این داستان تقدیم به شما
سلام لادن هستم
من دانشجوی گرافیکم و اول اینو بگم این که میگن بین بچه های هنر لزبین زیاده الکی می گن . دوست من زهرا که شیرازیه تهران خونه داره پارسال یک شب رفتم پیشش . یک دوستش مژگان از شیراز اومده بود پیشش و منم رفتم اونجا و کلی تا صبح خندیدیم. صبح من خوابم می اومد اما زهرا حتما باید می رفت دانشگاه من موندم خونش که بخوابم و ظهر برای ناهار با مژگان برم دانشگاه ساعت 10 بود تقریبا بیدار شدم از گرسنگی رفتم مژگانم بیدار کردم گفتم پاشو یک چیزی بخوریم از من بلندتر بود و خوش اندام و لوند. رفتم چایی آوردم و کیک و الویه که از دیشب مونده بود دیدم مژگان داره موهاشو برس میکشه و آماده میشه…
من تاپ تنم بود اما شلوارمو نپوشیده بودم مژگان هم دامن تا زانو و تاپ تنش بود رفتم پیشش موهاش بلند بود گفتم می خوای برس رو بده برات بکشم گفت ای واااای خدا خیرت بده نشستم پشتش آروم برس کشیدم موهاشو . موهای نرم و لطیفی داشت بعد آروم و بی اختیار گردنش رو با دست ماساژ دادم هیچی نگفت دستمو بردم پایین تر پهلوشو مالیدم یک آه کشید و مطمئن شدم بدش نمیاد از دیشب تو نخش بودم و فکر کرده بودم لزبین باشه همش سعی می کرد یک بهونه ای پیدا کنه زهرا رو بماله. سرشو برگردوندم و آروم لبمو گذاشتم رو لبش اونم یکدفعه زبونش رو هل داد تو دهنم و شروع کردیم به خوردن هم دستش رو گذاشتم رو سینم و شروع کرد به مالیدن و یکدفعه تاپمو درآورد و تا به خودم بیام دیدم سوتینم رو باز کرده و افتاده روم و سینمو می خوره خیلی هات بود منم چشمامو بسته بودم و خودمو در اختیارش گذاشته بودم .
دستشو برد لای پام چشمامو بازکردم با حرکت سر ازم اجازه خواست بهش گفتم اوپنم و اونم شروع کرد به مالیدن انگشتش دور کسم داشت دیوونم می کرد کارش رو خوب بلد بود آروم شروع کرد به انگشت کردن من نگاش می کردم و آه می کشیدم فرصت هر کاری رو ازم گرفته بود لختم کرد کامل و سرش رو برد لای پام و کسمو لیسید می خواستم جیغ بکشم که دهنمو گرفتم و تا اومدم به خودم بیام با دسته برس شروع کرد به تلمبه زدن تو کسم بعد خوب که دیوونم کرد پاشد ایستاد و من همونجوری لای پاش دراز بودم تاپ و دامنش رو در آورد بعد سوتینشو باز کرد و بعد شورتش رو خیلی ناز و با رقص در آورد من رو زانوم پاشدم رفتم سرمو گذاشتم لای پاش و کسش رو زبون کشیدم و خوردم داشت دیوونه می شد و آآآآآآه می کشید که نتونست بایسته و خوابیدیم کنار هم و سینه و کس هم رو خوردیم بعد من کسش رو حسابی مالیدم…
اوپن نبود اما حسابی حالش رو جا آوردم هم زمان کس هم رو اینقدر مالیدیم تا حسابی ارضا شدیم من 3 بار شدم و افتادم از بی حالی تو بغلش . نیم ساعت خوابیدیم و رفتیم دانشگاه و با زهرا ناهار خوردیم . مژگان عصر همون
روز رفت و من هیچ وقت به زهرا نگفتم لز کردم با دوستش اما با مژگان هنوز تلفنی و تلگرامی دوستم و شاید تابستون برم شیراز برای خوش گذرونی و زهرا نمی دونه ما چجوری یک روزه این همه با هم دوست شدیم
نوشته: لادن
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید