این داستان تقدیم به شما

‎ليندا ٣٦ سالمه بدنم كاملا سكسي هست و به ورزش علاقه زيادي دارم.
‎ ٩ ساله ازدواج كردم شوهرمو خيلي دوست دارم و بهش عشق ميورزم و يه پسر ٦ ساله داريم شوهرم داخل يه كارخونه كار ميكنه….
 
‎ما از روز ازدواج تا ٧ سال بعد خونه نداشتيم و مسكن اجاره اي داشتيم با هزار قرض تونستيم يه خانه كوچيك خريداري كنيم اما شوهرم خيلي سختش بود خيلي بدهكار شده بوديم و اون مدام كار ميكرد تا اين كه تصميم گرفتم مقداري وسايلاي خونه كه ازشون استفاده نداريم رو بفروشيم.يه روز رفتم لب تاپم رو بفروشم داخل يك فروشگاهي كه فقط وسايل هاي دست دوم رو خريد و فروش ميكرد يه مرد سياه پوست خيلي اندامي و جون صاحب اونجا بود و چند شاگرد اونجا كمكش ميدادن،يكي از شاگردا اومد پيشم گفت بفرماييد گفتم ميخوام لب تاپم بفروشم….
 
‎قيمت خيلي كم بهم گفت واقعا تعجب كردم و نااميد كه اقاي سياه پوست نزديكم شد گفت ميتونم كمكتون بكنم…مشغول صحبت باهاش شدم از مشكلات مالي خانوادم گفتم اونم گفت ميتونم كمكتون كنم و اروم بهم گفت اگه شرطمو قبول كنين هر مقدار پول كه بخوايين بهتون ميدم منم خوشحال شدم گفتم شرط چيه گفت بدنتون رو كامل ببينم كلي تعجب كردم و عصباني شدم و بهش گفتم من شوهر دارم و عاشقشم و مادرم و از اونجا زدم بيرون و پي فروشگاه هاي ديگه رفتم…
‎اما هيچ جا قيمت مناسب ارم نخريدن برگشتم خونه و چند روز گذشت همش به فكر نظر مردسياه پوسته بودم و به خودم ميگفتم پولي خوبي ازش ميگرم و بدنم نشونش ميدم البته اصلا حس خوبي نداشتم و فقط بخاطر پوله ميخواستم شرطش رو بپذيرم از قيافشم زياد خوشم نميومد تا يه روز رفتم پيش و گفتم شرطش قبول به شاگرداش گفت مواظب اوضاع مغازه باشن من با خانم ميرم داخل اتاق او فروشگاه بزرگ يه اتاق داشت كه مدريت فروشگاه اونجا بود با هم رفتيم داخل اتاق در اتاق رو قفل كرد

 
 
اصلا بهش نگاه نميكردم و باهاش حرف نميزدم فقط ميخواستم سريع تموم شه و پول بگيرم و برم اون خيلي خوشحال بود،براي مقدار پول به توافق رسيدم و بهم داد،بهم گفت لباست رو بيرون بيار منم گفتم حق نداري به جاييم دست بزني قبول كرد اون روز با يه شلوار جين و پيراهن پارچه اي بودم دكمه هاي پيراهنم باز كردم سوتينم دادم بالا و سينهانم نشونش دادم خيلي از خود بيخود شده بود بهم گفت كونت هم نشونم بده پشتم بهش كردم و شلوارم و شرطم تا زير كونم پايين كشيدم گفت خم شو خم شدم و پشتم بهش بود و يك متر فاصله داشتيم كسم راحت ميتونست ببينه بعد چند ثانيه گفتم ديگه بسته گفت ميتونم به كست دست بزنم گفتم نه اصلا قرارمون اين نبود اصلا دوست نداشتم اين كارو بكنه تا حالا به شوهرم خيانت نكرده بودم گفت مقدار پول رو بيشتر ميكنم و كلي التماس كرد بازم مقداري پول گذاشت داخل كيفم منم با هزار مشكل قبول كردم و اومد جلو دست به سينهام و كسم ميزد

 
خيلي داشت بدم ميومد حس بدي داشتم دوتا انگشتاش ميكرد تو كسم و بوسه بارونم ميكرد هر كار كرد كه لب بگيره نگذاشتم كه يهو شلوارشو بيرون اورد و كيرش كه تحريك شده بود ديدم چند برابر كير شوهرم بود خيلي بزرگ و سياه گفتم چيكار ميخواي بكني گفت هر چي بخواي بيشتر ميدمت اما بگذار سكس كنيم منم بعد نيم ساعت بحث قبول كردم و پول خوبي ازش گرفتم جلوم وايساد كه براش ساك بزنم اما اصلا نتونستم حالم به هم ميخورد و هرچي اسرار كرد نتيجه نداد شروع كرد ازم لب گرفتم و لبام ميخورد من اصلا همكاري نميكردم باهاش فقط دوست داشتم سريع ابش بياد تموم شه سينهام ميخورد و دستش رو كسم بود با كسم بازي ميكرد بعد منو حالت داگي قرار داد كيرش رو ليز كرد رو كسم قرار داد و بهش ميماليد تا يهو كير بزرگش تا اخر فرستاد داخل و شروع كرد به صورت وحشيانه گاييدنم بعد پنج دقيقه واقعا دل درد گرفته بودم و درد داشتم ١٥ دقيقه شد ابش اومد كامل داخل كسم خالي كرد. وقتي فهميدم ميخواد ابش بياد هر چه خواستم از زيرش بيام بيرون نتونستم اخه من محكم گرفت تا اخرش ريخت داخل كلي بهش بد بيرا گفتم بعد مدتي كوتاهي فهميدم از سياه پوست اشغال حاملم با كلي دردسر قضيه رو درست كردم.
 
پايان

 
ترجمه: بچه شهرستان

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *