این داستان تقدیم به شما
زیر هود سیگارمو گرفتم که به خیال خودم بوش کمتر تو فضای خونه پخش بشه.ممد اومد پیشم:”نکش سامی!”
یه نگاهی بهش انداختم که مجبور شد حرف دیگه ای بزنه :”از دکتر کمیلی راضی هستی؟”خندیدم و گفتم:”بله خب وضعیت پوستم خیلی بهترشده.رفیق هم شدیم.چرا انقد تو پزشکا گی هس؟همیشه برام سواله!”
خندید و سرشو نزدیکتر آورد:”شاید چون میدونن زیر لباس مردا چه خبره.هیچ وقت یادم نمیره اولین جلسه تشریح خیلیا حالشون یجوری شد.من فقط داشتم به کیر طرف نگاه میکردم!”
سیگارمو خاموش کردم و گفتم:”حالا زیر لباس مردا چه خبر هست؟!”
یه دورهمی ریز بود.کلا ده نفر هم نمیشدیم ولی کافی بود همون دونفری که امیرو میشناختن،نشناسم تا مهمونی برام زهر بشه…
بالاخره اومد و طبق معمول مث تزریق انرژی زا همه به جنب و جوش افتادن!
از تو آشپزخونه تکون نخوردم.حس خودآزاری داشتم که ببینم این وحید که من نمیشناسم چطور قراره لجمو در بیاره و زمانی اوج گرفت که امیر اون طرف کانتر وایساد و گفت:”ساقی من،سقای من،می میریزی برای من؟”
پیکشو پر کردم.پسره از پشت دستاشو دور کمرش حلقه کرد و به هم رسوند.
من وقتی از پشت بغلش میکنم مخصوصا دستامو به هم نمیرسونم که بگم چاق شدی و اون دستامو فشار میده و منو رو کمرش بلند میکنه.اون موقع انگار پام که هیچی روحمم پرواز میکنه.یهو ته دلم یه چیزی ریخت!نکنه پسره رو بغل کنه؟کمرش درد میگیره خب!
پسره دستشو از فاصله بین دو دکمه پیرهنش داخل برد…امیر زیر پیرهنش همیشه زیرپوش میپوشه! هه!کور خوندی بچه خوشگل!
ولی همین لمسش…یهویی انگار حس کردن که زیر تیر نگاهشم.همون نگاه خاص که نمیدونم توش چیه.همون نگاه که از فشردن دندونام میتونه مطمئن شه و لذت ببره که عاشقشم.نگاهی که توش غرور نیس،یه نگاه مرموز و لبخندی که فقط من تشخیصش میدم.
خودمو جمع و جور کردم و با نهایت سردی که تو نگاهم سراغ داشتم بهش زل زدم.نگاهم کار خودشو کرد.به وحید گفت:”دنبال چی میگردی زیر پیرهن من؟”
و عقبش زد.پسره اومد دلبری کنه:”دنبال چیزای تو شلوارتم!”
و با این حرف فقط خودشو ضایع کرد و سوژه خنده شد.
سوییشرتمو پوشیدم.اومد جلوم :”صب کن باهم بریم.”
“خیر من با ماشین اومدم.خودم میرم.توام خودتو خالی کن بعد بیا خونه!”
کف دستمو نگاه کرد و گفت :”سایندگی اینو به تنگی ماتحت اینا ترجیح میدم.”
باهاش دست دادم و آروم زمزمه کردم:”سایندگی این گایندگی نداره.نمیتونم کیرتو دستکاری کنم.هنوز دستم اگزماس.”
رسیدم خونه و دستامو پر کرم مخصوصی کردم که دکتر داده بود.باید چند دقیقه رو پوستم میموند.از قضا خود دکی زنگ زد و مجبور شدم گوشی رو بذارم رو اسپیکر…
“پس اوضاع دستات بهتر شده.خیلی دوس داشتم امروز بیام اونجا ولی موقعیت سنجیم اجازه نداد.”
داشتم به حرفاش فکر میکردم که امیر رسید خونه!ساکت و آروم روبروم وایساد.
گفتم:”اشکالی نداره که.یه قرار دونفره ترتیب بدید و همینطور یه پمادی،کرمی چیزی برای کف پا و بدن.برای دستم که بهم کمک کردید.از ترکهاش خون میومد!”
با خنده جواب داد:”وظیفمه و ای کاش به قول خودت مث حیوانات با لیسیدن همه زخمامون خوب میشد!”
تو چشمای امیر نگاه میکردم مطمئنا اگه قابلیتشو داشت از گوشاش دود میزد بیرون!سفیدی چشمش سرخ شده بود.
تلفنو که قطع کردم گفتم:”آخی.چرا چشمات قرمزه؟چشمات پریود شده؟”
ساعدمو گرفت تو دستش و گفت:”که لیس دوس داری؟”و محکم زد روی ساعدم.تا اومدم سوزششو هضم کنم ضربه دوم و سوم هم زد!
“امیر جاش میمونه.نزن و بله لیس دوس دارم!”
“پس برگرد که یه جایی بزنم که کسی جز خودم نبینه و منم با دیدنش راست کنم.آخ اونوقت تو خونه لخت راه بری…”
گفتم :”عه من که گفتم خودتو خالی کن.اونایی که تو شلوارته میذاشتی دهنش خب!من نِ می دم!”
“منم نمیخوام بکنمت که!”
از جام بلند شدم و گفتم :”عه میخوای بدی؟”
دستامو پشتم نگه داشت و لبامو بوسید.شخصیت کنترلگرش غالب بود.
گفت:”سامان اذیت شدی؟که وحید دورم میپلکید؟”
“خیر به تخمم بود!”
دکمه های پیرهنشو باز کرد و گفت:”باشه پس…گفتم اگه اذیت شدی منو تنبیه کن.”یه مکث چند ثانیه ای کرد و با خنده ادامه داد:”اون برق چشاتو خریدارم شدید”
رفتم جلوش وایسادم و کمربندشو باز کردم.دستمو رو کیرش گذاشتم و بالا پایین کردم.”نیازی به تنبیه نیس جان و جهانم.من هماغوشی میخوام.قسم به آغوشت و به آیه های اندامت!قسم به لحظه ای که مرا در آغوش میگیری.قسم به هوس و شهوت و عشق.قسم به سکس آن زمان که برهنه میشوی!”
ساعد دستم و جای انگشتاشو جلوی صورتش گرفتم.جاشو بوسید.
برای اینبار میشد از طناب استفاده کرد.دستاشو یه بالای تخت بستم.سختترین چیز در مواجهه با حس ساب بودن اون همین عوض کردن ناگهانی نقششه که کارو خیلی سختتر میکنه.
ولی الان انگار کاملا به نقشش واقف بود و دستمو باز گذاشته بود.نه خیلی محکم بستم نه خیلی شل.میدونستم که باید به اندازه قطر یه انگشت اجازه تقلا کردن داشته باشه وگرنه مچ دستش تحت فشار قرار میگرفت.قانون گذاشتم برای ارضا شدن که حتما باید بعد از من اتفاق بیفته و قبلش ازم اجازه بخواد.مثل قوانین خودش وقتی که دامه…
تو این پوزیشن که قرار داشت بهترین گزینه 69 بود.روی سینه اش نشستم و کیرشو تو دهنم کردم.داغ بود و کاملا شق شده.پشتم بهش بود و میتونست زبونشو تو سوراخم کنه و این باعث لذت بیشتر برای من بود…
به اندازه ای تحریک شدم که دستاشو باز کنم و با هم سر اینکه کی بات باشه کشتی بگیریم.بدون کلمه ای حرف فقط تند و وحشی نفس میکشیدیم.منو کف مینداخت و الان زمانی بود که جثه ریزم هیچ تاثیری در نتیجه نداشت.یه جوری قرار گرفتم که دستم زیر زانوش گیر کرد و فقط گفتم :”آخ”
اونم خیلی آروم و معمولی!
گفت:”چی شدی؟دردت اومد؟”
و همین یک لحظه عدم تمرکزش کافی بود که روش بیام و بگم:”هرگز به حرفها و حرکات یک گرگ اعتماد نکن!”
کمی تأمل کرد و نگاهم کرد کاندومو دستش دادم که سر کیرم بکشه…دوس داشتم روی صندلی سکس کنم یعنی از صندلی کمک بگیرم که پوزیشن خاصی که مد نظرم بود بهش بدم.همراهیم کرد.این حجم از حرف گوش کن بودنش بیشتر تحریکم میکرد ولی اصلا دلم نمیخواست به این زودی ها به ارگاسم برسم!
دوس داشتم همه چیزو امشب تجربه کنم.دوباره و دوباره…
نوشته: سامی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید