حد خفه گی فشار داد گفت یا میدی یا خفت کنم دیدم خیلی کسخل شده به زور صدام در اومد گفتم میدم ….میدم ول کن

ولم کرد دستمو گرفت بردم تو حموم مواد موبر اماده کرد در کونم جلوم رون هام همه جا بدنم گذاشت بعدش که موها شست سریع شرتش در اورد یه کیر که خوابیدشم وحشت ناک بود پره پشم مجبورم کرد زانو بزنم جلوش و ساک بزنم بلد نبودم و حال بهم زن داشتم بالا میاوردم که گفت حموم هم سرده هم تو بلد نیستی ساک بزنی بریم رو تخت خلاصه تا اومدیم برسیم تو اتاقش از بس رو کونم محکم ضربه زده بود جا دستاش مونده بود یعنی اخریو زد زدم زیر گریه کیرش کامل راست شده بود هم دراز بود هم گنده شاید ۱۰برابر کیر من بود گفت تا صبح جرت میدم بزار گریه هاتو وقتی میره توش از ترس زبونم بند اومده بود گفت لبه تخت سگی شو کلی توف زد در کونم با انگشت میکرد تو کونم درد داشت خیلی سیگارش رو روشن کرد باز کلی تف زد به کونم و کیرش و سرشو کرد تو کونم دنیا جلو چشام سیاه شد از درد جیغ زدم زدم زیر گریه تحریک شد باز فشار داد دستمو هی میزاشتم به شکمش که بیشتر فرو نکنه اما با سیگار میزاشت رو دستام تا دستامو بکشم و دستمو میکشیدم باز فرو میکرد از درد داشتم می مردم و به خودم فوش میدادم

داشت تو کونم تلنبه میزد که ابش اومد ریخت تو کونم تا کشید بیرون ابش شروع کرد به بیرون اومدن خیلی بویه بدی داره ابش حالم داشت بهم می خورد روساعت نگاه کردم دیدم ساعت سه کیر اقا محسن هنوز سیخه سیخه خلاصه تا اومد ساعت ۴ صبح بشه یه دست دیگم کردمو همون جوری خواب مون برد نزدیکا ظهر پاشدم از خونش در رفتم اومدم خونه تا چند روز نه خواب داشتم نه خوراک از کون درد داشتم میمردم بعد از ظهر روز ۴ پی ام داد یا کونی من میشی یا فیلمتو پخش میکنم تو محله اون وقته که روزی ۴ تا تجاوز بهت میشه! هیچی شدیم کونی اقا محسن تا الان هم معتاد شدم مشروبی وهم سیگاری کارمم شده از ترس ابرو دوشب یک بار برم خونه باغ کونا بدم بالا به خودش دوستاش کون بدم خلاصه با ادم بزرگ تر از خود نیاید گشت که اینده خوبی نداره…

نوشته: کونی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *