این داستان تقدیم به شما

سر کلاس شیمی بودیم.حسین طبق معمول گوشیش دستش بود و داشت فیلم میدید.منم هرازگاهی یه نگاه کوچولو مینداختم به گوشیش.

دستش روگذاشت رو دستم.نمیدونم چرا تا اونموقع همچین حسی واسم پیش نیومده بود.
یه نگاه خاصی بهم کرد.بعد هم سریع نگاهشو دزدید.من و حسین از کلاس اول دبیرستان با هم بودیم.ولی تا اونموقع همچین حرکاتی ازش ندیده بودم…
 
تا چند وقت مغزم درگیر این رفتارهای حسین بود.کم کم داشتم متوجه میشدم که یه احساساتی بهش دارم ولی همیشه حسمو سرکوب میکردم و به خودم میگفتم “آخه کسخل تو که دوست دختر داری این فکرای کسشر چیه؟!!!
نکمیدونم چم شده بود.خیلی درگیرش شده بودم.
رفتار و حرکات حسین ادامه داشت. تا اینکه حسین با یکی از دوستای دوست دخترم اشنا شد. از اون روز رابطه من و حسین خیلی نزدیکتر شد.بیرون مدرسه همیشه با هم بودیم. میرفتیم سر قرار چارتایی. دیگه کم کم این احساسات و عشق به دوست دخترم جایگزین اون افکار خزعبل شده بود.
دوشنبه بود، فرداش امتحان فیزیک داشتیم.منم نا امید از قبولی در امتحان فردا داشتم سرسری جزوه رو ورق میزدم.گوشیم لرزید. دیدم حسین اس ام اس داده.
“چیکار کردی ؟ تا کجا خوندی؟”
هیچی فکرکنم می افتم ):
” غمت نباشه منم زیاد بلد نیستم شهریور با هم میریم امتحان میدیم ”
باشه داداش یه دونه ای دمت گرم
دوباره نا امیدتر از قبل مشغول خوندن جزوه شدمو به صفحات جزوه که نگاه میکردم. حواسم همه جا بود غیر از جزوه. اصلا نمیتونستم تمرکز کنم.
پاشدم لباسامو پوشیدم اومدم از خونه بیرون.زنگ زدم به حسین
“الو سلام”
سلام داش امین چطوری خوبی؟
“نه بابا چه خوبی… دارم میرم قهوه خونه یه قلیون بکشم زنگ زدم ببینم اگه میای با هم بریم”
الان آخه؟ امتحانو چیکار کنیم؟
“من که اصلا حوصلشو ندارم. کس خارش…”
_ باشه داداش کجایی الان؟
.
.
.
حسین با موتور داداشش اومد سر خیابون دنبالم.نشستم ترکش.رسیدیم قهوه خونه قلیونو اورد.منم غمگین و بی حوصله از پنجره داشتم خیابونو میدیدم و قلیونو میکشیدم.
احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه. سرم رو چرخوندم دیدم حسین سریع روشو چرخوند. با اون همه فکر وخیالی که تو ذهنم بود یهو همه چی یادم رفت و دوباره تمام اون افکار خزعبل برگشت تو ذهنم.
چشامو دوختم به چشاش. یه احساسی مثل دلهره بهم دست داد. نمیدونم چی بود ولی هرچی بود خیلی دوستش داشتم.
قلیونو کشیدیم. سوار موتور شدیم. تو مسیر حسین گفت “امین بیا بریم خونه ما با هم درس بخونیم”
با این حرفش یهو قند تو دلم اب شد.انگار منم دلم میخواست اون اتفاق بیوفته.شروع کردم به پرسیدن سوالات کسشر…

“خونه شما؟ چه خبره مگه؟”
کسخل بیا بریم اونجا چارتا چیز یادت بدم لا اقل شاید بتونی تبصره بزنی
“خونه تون کسی نیست؟”
چرا ولی میریم طبقه بالا اونجا کسی نیست
با این سوال اخرم حسین هم یه چیزایی فهمید.رسیدیم خونشون من مستقیم رفتم طبقه بالا. نشستنم روی مبل. حسین با یه سینی شربت و شیرینی اومد. تا منو دید گفت “چرا این ریختی شدی تو؟ راحت باش… مثل خونه خودتون ”
اومد نشست رو مبل کنارم.
ناخودآگاه دستم رو گذاشتم رو کیرش.نیمه خواب بود.گفت “چیکار میکنی امین؟”
گفتم “نمیدونم ببخشید دست خودم نبود” و سریع دستمو برداشتم.
حسین یه کمی اومد نزدیکتر. گفت “منم میخوام” و دستشو گذاشت رو کیرم.یه کمی کیرم و مالوند.دستشو کرد تو شلوارم از رو شورتم کیرمو میمالید.داغ شده بودم سرم داشت از استرس و هیجان منفجر میشد.
بلند شد وایساد و گفت “شلوارتو دربیار”. بدون فکر دراوردم. گفتم “توهم در بیار” شلوار و شورتشو با هم دراورد. رفتم جلو کیرشو گرفتم تو دستم.اونم کیر منو گرفت.یه حس خوبی بود. کیرم که راست شد نشست رو زانو کیرمو کرد تو دهنش. تا اون لحظه این صحنه رو فقط تو فیلم سوپر دیده بودم.
وااااااای… شروع کرد اروم اروم ساک زدن.خیلی خوب ساک میزد.خیلی حشری شده بودم.گفت “بیا تو اول بکن”. همونجا رو زمین خوابید .کیرم داشت منفجر میشد. کیرمو گذاشتم در سوراخش اومدم هول بدم تو گفت “کسخل توف بزن یه کم” یه کمی توف زدم و کیرم و کردم توش.وای چقدر گرم بود.صدای اه و ناله ی حسین هم میومد. لبامو گذاشتم رو گردنش و شروع کردم خوردن . بیشتر اه و ناله میکرد و قربون صدقم میرفت. تلمبه ی هفتم هشتم بود دیدم ابم داره میاد.سریع کیرمو کشیدم بیرون ابم پاشید رو تیشرت حسین.گفت حالا نوبت منه…

 
کیرشو اورد جلوی صورتم. نمیتوستم اولش .با کلی خواهش و التماس سرشو کردم تو دهنم.تازه داشتم بهش درمیومدم که یهو کیرشو تا ته کرد تو دهنم. اوق زدم. گفت “دیدی کاری نداره” شروع کردم مثل خودش واسش ساک زدم.موهامو نوازش میکرد.خیلی کیر خوش فرمی داشت. یهو کیرشو کشید بیرون و نشست روبروم. سرمو گرفت بین دستاش. لباشو چسبوند رو لبام.بهترین حسی که تا حالا داشتم… لبامو میخورد و زبونشو میکرد تو دهنم. منو به پهلو خوابوند.اول انگشتشو کرد تو سوراخم. گفت “وای امین چقدر تنگی تو جووووون…”
یه حسی بین ترس و لذت بود… تو همون حالت سرشو اورد بالای سرم وشروع کرد لبامو میخورد. دوباره کیرم داشت بلند میشد. تا دید کیرم نیم خیزه بلند شد از پشتم و اومد منو خوابوند به کمر.کیرمو کرد تو دهنش. اینبار یه کم سریعتر از قبل.همزمان انگشتشم میکرد تو کونم. بهش گفتم “بکنم حسین دارم دیوونه میشم”
بلند شد رفت روغن اورد ریخت در سوراخم.کیرشوگذاشت در سوراخم.خیلی اروم فشار داد.داشتم از درد میمردم ولی دردش هم قشنگ بود…

 
کیرش رفت تو کونم بالاخره. خیلی اروم عقب و جلوش میکرد.دست روغنی شو گذاشت رو کیرم . واااااای…داشت واسم جق میزد که ابم دوباره اومد.
چه حس خوبی داشت.با لباش گردنمو میبوسید. دلم میخواست تا صبح بکنه منو.
تلمبه هاش سریع تر شد. کیرشو دراورد سرشو گذاشت روی کونمو شروع کرد جق زدن. ابش و ریخت روی کونم و بی حال افتاد. منم که تو عالم هپروت بودم و داشتم فکر میکردم که چقدر اون افکار خزعبل رو دوست دارم…
 
 
نوشته: امین

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *