این داستان تقدیم به شما
دو سال بود تو یه شرکت با دوستم الهام کار میکردیم.
بعضی روزا باهاش میرفتم خونشون و خوش میگذروندیم
باباش مرد جذاب و مهربونی بود. بعضی وقتا میومد و تو بحثامون شرکت میکرد .من کم کم شیفتش شدم.
یه روز رفتم در خونشون و رفتم تو .باباش تا منو دید گفت تویی شیوا خانم
الی رفته تولد دختر داییش و تا فردا نمیاد.
لجم گرفت چرا بهم خبر نداده.باباش اصرار کرد برم تو یا پذیرایی کنه
رفتم و نشستم گوشه مبل تو گوشه ای ترین جای سالن سنگ فرش پرداز مبل و اشیاء عتیقه
چند دقیقه بعد باباش(اسمش اردلانه)یا همون اردلان اومد با یه سینی که دو تا فنجون ارکوپال سفید خوشگل توش بود
دولا شد و گفت بردار
ولی بوی قهوه مشامم رو پر کرد
چشمامو بستم و گفتم وای چه بوی خوبی
مرسی اقا اردلان…
گفت بگو اردلان خالی ،میگی اقا اردلان حس پیری میکنم و ….
یکم خودمو جمع و جور کردم.
کاپوچینوی خوشمزه روخوردم و نشستم و پامو انداختم رو پام و زل زدم به بیرون
یه یوی ناب از حیاط پر از گل و گیاه خونه الی جون اینا
مست رنگای سبز و دلنواز درختچه های نرگس هندی تو حیاط بودم که کسی زد سر شونم
برگشتم دیدم اقا اردلانه
دوتا جام فرانسوی تراش خورده دستش بود که تا نیمه توشون یه مایع سرخ خوشرنگ مست کننده ریخته بود
به خیال شربت البالو گرفتم و اوردمش سمت دهنم
بوی تند و گس و شیرنش واسم جدید بود،گفتم چیه اینا اقا اردلان….
با اخم نگام کرد و گفت اقا اردلان….
خندیدم و گفتم اردلان جان
خنده ی مستانه ای زد و گفت هااان حالا شد دختر
یکم ترسیدم راستش .این حسمو دخترا خوب درک میکنن
اومد یه قدم جولو تر و زل زد تو چشمام و گفت شراب قرمز خونگی
گفتم اخه من ….
انگشتش رو گذاشت رو لبام و گفت میدونم نخوردی اما بخور ببین چیرو نخوردی تا حالا شیوا جان
انگشتش که لمس شد با لبام ،چنان اتیشی تو تنم به پا کرد که نگو.جولوم شروع کرد خیس شدن و نبض زدن صدام به خلسه افتاد و پاهام سست شدن
فقط نگاش میکردم و یه قُلُپ از اون جام مشروب رو خوردم .واقعا داغم کرد و شعله شهوتم رو به پا کرد و شعله ورش کرد.
جام تو دستم بود که اردلان ازم گرفتش و گفت بیشتر نخور انگاری همینشم زیاده واست .و رفت و گذاشت رو کانتر اشپزخونه
یه حسی بهم میگفت خواستمو بهش رُک بگم ولی زبونم بند اومده بود،اردلان دستمو گرفت و گفت چِت شد دختر.
گفتم راستش تا حالا نخورده بودم ولی دلم خیلی میخواست بخورم
الان که خورومش یه حسای دیگه ای هم دارم.
باز لبامو بست با انگشتای مردونه دیوانه کنتده پر از شهوتش
نشوندم منو کنار خودش
یکم موهامو داد کنار و پیشونیمو با شصت دستش لمس کرد.گفتم: اردلان راستش خیلی وقته دلم نیخواد باهات باشم.
نگام کرد و گفت منم فهمیده بودم
الان پیشتم تنهاییم ،باهات زورکی سکس نمیکنم اگه خودت امادگی داری و دلت واسم میتپه منم بی میل نیستم.
حرفش پُتکی بود که تو سرم زدن.یهو حس مستی مشروب پرید.گفتم چرا دروغ خیلی به سکس با تو علاقمندم ولی میترسم.هم از ایندم هم از اینکه بهت علاقمند بشم هم اینکه الی بفهمه
خندید و گفت من بچه نیستم کنترل دارم رو شهوت و کارهام
گفت الی داره هفته دیگه با نادرش میره المان تا ۲سال بر نمیگرده
ایندتم دست خودته اگه مراقب باشی خراب نمیشه و این نیشه یه تحربه ی مفید ولی بازهم روش فکر کن.
اونروز با حرف و لمس دست من توسط ادلان خان طی شد و دو ساعت بعد دم در خونمون از ماشینش پیاده شدم.موقع بستن در ماشین گفتم مرسی از امروز و کنترل اوضاع
خندید و گفت قابلی نداشت انا خبرشو بهم بده که هستی یا نه
خدافظی کردیم و اون رفت و من به دور شدنش نگا میکردم.
با صدای هوووویِ یه راننده به خودم اومدم،وسط کوچه بودم برگشتم و رفتم تو خونه
چند روزی گذشت و من خیلی به اتفاقی که اون روز افتاد فکر کردم.خودمم بی نیل به برقراری رابطه باهاش رو نداشتم
.تلفنم زنگ خورد.
…سلام
من:سلام
…معلومه کجایی یه هفتس خبری نمیگیری از من نامرد
من: الی بخدا گرفتار بودم اخه شرکت هم نمیای
…فردا دارم میرم با مامی
من:????
…بیا لااقل انروز ببینمت
من: باشه
و عصرش با الی کلی گپ زدیم و خرید کردیم و خوش بودیم
و اون ننیدونست چه غوغایی تو دلمه واسه ی حسی که باباش واسم روشن کرده بود و داشت منو میسوزوند
ساعت ۹شب ازهم جدا شدیم و با گریه از هم و از آغوش هم با کمک مادرش جدا شدیم.همو نگا کردیم .اخه نمیدیدمش تا دو سال شایدم واسه ی همیشه
مادرش گفت دیوونه ها مگه عصر حَجَره تو اسکایپ هر روز همو ببینین تازشم اگه شیوا جان خوایت مرتب واسش دعوتنامه میدیم بیاد المان و اگه خولست بمونه و یه چشمک بهم زد.
با سختی ازشون جدا شدم اخه ۵ صبح پرواز داشتن،تا خونه قدم زنان رفتم بماند که چقدر تو راه ماشین واسم بوق زد و متلک بهم انداختن.۱۱ رسیدم خونه.مادرم با عصبانیت دم در ایستاده بود .گفت ور پریده دوساعته کجایی
لااقل بگو ادم دلش هزار راه نره بلا گرفته.بوسیدمش و گفتم ببخشید ناراحت بودم از رفتن الهام
منو بوسید و گفت الهییییی
شب از فرط خستگی تو رختخوابم عاناً خوابم برد.
صبح ساعت ۱۰ بود از خواب پا شدم .ساعتو که دیدم یه جیغ زدم و دویدم سمت توالت.اخه شرکت غیبت بی موجه رو اصلا قبول نمیکرد.مامانم خندید و گفت نیفتی دختر صبح اقای کیانی(اردلان کیانی: بابای الهام) زنگ زد و گفت امروز واست مرخصی رد کرده واسه ی جریان دیشب.
دلم با شنیدن این حرف مادرم هم لرزید و هم اروم شدم که شرکت اوکیه.
دویدم سمت میز صبحانه و یه لیوان شیر عسل و با لقمه های نون و کره و مربا و تخم مرغم رو خوردم.وقتی تموم شد مامانو بوسیدم و گفتم مرسی مامان جونی و دویدم تو اطاقم و گوشیمو برداشتم که بذارم تو شارژ…
دیدم یه مسیج از طرف اردلان دارم.
اردلان: اگه بیدار شدی بهم زنگ بزن کار واجبی دارم. رفتم تو بلکن و زنگ زدم
انگار پشت خط منتظر بود
….الو سلام
من: سلام خوبین؟
….بله عالی خوبی خانم خواب الود
من: خخخخ از دست دختر شما مگه خواب و خوراک و زندگی دارم من بیچاره
…کم زبون بریز دختر
من:….
…..کی میای ببینمت
من: امروز خوبه؟
….کی منتظدت باشم؟
من:یه ساعت دیگه اولین ورودی سیای سنتر
….خوبه .پس فعلا
من: خدافظ
سریع حولم رو برداشتم و رفتم حمام،جکوزی بهم چشمک میزد ولی وقت نداشتم،تو اینه قدی حمام خودم رو برانداز کردم.وای چی شدی دختر
یهو برق از سرم پرید…..موهای پایین تنم دراومده بود و من نفهمیده بودم .زیر بغلمم دراومده بود وای.چندش اور بود
بدتر ازهمه تیغ نبود تو حمام
من:مامانی
….چیه
من: تیغمو میدی؟
…دستم بنده صبر کن…
من:مامانی زودتر تو رو خدا کار دارم اخه
….کجاست؟
من:تو پیشکش میز ارایشم کنار کرم پودر بزرگه
…شیوا دستش هست خودش تیست که مادر
من: وای …تازه یادم لوند لار اخر تیغش کُند شده بود انداختمش
من: مامانی تیغِ نو نداریم یکی بهم بدی
…. نه تموم شده اخری رو من برداشتم
من: میشه بدیش بهم
…. حالت خوبه شیوا تیغ خودمو به تو بدم بیا بیرون فردا برو بخر و استفاده کن
من: مامااااااان
….. و هیچ صدایی نیومد..
باید میومدم بیرون خیلی دیر شده بود و مسیر رفتنم هم بود و خیابونا شلوغ
حوله رو پیچیدم دور خودم و سریع رفتم تو اطاقم و یه ستِ زیر یاسی تن کردم و موهامو خشک کردم با برس برقی و یکم حالت دادم بهشون و یه ارایش ملیح شیطونی زدم به فیسم و یه بشکن زدم و ماچچچچ البته ماچ تو اینه واسه خودم.خودمم خندم گرفت سریع قوطی لوسیون بدنم رو باز کردم و پاهومو و دستامو و شکمم رو کرم مالی کردم .پوستم برق میزد،
یه تاپ صورتی با یه ساپورت سفید چسبون تا بالای قوزک پام تن کردمو یه مانتو ابی روشن اسمونی پوشیدم.خوشبختانه ناخنای دست و پام لاک داشتن.(لاک سفید مات ،ناخنای پامو جلوه میدادن و ناخنای دستمم لاک صورتی مات با شیار راه راه مشکی جلوه نمایی میکرد)کفشای بند ضربدری سفید پاشنه ۵سانتی پهنم رو هم پا کردم و یه نگا تو اینه به خودم انداختم.خنده ی از سر تاییدی به هودم زدم و راه افتادم،همیشه نمایش پاهام واسم مهم بود.پاهام با اون لاکِ سفید مات رو ناخنای کشیدم و پوست سفید لوسیون زدم و خالکوبی روی ساق پای راستم ،تو اون کفش سفید که پاشنه پام و انگشتام و کناره های پام از زیر بندای شیشه ای کفشم پیدا بود حس خاص بودن بهم میداد.
یه آژانس گرفتم و رفتم سمت قرار.
مردتیکه فقط دید میزد،اول ورودی سیتی سنتر پیاده شدم.راهبندون شد.
…..بفرمایین لیدی جا داریما
من: اییییش
….قربون لبای غنچت شاه کس خانم
من: خفه شین کثافطا
کسی دستمو گرفت از پشت سر
برگشتم بکوبم تو صورتش…
من: ای وای سلام اقا اردلان
…..باداخم نگام کرد
من: باشه …اردلان جون
…..خندید و کفت بریم
رفتیم یکم تو سیتی سنتر گشت زدیم و یه سرویس ارایش مارک خرید واسم و بعدش چندتا شلوار حین و یکمم لباس زیر و را دوتا جفت کفش سکسی
ساعت ۲بعداز ظهر بود
گفتم گشنمه اردلان
رفت سمت یه رستوران و دوتا خوراک بره کباب قفقازی سفارش داد.
یه رب بعد اماده شد همونجا خوردیم و چقدر هم چسبید.
گفتم بریم دیگه
پا شد حساب کرد و اومدیم سمت پارکینگ
خرید هارو گذاشت تو صندوق عقب ماشینش
گفت بریم پیاده روی یا بریم خونه
اصلا حس راه رفتن نداشتم ولسه ی همین گفتم بریم خونه
گفت جوابت چیه دختر بالاخره؟
یکمخجالت کشیدم ولی گفتم هر چی باد و باد
یه نشگون از لپم گرفت و گفت نه بابا
گفت بد جور تیپ زدی نمیشه نگات نکرد
و دستمو برد گذاشت رو زیپ شلوارش
تنم بشدت گُر گرفت و خیس شدن داخل کُسم رو حس کردم
دستمو ول کرد و گفت باورت میشه از صبح که باهات قرار گذاشتم تو تلاطمم لمست کنم و اینم حالا از تیپت
دختر دیوونه کننده شده تیپت مخصوصا با اون پاهای لاک زده تو اون کفش سفید و تتوی رو ساق پاهات
من:کافی بود یکی اینجوری ازم تعریف کنه اونم از سکسی بودن پاهام
خیس شده بودم و داغ بود تنم
یهو برگشتم سمتش و ازش لب کشدار خیس زبون تو زبونی گرفتم
اردلان: بسه همه دارن میبینن
من: نمیتونم ،اصلا تحمل ندارم.
اردلان : برم خونه؟
من:یالا لعنتی
نفهمیدم کی رسیدم خونه اردلان اینا .تو ماشین تو کل مسیر، فقط دستم تو شرتم بود.
تو حیاط که پارک کرد ماشینو اوند و دستش رو انداخت زیر باسنمو و بلندم کرد و بردم سمت خونه در رو با پاهاش باز کرد یه راست منو برد تو اطاقش
اروم گذاشت روی تخت
تا به خودم اومدم دیدم لخته و داره کفشامو در میاره
یه ربی طول کشید تا درشون بیاره از پاهام
اخه تک تک انگشتای پامو میلیسید و میک میزد .پاهام از اب دهنش برق میزد
پاشد و مانتو و ساپورتمم بیرون اورد از تنم
فقط نفس نفس میزدم
تاپمو اروم در اورد
سینه هام از بالا ول شدن به پایین و تکون خوردن
چند باری نگاشون کرد و گفت باورمنمیشد اینجور سینه های داری
ساپورتمم در اورد
داشتم جون میدادم و با ولع تو چشماش زُل زده بودم و حرکاتش رو میدیدم
اردلان: وای چه ست خوشگلی تن کردی دختر
من: چطور؟
اردلان: حیفم میاد درشون بیارم
من: چیزای خوشگلتر ی زیرشونه ها
اردلان: نگو که دلم اتیش گرفته لامصب
و اروم پاهامو گرفت و شروع به بوسیدن کرد تا رسید به بیخ رونم
یه ستِ یاسی تنم بود مدل بیکینی با خط فاق ۱سانتی که از پشت یه بند بود فقط لای چاک کونم رو پر کرده بود
بندش رو اروم با دندونش باز کرد
پاهامو دادم بالا تا بتونه در بیاره شورتم رو،تا چشمش به موهای کسم افتاد نشست و گفت
اردلان: وای پشماشو نزدی دختر
من: خجالت زده گفتم بخدا ژیلتم نبود والا زده بودم
اردلان: چی میگی عاشق پشم کستم. دیوونه طبیعی و دخترونست
موهای زیر بغلمم کم در اونده بود .اونارو با شِیوِر (نوعی موکن همراه با ماساژ برای اندام خانمهاست)خودش زد تو چند دقیقه و واسم کرم زد تا نرم بشه
سوتینم رو هم درش اورد و کاملا لخت روبروش رو تخت خوابیده بودم
چشمتون روز بد نبینه .اونقدر کسمو و چوچولم رو لیسید و میکید و خورد و سینه هامم مالوند که به التماس کردن افتادم…
مگه ولممیکرد دیگه داشت گریممیگرفت از شدت شهوتی که بهم وارد میکرد لحظه به لحظه
دیگه ناله و جیغ زدنم کم صدا شده بود و به گریه شبیه بود
سینم و کسم رو در حالی رها کرد که داشتم نفس نفس میزدم و بدنم به بالا میپرید
تحریکش قطع شده بود تنم یکم ارامش پیدا کرد صدام کم کم بر میگشت ، بین پاهام نشسته بود و پاهایِ باز شدم ،روی روناش بود و زانوهامو میمالید و نگام میکرد
نا نداشتم بلند بشم ولی حس میکردم رو تختی و زیر باسنم از ترشحات داخل کُسَم خیسه
همون حالت پاهام رو داد طرفین پهلوش و خم شد رو تنم و شروع به مکیدن سر سینه هام شد
با پاهام تقلا میکردم در برم از دستش ولی قفل بودم تو تن مردونه و عضلانیش و سینه هام تو دست و دهنش بودن و با اون دستشم گردنم رو گرفته بود
جیغی نبود نکشم و چنگ نزنم تو بازوهاش
بشدت تحریکم کرده بود و داشت بیشتر داغم میکرد .
کنترل خودمو از دست داده بودم فقط جیغ میزدم
چندباری جیش کردم از شدت شهوتی که بهم وارد میکرد
سر سینم تو دهنش و میک میزد و منم جیغ میزدم و اون یه سینمم سرش رو با انگشتاش میکشید و میچرخوند
کیرشو حس کردم که روی شکممه و تخماش میخورد به چوجولم
چند باری کیرش رو پایبن تر برد و مالید رو چوجولم
جیغ زدم نه توروخدا نزن پردمو
اما محل نمیذاشت چند باری اون حرکتشو تکرار کرد
از بس کیر کلفت و داغ و درازش رو مالید رو چاک کس خیس و چوجوله بیرون زدم دوبار ارگاسم شدم و هر دوبار جیش کردم
یبارش که از شدت ارگاسمم خودمو کشیدم بالا و پاهام از دست پاهاش رها شد و خودش نشست بین پاهام و جیشام پاشید به سینه و شکمش
جیغ میزدم و چوجولمو میمالیدم
اونم کیف کرده بود و میکوبید رو کس ناز و خیسم
اروم شدم …..
وقتی حسم رو به کنترل گرفتم بشدت ترسیدم
داست کیر گنده و کلفتشو میمالید و تف میزد و پایین تخت بین دوتا پاهام ایستاده بود و کسم رو نگاش میکرد
ترس وجودموگرفته بود
مچ پامو گرفت
من: آخ
اردلان: جون عزیزم
من: تورو خدا جون الهام به پردم اسیب نرسون
اردلان: خنده های مست میزد
من: داشتم گریه میکردم
مچ پامو ول کرد و گفت فکر کردی پردت رو میزنم
فکر کردی اینقدر نامردم.؟؟؟فقط داشتم اون کس نازت رو میدیدم که داره دل دل میزنه و ازش اب میپاشه بیرون
دختر چی هستی تو؟؟؟
خیالم راحت شد به پردم کاری نداشت
یکم تو بغلش لم دادم و هر دو به تاج تخت تکیه زدیم
سینمو میمالید و موهامو ماچ میکرد
کم کم تنم اروم شد
کسم دیگه دل دل نمیزد
سرمو چرخوندم و لب گرفتم ازش و لباشو ول نکردم ،کشیدمش پایینتر و خوابوندمش
لبام رو لباش بود پاهامو گذاشتم کنار پهلوهاش
لبامو ازش جدا کردم
با دست کیرشو گرفتم وای نمیشد دستش زد سفت بود
چندباری تف زدم و مالیدم به سوراخ کونم و سعی کردم بره تو کونم
اما نمیرفت. یکم خودشو کشید سمت عسلی کنار تخت و یه قوطی برداشت
روغن بدن اواکادو بود
چند تا قطرش رو مالید به سوراخ کونم و گفت اگه میخوای بدی الان میره راحت اما اگه امادگی ندازی بیا بخواب کنارم
دستامو گذاشتم رو لباش و گفتم فقط خفه شو و لذت ببر از بدنم
بهم لذت داده بود اخه و حقش نبود من بی نصیب بذارمش از تنم
هر چند تشنه سکسش بودم ولی کون نداده بودم تا اون زمان ولی بشدت دلم نیخولست و تحریک شده بودم و از طرفی دلم میخواست با دخول کیرش تو بدنم ازش تشکر کنم و رابطمونو جدی کنم
چند باری رو کیرش بالا پایین کردم باسنمو تا اینکه سرش فرو رفت
جیغ زدم و زل زدم تو چشماش و چشمام گرد شده بود
باید یکم نفس میگرفتم تا ادامشو فرو کنم
لبامو گاز میگرفتم با هر تکونم
اونم نگاممیکرد و خمار زل زده بود به چشمام و رَدِ تکونای سینمم واسش جالب بود
چندباری دست کشید لای سینم و سر سینه هامو لیس زد
اروم اروم کیرش داشت میرفت تو کونم
چشمام گرد تر میشد و اخ و نالم بیشتر
سر زانوهام به لرزه شدید افتادن
محکم گرفت زانوهامو
رو کیرش نشسته بودم و کامل تو کونم بود
نمیشد تکون بخورم ،کمترین تکونی اشکمو در میاورد
لرزش زانوم بند اومده بود,,,
داشت سینه هامو میمالید ،حس خوبی بهم دست داده بوده درد وحشتناکش الان با لذت همراه بود
اروم روی کیرش خودم رو بالا پایین میکردم
و اونم باسنم گرفته بود و با ولع میمالید و سیلی های محکم میزد
هر سیلی که میزد، با لنبر های باسنم کیرش بیشتر فرو میرفت و اخ و اوخم رو بیشتر میکرد
دیگه با سرعت داشتم رو کیرش بهش سرویس میدادم
دستام رو سینش بود و اونم باسنمو میمالید و سیلی میزد و میکشید
خمار تو چشمام زل زده بودم و واخ و نالم هوا بود
دستام دیگه جون نداشت رو سینش خم باشم و افتادم روش
همون حالت کیرش تو کون بود تا ته و ازم لبای ابدار میگرفت و منم اخ و اوخ کنان همراهیش میکردم
لباشو جدا کرد
کشون کشون خودشو رو که من روش بودم اورد لب تخت بلندم کرد و چند تایی تلمبه خشن و سفت ایستاده تو کونم زد که جیغام خونه رو پر کرد…
تو اون حالت چون چوچولم به شکمش میمالید من برای بار چهارم ارگاسم شدم و باشدت ازم جیش پاشید بین خودمو و اون رو شکمش و ازم اب میچکید و تو دستاش که زیر باسنهامو گرفته بود و پاهام از پشت زانو روی بازوهای مردونش بود نفس نفس زدم تا اروم شدم
۴بار منو ارضا کرده بود ولی خودش هنوز ارضا نشده بود
نشوندم پایین رو زانوهام و کیرشو واسش ساک زدم
چند دقیقه ای واسش ساک زدم تا اینکه درش اورد و منو گرفت کشید برد سمت کاناپه
حالت داگی نشوندم لب کاناپه و کیر گندش رو کرد تو کونم
باشدت و تا ته
نفسم بند اومد و چند تا جیغ زدم و با مشت کوبیدم رو کوسن مبل
شونم رو مالوند و دستامو از کتف گرفت و گذاشت به لب تاج مبل و اروم تو کونم تلمبه میزد و منم داد و شیونم بلند بود
سینه هانو میمالید و این کار منو بیشتر حشری میکرد و تحمل کون دادن بهش رو واسم جذابتر میکرد
منم با تمام دردی که از ضربه هاش بهم منتقل میشد، کونم واسش قر میدادم و اینکارم شهوتش رو بیشتر میکرد و باعث شد موهامو بگیره و بکشه عقب و با تمام نیرو تو کونم تلمبه بزنه
دیگه کنترل نداشتم رو بدنم فقط جیغ میکشیدم و فحش میدادم و لحظه شماری میکردم ابش بیاد تا ولم کنه سیاهی میرفت چشمام
موهامو ول نکرد و میکشید و من نمیتونستم تکون بخورم
با اون یه دست ازادش که شونمو گرفته بود ول کرد و برد بین پاهام لای چاک کُس داغو خیسم
ضرباتش ملایمتر شد و به جاش با دستش چوچولمو شروع به مالیدن رفت و برگشتی سریع کرد
چندباری باز جیش کردم از شدت شهوتم
و اونم دستاش بطور معجزه اسایی تنمو ذوب میکرد و بیشتر از ضرباتش تو کونم لذت میبردم و درد واسم خوشایند بود
یهویی ضرباتش خشنتر و بیشتر و سفتر شد و دستشم بیشتر چوچولمو درگیر میکرد
جلوم میسوخت دیگه
جیغ میزدم و میگفتم بسه لعنتی ولم کن
ولی اون بیشتر تلمبه میزد تا جایی که اونقدر تلمبه هاش سفت بود که به خس خس افتادم
و مرتب جیش میکردم واون چوجول خیس و داغ و باد کردم رو میمالید
اخرین ضربه رو که زد موهامو ول کرد و دستش رو از رو چوجولم برداشت و کیرش رو تا ته تو کونم نگه داشت
و محکم میزد رو باسنام
نفسم برگشت و جیغ میزدم دوباره
یهویی کشید بیرون و منو کشید پایین بین دوتا پاهاش
و کیرشو اورد رو بروی صورتم
اونقدر اب از کیرش پاشید تو صورتم که جایی رو نمیدیم
ابش سفت و محکم میپاشید رو گونه ها و لبهام
تا میتونست داد زد
من فقط نشسته بودم و منتظر بودم ابش بند بیاد
سختیای من نایجه داد
ابش پاشیده بود و صورت و سینه و پاهام پر از اب داغ وسفیدش بود
همونجا جفتمون ولو شدیم
یکممنو مالوند و پاشد رفت ولسم دستمال اورد و ابشو از روی صورتم پاک کرد
بعدش یکم مشروب خوردیم و من رفتم حمام دوش گرفتم
نوشته: کس طپش
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید