این داستان تقدیم به شما

ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به چله ی تابستون امسال که آسمون داشت از گرما پاره میشد…
***
اسم من یاسمن هستش 20 سالمه و توی رشت زندگی میکنم. اونایی که تو فصل گرما اومده باشن شمال میدونن هوای شرجی چه جهنمی میسازه. تو اوج گرما رفیق پدرم با خانوادش از شیراز بلند میشن میان خونه ما مهمونی.قرار بود یک هفته اینجا بمونن. دو تا دختر داشت یکی از یکی خوشگل تر.واقعن دخترای شیراز محشرن.کوچیکه مهسا 16 سالشه و بزرگه پریسا 21 سال. ما دست کم سالی یبار همدیگرو میبینیم یا ما میریم خونه اونا یا اونا میان خونه ما ولی بین دیدار این دفعه مون وقفه ایی دو ساله افتاده بود.خیلی چیزا تغییر کرده بود.همون اول که وارد شدن دیدم دوتا تیکه از در اومدن تو! باورم نمیشد پریسا و مهسا باشن انقدر خوشگل شده بودن که قابل توصیف نیست. جوری بوسیدمشون که خانوادهامون خندیدن.بردمشون توی اتاق خودم که با چند تا پله از حال جدا میشه…

 
خانوادگی میرفتیم بیرون گردش برمیگشتیم خونه.داشتن دیوونم میکردن فقط دنبال فرصت بودم دو روز گذشت و من فقط الکی لاس زدم با اینا. نمیدونستم چجوری سر صحبت رو باز کنم که باهاشون حال کنم.روز سوم جایی نرفتیم.بعد نهار رفتیم تو اتاقه من.از آسمون آتیش میبارید.هوا داغ داغ.پایین تو سالن کولر روشن بود مامانم صدا کرد بچه ها بیاین پایین پختین اونجا .پریسا گفت نه خاله خوبه راحتیم.تو دلم گفتم دمش گرم. شروع کردیم چرت و پرت گفتن و خاطره تعریف کردن.من رو صندلی پشت میز کامپیوتر نشسته بودم مهسا رو زمین دراز کشیده بود پریسا رو تخت ولو…یهو چشمامو باز کردم دیدم خوابمون برده.این همون فرصتیه که دنبالش میگشتم.درب اتاق رو بستم از پشت قفل کردم.واستادم بالا سرشون یه دل سیر نگاشون کردم.اگه کیر داشتم جفتشونو شکم میدادم.نباید طمع میکردم.نمیشد با هردوتاشون حال کرد.مونده بودم برم سروقت کدوم یکی.
 
انتخاب مشکل بود.پریسا بیشتر حالیش بود بیشتر لاس میزد سکسی تر بود سنش نزدیکتر بود بهم راحت تر بود باهام ولی ریسکشم بیشتر بود چون اولن یه سال از من بزرگتر بود دومن یجور رو تخت موچاله شده بود که برای دسترسی به نقاط حساس بدنش باید کاملن جابجاش میکردم. رفتم سراغ مهسا.از نظر قیافه خوشگلتر و بانمکتر بود موقعیتشم خیلی بهتر بودچون به پشت دراز کشیده بود دستاش دو طرف بدنش پاهاشم باز آماده ی آماده.فقط سنش خیلی کم بود سینه هاش تازه داشت جوونه میزد و رشد میکرد.کنارش نشستم. یه شلوارک سبزکمرنگ پوشیده بود از این نخیا که با تاپش ست بود.سینه هاش خیلی کوچیک بودن.

 
از رو تاپ دس زدم دیدم سوتین بسته.تاپش یکم بالا اومده بود مقداری از شکمش مشخص شده بود انگشتمو بردم سمت قسمت برهنه بدنش.تفلکی تنش خیس عرق بود.زیر پاهاش دراز کشیدم.بدنشو نگاه میکردم و از رو شلوار کس خودمو میمالیدم.دس کشیدم رو ساق پاش.یکم تکون خورد گفتم نکنه جابجا بشه.سینه خیز اومدم بالاتر یه نگاه به پریسا کردم زبونمو آوردم بیرون آروم زدم به شکم مهسا.تاپشو یواشکی زدم بالاتر زبونمو رسوندم به نافش.بدنش یخورده شور بود.یهو دستشو آورد سمت شکمش یکم خودشو خاروند.هنوز بیدار نشده بود.دو طرف شلوارکشو گرفتم همراه شورتش یوااش یوااش کشیدم پایین شرمگاهش مشخص شده بود. زبون میزدم دوباره یه کوچولو میکشیدم پایین.بالای کوسش نمایان شد.ای جانم پشمه های ظرف و کمرنگش هنوز تیغ نخورده بود که ضمخت بشه.قند تو دلم آب شد یه بوسه کوچیک زدم شروع کردم به زبون کشیدن.استرس تمام وجودمو فرا گرفته بود. اگه یهو مامان اینا بیان بالا اگه پریسا بیدار بشه ببینه دارم با خواهرش همچین کاری میکنم اگه خودش بیدار بشه چی میشه هزار جور فکر و خیال میومد به سرم از طرفی اونقدر لذتبخش بود که حاضر بودم تاوانش هرچی میشه بدم ولی تا تهش برم.یه نگاه به درب اتاق انداختم یه نگاه به خواهرش پریسا کردم دیدم خواب خوابه.شروع کردم بازی کردن با پشمای کسش.خیلی حال میداد با لبام پشمهاشو میگرفتم یه لحظه با خودم فکر کردم این چه کاریه؟ دارم با کوس کوچولوی این بچه دارم  بازی میکنم!

 
بعد یه نگاه به صورت مهسا کردم . خیلی یواش شلوارکو شورتشو پایینتر کشیدم.کوس کوچولوش معلوم شد!وای که چقدر ناز بود.قلبم تند تند میزد. لبمو آروم بردم نزدیک داشت به کسش میرسید یهو چشماش باز شد. دلم میخواست اون لحظه زمین دهن باز کنه بیفتم توش.این همه راه از شیراز کوبیده اومده خونه ما، پایین، سالنه خنکه کولر دار رو ول کرده بخاطر من اونوقت اینجوری دارم سو استفاده میکنم ازش! چند ثانیه به هم خیره شدیم.هیچ جوری نمیشد جمعش کرد.دراز کشیده رو زمین شلوارکو شورتشو دادم پایین لبم یه میلیمتری کسش! دل رو زدم به دریا گفتم بادا باد چشمامو بستم و دهنمو گذاشتم روی کسش
 
منتظر بودم چی میخواد بشه.جیغ میزنه؟ درگیر میشه باهام؟ مامان اینا رو صدا میزنه؟ آبجیشو صدا میزنه؟ شایدم خوشش بیاد منو صدا بزنه! هیچ کدومه اینا اتفاق نیفتاد.چشامو با خجالت باز کردم نگاش کردم.دهنمو از رو کسش بر نداشتم.شوکه شده بود.مطمعن شدم دیگه جیغ نمیزنه.دستشو گرفتم زبونمو محکم فشار دادم رو کسش آخییییییییییییییش چه حس خوبی.انگار رو ابرا بودم.دستمو تو دستش فشار داد و چشماش شهلا شد.در پوست خودم نمیگنجیدم دریچه خوشبختی بهم باز شده بود مهسا بهم پا داده بود همه ی استرسها ازبین رفت.البته هنوز یه کوچولو نگران پریسا بودم که بیدار نشه ولی نه به اندازه ی چند دقیقه پیش چون دیگه شریک جرم داشتم و مهسا راضی شده بود.اتاق گرم.صدای پنکه سقفی.صدای خروپف پریسا که به ما قوت قلب میداد و صدای نفسهای مهسا.تنش خیس عرق شده بود.شوری تنشو دوس داشتم.کس کوچولوش خیس خیس شده بود.وحشی شده بودم.داشتم تند تند کسشو میک میزدم.مکشام محکم شده بود.یجا کسشو محکم میک زدم کشیدم که صدای مکیدن از کسش بلند بود وهر دوتامون میخکوب شدیم
 
پریسا یه نفس بلند کشید که فکر کردیم بیدار شد ولی یکم رو تخت ورجه وورجه کرد و دوباره صدای خاروپفش اومد ما به هم لبخند زدیم.آروم گفتم ببخشید دوباره شروع کردم به لیسیدن کسش هرچند وقت یبار سرمو فشار میداد سمت خودش چشماش بسته میشد و پاهاشو سفت میکرد بعد کاملن شل میشد و من همچنان ادامه میدادم فکر کنم یه سه چهار باری پشت سر هم ارضاش کردم ولی ول کن نبودم بازم داشتم کسشو میخوردم از پایین صدا اومد بچه ها بیداریییین؟بیاین چایی بخورین میخواین بریم بیرون! مامان اینا بودن.پریسا بیدار شد من پریدم اونطرف مهسا سریع شلوارشو کشید بالا.لبو لوچمو پاک کردم رفتیم پایین.از اون روز به بعد دیگه روم با مهسا باز شد تا آخرین لحظه ایی که رشت بودن هرجا فرصت گییر میاوردم میمالیدمش یا میخوردمش.خیلی دلم میخواد با خواهرش پریسا هم لز داشته باشم و طعم کس اونم بچشم.دلم واسشون تنگ شده.با هم ارتباط گرمی داریم.آرزوم اینه تا آخر عمر بغلشون کنم باهاشون بخوابم…

 
 
نویسنده : خانوم کوچولو

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *