این داستان تقدیم به شما
با سلام خدمت همه
من الان حدود 5 ساله ازدواج کردم و کاملا راضی ام از زندگیم یه خواهرزن دارم که اینجا گلی صداش میکنیم که 18 سال داره و از نظر زیبایی از 100 بهش نمره 90 میدم قد حدود 170 و وزن حدود 65 الی 70 کمی گوشتی و سفید که سینه هاش 80 به بالا میشه در ضمن خانواده های ما مثل بیشتر خانوادها تمام اصول اخلاقی و رفتاری رعایت میشه و مثل داستان خیلی ها با شلوارک و مینی جوب پیش هم نمیریم با حجاب کامل .گلی 3 سال بعد ما ازدواج کرد و همسرش کارمند یه شرکته .خود من نیز یه شرکت خصوصی کوچیک دارم تو شهرستانی که اونجا زندگی میکنیم . یه روز که خونه پدر خانومم شام دعوت بودم شب با من تماس گرفتن که باید برای یه کار داری حتما برم تهران که قرار شد صبح زود راه بیفتم اتفاقا قبل اون تماس حرف از رفتن به شمال و ویلای کوچیکی که اونجا داریم بود اون شب شب سه شنبه بود و فردا چهارشنبه گفتن خوب تو برو تهران از اونجا هم بیا رشت ما هم بعد از ظهر را میفتیم که شب همه اخر هفته رو رشت باشیم گلی گفت اتفاقا من خیلی وقته میخوام برم تهران و جور نمیشه مدرک تحصیلیم رو برای اصلاح باید ببرم تو دانشگاهی که ازش فارغ التحصیل شدم خانومم هم گفت خوب خوب پس اینجوری من و تو گلی باهم میریم تهران تا ظهر هم تو کارت رو انجام بدی هم گلی بعد از ظهر هم میزیم شمال از این ور هم بابا اینا با سعید میان
خلاصه قرارمون فردا صبح زود شد که صبحش ماشین من نقص فنی پیدا کرد و چون گارانتی داشت باید میبردشمش نمایندگی خودش که صبح به اون زودی باز نبود تازه معلوم نبود تا کی طول بکشه شرکت من یه راننده با پراید وانت داره که بهش زنگ زدم و ماشینبه ش رو گرفتم و ماشین خودم هم دادم بهش تا ببره برا تعمیر با این کار امدن خانومم با ما کنسل شد و منو گلی دوتایی با پراید وانت راهی تهران شدیم گلی نسبت به خونوادش کمی لوند و خنده رو تر بود تو راه کلی تعریف و خنده تا تهران و بعد اینکه کار منو گلی حل شد راهی رشت شدیم تو راه که داشتیم میرفتیم گوشی گلی زنگ خورد که با مرخصی پنچشنبه سعید جور نشده و به اجبار فردا ظهر اونا را میفتن به اجبار ما یه شب تنها میشدیم و ماجرا تو همون یه شب تنهایی ما افتاد .
حدود ساعت 6 عصر رسیدیم ویلا تابستان بود و هوا تازه خنک شده بود منو گلی خسته رسیدیم داخل و رو کاناپه دراز کشیدیم حال یه چایی دم کردن هم نداشتیم من همون رو کاناپه یه چرت یه ربعی زدم و بعد اینکه حالم بهتر شد رفتم یه چایی دم کنم که دیدم گلی داخل ساختمون نیست دیدم بیرون کنار استخر با مبایل حرف میزنه و بی شک با سعید بود اب رو گذاشتم جوش بیاد رفتم پیشش تلفن رو قطع کرده بود و کمی دمق گفتم چی شده حالا یه شب پیش عشقت نیستی ها گفت دلم میخواست همه باهم باشیم اون روز منو گلی تو کل 5 سال بیشترین تامی بود که باهم تنها بودیم و کمی اون روز تو راه بیشتر شوخی کرده بودیم و یکم رومون واسه شوخی باز تر شده بود . لبه استخر واساده بودیم بهش گفتم حالا کی بود گفت سعید گفتم کو ببینم گفت شک داری گفتم اره
گوششیش رو که داد به من یهو یه تنه بهش زدم افتاد تو استخر عمقش زیاد نبود و پاش به کف میرسید اول شروع کرد که بیشور چرا چل بازی در میاری و غر غر بعد گفت درم بیار بیرون اول اذیتش کردم و از این حرفا بعد گفتم نمیشه از دستت بگیرم یه بیل پیدا کردم به وسیله اون که دستمون بهم نخوره بیارمش بیرون چند بار امتحان کردم نشد تا بالاخره گفتم عیب نداره بیا دستم رو بگیر اونم واسه تلافی منو کشید افتادم تو آب گفت عوض گله نداره هر هر خندید بعد یکم خنده و آب پرت کردن رو هم من امدم بیرون و گلی هم کشیدم بیرون آب استخر مونده بود و لجنی بود گفت بیشور الان لباس ندارم با چی عوض کنم قرار بود سعید بیاره منم گفتم مال خانوم منو بپوش گفت لباسای اون به من میشه اخه راست هم میگفت زن من باربی تر بود خلاصه با کلی غر غر بهش گفتم حالا مال منو بپوش تا مال خودت خوشک میشه اخه ما دو سه دست ویلا داشتیم چاره دیگه ای نداشت گفت من میرم حموم کل بدنم لجنی شده و یه پیرن و شلوار زیر منو برداشت تا بره حموم منم بعد رفتنش لباس خیسام رو عوض کردم و یه چایی دم کردم بعد اینکه گلی در امد من رفتم حموم
اونجا دیدم که لباسهای خودش رو شسته تا تمیز و خشک بشه بپوشه توش سوتین و شرت مشکیش هم بود که منو تحریک کرد بعد تموم شدن حمام امد بیرون و موقع خشک کردن موهام گلی رو دیدم که با لباس پسرونه من کلی خنده دار شده اما یه چیز خیلی بیشتر توجه منو جلب کرد اونم این بود که گلی سوتین نبسته بود و پیرهن منم بهش کمی تنگ بود از لای دکمه ها چاک سینش مشخص بود موقع چایی خوردن تمام حواسم به سینش بود و کلی حشریم کرده بود بعد اینکه خودش هم متوجه شد انتهای روسریش رو انداخت رو چاک لباس از دست فکرای بد و اون نگاها گفتم میرم بیرون شام بگیرم اما همش فکرم به چاک سینه های بولوریش بود بعد خرید برگشتم خونه و دیدم گلی همون جوره حتی روسریش هم رو سینه ها نمی انداخته بود این کارش شوکم کرده بود که بعدا بهم گفت این کار من اونم تحریک کرده بود خلاصه جو بینمون فرق کرده بود و من هم احساس میکردم که اونم خودش کمی فرق کرده اما زیاد جوری نبود که تابلو باشه خلاصه شوخی هامون بیشتر شد و من بهش گیر میدادم لباسم رو پاره نکنی و بهش میگفتم لباسم انقد قشنگه یا تو تن تو قشنگ نشون میده و زیر بغلش هندونه میدادم دختر هم ازش تعریف کنی خوشش میاد بعدش بهش گیر میدادم که در بیار خودم میخوام بپوشم که اونم عشوه بازی در میاورد تو کل این ساعات با خانومم و سعید تماس داشتیم که کی حرکت میکنین و ….
ساعت حدود 1 شب شده بود و هر دو کمی خسته تلوزیون میدیدم که گفت من میرم بخوام تو یکی از اتاقا یه تخت دو نفره داشتیم که هروقت با خانومم میومدیم جای ما بود گفتم باشه برو بخواب ولی رو تخت ما نری اونم کل کلش گرفت و گفت اتفاقا میرم رو همون بخوابم تو هم بخواب همینجا گفتم نه بابا تو رو تخت ما بخوابی من زمین بعد به شوخی گفتم بخوابی منم میام او اون تخت که گفت غلت و با چشمای خواب آلود رفت خوابید منم بعد رفتن اون فکرم همش به چاک سینه هاش و حرکتاش بود حسابی حشری شده بودم لباساش رو بیرون پهن کرده بود اوردم داخل رو به خاطر شرجی بودن هوا زودتر خشک بشه اخه مایع درد سر بود بعد فکرای شیطانی امد سرم پیش خودم گفتم درسته به شوخی گفتم میام پیشت میخوابم اما شوخی بود اگه بیدار بشه و ناراحت بشه چی اگه بیشتر بهش نزدیک شدم بعدش امد و فرداش رسوام کرد چی با کلی کلنجار با خودم دلو زدم دریا رو رفتم پیشش زیر پتو دو نفره شدم خواب خواب بود اول کمی دور تر ازش خوابیدم روسری سرش نبود و از نیم سوی چراغ حال به اتاق میتابید اول کاری نکردم و دنبال نقشه بودم که دیدم خودش تو خواب چرخید سمت من منم خودم رو به خواب زدم و بهش نزدیک شدم جوری که فاصلمون شاید 5سانت بود بعد دستم رو گرفت دوباره چرخید و پشت به من کرد و تو خواب گفت سعید بغلم کن موندم چیکار کنم معلوم بود تو خواب بود از پشت بغلش کردم و دستم رو گذاشتم رو سینش خیلی ترس و استرس داشتم اما با گذشت زمان داشت از بین میرفت دل رو حسابی به دریا زده بودم کیرم شق شده بود و به کون گلی چسبونده بودم یواش به سینه هاش بازی کردم و لاله گوشش رو مک میزدم تو خواب حشری شده بود کیرم رو در آوردم و دادم دستش تو حالت خواب بیدار بود و پشتس به من تا اینجا نمیدونست کجاست و منم تا این این به بعد نقش بازی میکرد کیر شق شدم رو داشت میمالید و منم داشتم حسابی سینه هاش رو چنگ میزدم و از لاله گوشش به سمت لباش میرفتم چشاش بسته بود حرف نمیزد همینجور که از پشت بغلش کرده بودم شلوار خودمو کلا در آوردم و مال گلی هم کشیدم پایین کیرم رو از پشت کردم لای پاش خوابیده قمبل کرده بود و معلوم بود کسش کمی خیس بود رفتم سراغ کسش و کیرم که از پشت کرده بودم لای پاش میمالوندم به کوسش داشت بیشتر خیس میشد
یواش یواش داشتم میکردم تو کوسش حسابی شهوتی شده بود و داشت ول میخورد معلوم بود خیلی هاته سر کیرم که رفت تو یکم عقب جلو کردم گفت بیا از جلو چشماش بسته بود و اصلا نگاه نمیکرد پتو رو انداختم کنار و رفتم بین پاهاش تازه داشتم پایین تنه لختش رو میدیدم پیراهن خودم رو در اوردم و پرت کردم به یه سمت دکمه های پیرهن گلی هم باز کردم و سینه خوشتراش و بلوری گلی رو دیدم شروع کردم با وله نوک قهوی و ریزه سینش رو خوردن همینجور کیرم هم به کسش میمالوندم خودش کیرم رو گرفت و میمالوندش بعد کلی خوردن سینه و گردنش کیرم رو کردم دوباره تو کوسش تا ته کردم تو تازه داشت صدای اخ و اوخش در میومد داشتم سرعتم رو بیشتر میکردم که اونم بیشتر میگفت ای تا ته کرده بودم تو کسش و میگفت آی بسه یواش تر جرش دادی تازه چشاش رو باز کرد و با دیدن اول من انگار خجالت کشید اما کار از کار گذشته بود و کیرم تا ته تو کوسش بود همراهی میکرد شروع کردم دوباره به تلمه زدن داشت تکونای بدنش بیشتر میشد کم کم داشت ارضا میشدم که دیدم بدنش یه لحضه سیخ شد و دوباره شل شد فهمیدم ارضا شد یه چند ثانیه کیرم رو ثابت تو کسش نگه داشتم و دوباره شروع کردم یواش تلمه زدن چشاش رو دوباره بسته بود و داشت کم کم دوباره جون میگرفت بهش گفتم گلی میای بشینی روش با اکراه قبول کرد و من خوابیدم امد نشت رو کیرم
اول ثابت بود و خودم بالا پایینش میکردم تا خودش شروع کرد رو کیرم بالا پایین شدن سوراخ تنگی داشت و حسابی خیس بعد ازش خواستم مدل سگی بشه تا از پشت بکنم قبول کرد و قمبل به چرخید از پشت کردم سوارخ تنگ و خیس کسش خیلی تلمه زدنام طول نکشید که داشتم ارضا میشدم سریع کشیدم بیرون و دستم رو گرفتم جلوش اونم بلند شد رفت از رو اوپن دستمال اورد برام منم ریختم توش و اونم خوسش رو سر پا تمیز کرد و دستمال منو گرفت و رفت بیرون من که حس دیگه نداشتم همون جور افتادم رو تخت فقط یه لحضه صدای شر شر آب شنیدم که رفته بود حموم دیگه چیزی نفهمیدم صبح که پا شدم دیدم لخت افتادم رو تخت و گلی هم نیست لباس پوشیدم و تو هنگ کار دیشبم رفتم بیرون
راستش رو بخوای کمین پشیمون بودم دیدم گلی لباسای خودش رو پوشیده و تو حیاطه رفتم پیشش نگام نمیکرد گفتم اینجا چیکار میکنی گفت دارم به خریتم فکر میکنم سکوت بینمون بود یهو گفت حامد ما دیشب چیکار کردیم من هم به خواهرم خیانت کردم هم شوهرم خلاصه قرار گذاشتیم که کلا این موضوع رو فراموش کنیم و انگار که هیجی نشده و قرار گذاشتیم رفتارمون رو جوری کنیم که کسی شک نکنه بعد اون روز دیگه هیچ کدوم تا بحال حرفی از اون شب حرفی نزدیم .
نوشته: حامد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید