این داستان تقدیم به شما
سلام
اسم بهزاد هست.24 سالمه.اینو که تعریف میکنم مال زمانی که میرفتم راهنمایی. مدرسه ای در شیراز…
***
خیلی ها منو دوست داشتن اما من نمیدونستم سکس چیه یکی از پشت بهم میچسبید یکی انگشت میکرد و من عین خیالم نبود همین روال ادامه داشت تا اینکه یه نفر با من رفیق جون جونی شده بود.کم در مورد کیر و لذت گفت یه بار با هم رفتیم بوستان هاشمی تو باغ اناری الان دیگه خراب شده جق زدن بهم نشون داد.وقتی رفتم دستم روی کیرم کشیم وای یه لذت باور نکردنی داشتم.
کم کم بیشتر دست کشیدم دیدم خیلی حال میده و اولش تو فکر کون کردن جق میزن یهو یاد اونایی افتادم که بهم میچسبیدن و لذت جق در من بیشتر شد.کم کم به کون دادن تمایل پیدا کردم اما خجالت میکشیدم.یه بار دوستم گفت بیا بریم باغ اناری انار بچینیم بعد در حین انار چیدن بهم چسبید من خواستم مقاومت کنم کیرم گرفت عقب جلو کرد و در گوشم گفت بیا به هم کون بدیم.من راز دارم.خلاصه منو راضی کرد من گفتم باشه به شکم خوابیدم یه دست کشید رو کونم گفت خونه ما من یه اتاق شخصی دارم بیا اونجا اینجا نمیشه.رفتیم خونشون مثلا رفتیم با هم درس بخونیم.من دیگه طاقتم طاق شده بود به شکم خوابیدم خندید و گفت جوووووون.عجله نکن بزار مقدمات شروع کنم…
اول رو شلوار کیرش حس کردم بعد شلوارم کشید پایین شرتم هم در آورد یه دست کشید رو کونم گفت واییی تو کجا بودی.خیلی خوبه.کمی کونم ماساژ داد بعد کرم زد به کونم و به کیرش هم زد سرش کرد تو کیرم هم گرفت و برام جق میزد یه کم فشار داد تو دردم گرفت گفتم بسه (اسم رفیقم سیروس بود)سیروس گفت:خبری نیست قول میدم دردت نیاد من قبول نکردم.میخواست به زور منو بکنه ولی از ترس صدا نره بیرون با مهربانی راضیم کرد.انقدر شهوتی بودم که یادم رفته منم قرار بود سیروس را بکنم.خلاصه قنبل کردن نشونم داد کیرش با دردسر تا ته کرد توش…
به بغل دراز کشیده بودم اونم منو چسبونده بود به خودش بهترین حالت برای تازه کارها.سرتون درد نیارم بعد از یه ساعت عقب و جلو کردن آبش ریخت تو کونم و آخر کار کونم پاک کرد و گفت اگه این کون کیر نمیرفت توش اسراف بود! بوسم کرد و گفت خیلی دوست دارم… من گفتم منم قرار بود بکنم اونم گفت نترس من رازدارم منم قبول کردم.
نوشته: بچه ی معالی آباد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید