این داستان تقدیم به شما
من بهارم… 25 سالمه. پارسال با یکی از خواستگارام که خانوادم تایید کردن و خوششون میومد ازدواج کردم. شوهرم امیر کارمند و از نظر مالی مشکلی نداریم.امیر 27 سالشه. پوستش سبزه و قدش بلنده. از روز اول که دیدمش از هیکلش خوشم اومد. من قد بلند کمی تپلم. پوستم سفیده.یک روز که مشغول آشپزی بودم اومدن امیر هم نزدیک بود. یهو دلم هواشو کرد. هوای بوسیدن و بغل گرفتنش…
من وقتی دختر بودم هیچ حسی نسبت به لب گرفتن نداشتم تجربش نکرده بودم اما وقتی امیر لبامو میخورد دوست داشتم این کارشو طولانی کنه. لبهای خوش فرمی داشت ک با یه ته ریش خوردنی ترمیشد
زیر غذا رو کم کردم و رفتم سراغ کمد لباسام که خودمو آماده کنم. نگاهی انداختم و چیزی چشمم رو نگرفت.
دست زیر چونم گذاشتم و با اومدن فکری تو سرم لبخند زدم.
یه چهارپایه آوردم و از طبقه بالای کمد لباس عروسیمو که خیلی هم قشنگ بود و بهم میومد بیرون آوردم.
بادیدنش چشام برق زد و خاطره شب عروسیمون برام زنده شد. اون شب بخاطر خجالتی بودن هر دومون امیر تو نیم ساعت فقط پردمو زدو کنارم خوابید..شب خوبی بود اما شرم و خجالت باعث شد چندان از هم لذت نبریم.
جلوی آینه نشستم و آرایش غلیظی کردم و موهامو که طلایی رنگ بود با یه کلیپس سفید پشت سرم بستم و لباسمو پوشیدم.هیچ لباس زیری نپوشیدم..زیپشو ب زحمت بستم و تو آینه خودمو نگاه کردم… عالی شده بودم. سینه هام از تو لباس برق میزد. سایز سینم 75 ولی بخاطر لباس بزرگتر نشون میداد. هر لحظه ک میگذشت دلم بیشتر امیر رو میخواست. نیم ساعتی منتظر موندم. زنگ خونه رو زد. از چشمی نگا کردم مبادا کسی دیگه باشه. با دیدن چهره خستش دلم بیشتر براش پر کشید.
در و باز کردم و با یه لبخند بهش سلام کردم. اولش با تعجب دهنش باز موند ولی سری به عقب برگردوند وراهرو رو نگاه کرد به ثانیه نکشید ک دست دور کمرم انداخت و به داخل هلم داد و با دست دیگش ک کیفش بود فوری درو بست. نزدیک بود به عقب پرت بشم ولی با دست قویش منو گرفت. کیفشو انداخت کنار و صداشو آروم کرد و گفت سلام عروسکم. اینطوری میای درو باز میکنی من دوست ندارم کسی چشمش بهت بیفته..
خنده ریزی کردم و گفتم عزیزم از تو چشمی دیدم که تویی.
توررو ازصورتم بالا زد و گفت قربون خانومم برم که حواسش هست. میدیدم که چشمش بین لبام و چشمم حرکت میکنه. معطل نکرد و لب بالاییمو بین لبهاش گرفت. میدونست من این طوری دوست دارم لب پایینشو بمکم. لب پایینشو مکیدم و زبون زدم. زبونشو رو دندونام کشید و منم زبونشو یه گاز کوچولو گرفتم که بیشتر حریصش کرد.نفس زنون سرش و عقب برد وپیشونیشو به پیشونیم چسبوند و گفت خیلی دوست دارم. منم بی معطلی گفتم منم دوستت دارم عزیزم
دستمو گرفت و گذاشت روی شونش. یهو دست زیر زانوم انداخت و بلندم کرد و به سمت اتاق خوابمون رفت.
رو گردنش یه بوسه زدم و گفتم عزیزم دلم تو رو میخواد
با چشماش که شهوت براق ترش کرده بود گفت منم دلم تو رو میخواد عشقم و یه بوس کوتاه از لبم کرد. حرکاتش داشت تند تر میشد میدونستم خیلی شهوتی شده خودمم دست کمی از اون نداشتم. کسم خیس شده بود. رو تخت نشوندم و همون طور ک سرپا ایستاده بود خم شد و دوباره لبشو رو لبم گذاشت. دیوانه وار می مکید..دست برد رو سینه هام و فشار میداد. با هر فشار ک میداد بیشتر کیرشو میخواستم. سرشو عقب برد و یکی از سینه هامو از یقه لباس بیرون آورد جلوم زانو زد و نوک سینم و تو دهنش کرد.با دست دیگش اون یکی سینم که هنوز تو لباس بود می مالید.دستامو تو موهای لختش فرو کردم و نوازش دادم. با هر بار ک سینمو میمکید آه کشداری میگفتم که ارادی نبود. سرشو عقب برد و تو چشمام نگاه کرد و با نفس داغش گفت جوووون عشقم عاشق این آه و نالتم. امروز شب عروسی رو برات جبران میکنم عروسم. قربون سینه های سفت و قشنگت برم تپلیم. حرفاش بیشتر تحریکم میکرد. صداش بر اثر شهوت جذاب تر شده بود. با دستش اون یکی سینمو هم بیرون آورد. با دستاش می مالید و گردنمو لیس میزد.گودی گردنمو ک مکید دیگه نتونستم تحمل کنم وگفتم آهههه امیر کیرتو میخوام عزیزم.
تور رو از سرم آروم کشید و گفت چشممم کیرمم تو کست میکنم خانومم. تو فقط امر کن.
دستشو پشتم برد و زیپشو کشید. چون بار دوم بود خوب بلد بود زیپ لباس و فوری از تنم پایین کشید..سینه هام لخت بیرون افتادن. حالا فقط تا کمرم مونده بود. آروم هولم داد تا دراز کشیدم و دامن لباس رو گرفت و کشید بیرون از پاهام.وقتی داشت زیپ لباسمو میکشید منم دکمه های پیراهنشو باز کردم فوری از تنش بیرون آورد و کنار انداخت.شلوار و شورت هم یکجا پایین کشید…
کیر خوش تراشش کاملا راست شده بود. با دیدنش دستمو لای پام گذاشتم و پاهامو به هم فشردم بشدت تحریک شده بودم.. پرید روم و گفت اونجا که دستتو گذاشتی جای کیر منه خانومم. پاهامو باز کرد و سرشو بین پاهام برد. اول نفس گرمشو حس کردم و بعد زبونشو. از پایین سوراخم تا چوچولم زبونشو میکشید.میدونستم که عاشق اینه که باهم و وقتی کیرش تو کسمه ب اوج برسیم و الان لیسیدن رو ادامه نمیده.اما برعکس تصورم چوچولم رو بین لباش گرفت و مکید و انگشت بلندشو تو کسم فرو کرد. اول آروم و بعد تند تند اینکارو کرد. اونقدر به لذت رسیده بودم که کمرمو بلند میکردم و ملافه رو تو مشتام مچاله کرده بودم. یه دستشو آورد و سینمو میمالید. دو دقیقه که اینکارو کرد یهو حس خالی شدن پیدا کردم. بیرون اومدن مایع گرم از کسم رو حس کردم.امیر بلند شد و بین پاهام قرار گرفت لباشوروی لبم گذاشت و مکید. با دستم کیرشو گرفتم و روکسم گذاشتم. چند بار خودشو عقب و جلو کرد کیرش رو چوچولم میرفت و میومد ومن دیوونه اینکارش بودم.
کیرش تو دستم بود و دم سوراخم گذاشتم. سوراخ کسم تنگ بود. بهم چسبید و هل داد و خودش خم شد و سرشو تو گردنم گذاشت و مکید. محکم تلمبه میزد و هردو رو تخت تکون میخوردیم. سینه هام با هر بار تلمبه زدنش سینشو لمس میکرد وبیشتر تحریک میشدم دستامو دور گردنش گذاشتم منم همزمان با نفسهای بلندش آه و ناله م بلند بود. بلند شد و کنارم خوابید پامو بلند کرد واز پشت بهم چسبید و کیرشو تو کسم فرو کرد. همه پوزیشن های مورد علاقمو داشت انجام می داد. میدونستم رو پهلو بودن خستش میکنه. بلند شدم واونم نشست. رو کیرش نشستم ودستامو دور گردنش گذاشتم. اونم دستاشو رو باسنم گذاشت و فشار میداد. همونطور که نشسته بودیم تلمبه میزد تو کسم.منم کسم ومیمالیدم بهش. ناله بلندی کردمو گفتم عزیزم داره میاد گفت منم آبم داره میاد. اول من و یک دقیقه بعد امیرارضا شد. ابشو تو کسم ریخت. همونطور که تو بغلش و رو کیرش نشسته بودم لباشو خوردم. بیحال شده بود. با یه دستش سینه هامو میمالید و یه دستش باسنمو نوازش میکرد.بلندم کرد و خوابوندم رو تخت و خودشم دراز کشید…
دستشو دور شکمم پیچید. هنوز نفس نفس میزدیم. گفت ممنون خانومم کست محشره. سرمو تو گودی گردنش فرو کردم و گفتم کیر تو هم محشره عزیزم. لبخند زد وچشاشو بست.منم بلند شدم و به حمام رفتم تا بعد تدارک شام رو ببینم…
نوشته: بهار
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید