این داستان تقدیم به شما

من هانیه(خان بی بی ) هستم همون دختر بلوچ كه تو داستان قبلي براتون گفتم با شوهرم اومدم چابهار با دكتر دندان پزشكم سكس كردم…
***
 
چند روز پيش با شوهرم اومدم چابهار دل تو دلم نبود دلم ميخواست بابايه بچم كه تو شكممه اقايه دكترو ببينم شوهرم گفت برات وقت ميگيرم من گفتم نه اخر وقت منو جاوي مطب پياده كنه اگه وقت داشت ويزيتم كنه البته الان ديگه دندونام مشكل نداشت مشكل لاي پاهام بود… اخر وقت منو پياده كرد گفت كارت تمام شد بزنگ بيام دنبالت رفتم داخل منشي گفت ويزيت نميكنم اقاي دكتر كارش تمام شده براي فردا نوبت ميدم يه دفه دكتر اومد منو ديد گفت مريضه خودمه اشكال نداره منشي هم اجازه گرفت رفت دكتر با من سلام كرد گف باز دندونت درد ميكنه منم گفتم اره گفت برو رو سندلي بشين تا بيام.
 
يه لباس بلوچي خوشكل بازم يه شرت سوتين قرم كه شرتم مدل سكسي بود پام بود دكتر اومد گفت دهنتو باز كن باز كردم گفت چادرتو بكش مثل دفه قبل گفتم باش بلند شدم چادرمو كشيدم منو با اين لباس ديد يكم تعجب كرد گفت دفه قبلم لباسم بلوچيه چرا اينطوري نگاه ميكني گفت خوشكل شدي منم چيزي نگفتم نشستم

دهنمو باز كردم ازم پرسيد حامله اي گفتا اره همينطوري كه داشت دندونامو ميديد لبامو گردنمو دسمالي ميكرد باز حشرم رفت بالا كم كم سينمو از رو لباس دسمالي ميكرد گفت خيلي دوست دارم منم گفتم منو يا اونجامو خنديد گفت هرستاشو از زير دامن دست دوشكمم ميكشيد گفت چندماه حامله ايي گفتم شيش ماه دامنمو داد بالا سرشو روشكمم گذاشت گفت دختره پسر گفتم هرچي باشه مبارك باباش باشه باز پرسيد گفتم دختره گفت من ابمو تو كس خوشگلت خالي كردم دست خودم نبود از من كه نيست گفتم از تو يه تا شنيد ازم لب گرفت گفت خيلي دوست دارمت خانومم از هم لب گرفتيم لباسمو كشيد منو برد تو يه اطاق كه از نختايه بيمارستاني داره با همديگه را بقل كرديم گفتم منم دوست دارم شوهرم از الان تو شوهرمي گردنما خورد سينهامو چنگ ميزد ميخورد يه دستشم رو كونم بود خيلي حال ميداد من پشتمو بهش كردم گفتم به كس زنت برس خيلي هواتو كرده
 
 
دستشو برد زيرشلوارم شرتم مثل هميشه خيسه گفت خانوم كچولوم كه خيسه گفتم اخه خيلي منتظرت بوده بيشتر منتظر نزار شلوارمو كشيد پاين زد در كونم يوا يواش رفت طرسوراخ كونم خيل خوب بازبون ميخود ور ميرفت شرتمو كشيد پاين بخاط اينكه حامله بودم كسم پف كرده بود بوش كرد گفت كس همه بلوچا همچين بوي ميده فقط مال تو گفتم اگه يه بلوچ ديگه پيدا كردي ميتوني امتحان كن كونمو جم كردم طرفش شرو كرد به خورد كسم لباساشو در اوورد گفت خانومم نميخوري اقاتو گفتم نه حاملم نميتونم از تخت امد پاين من هنوز به پهلو بود كيرشو كرد تو كسم شرو به تلنبه كرد بعدش من خوابيدم رش اينقدر تو كسم تلبه زد از م لب گرفت ابم اومد مال اونم اومد خالي كرد تو كسم گرميشو هس ميكنم يه بيست ديقه ايي بقل هم بوديم كه من لباسامو پوشيدم رفت…

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *