این داستان تقدیم به شما

باور کنید یا نه من تجربه اش کردم ….

اسمم علیرضاس بعضی دوستان بهم رضا میگن و بعضی ها هم علی میگن ولی بیشتر علی میگن . من تو یه شرکت نسبتا بزرگی کار میکنم و مسئول انبار شرکت هستم . انبار خیلی بزرگی داره شرکت و چندتا سوله داره . ید مدتی من دوتا همکار اقا داشتم ولی بعد از مدتی شرکت یه خانم را جایگزین یکی از همکارهای اقا کرد و شدیم یه خانم و دوتا اقا نا گفته نمانه که اون خانم یکی از همکارهای قسمت دیگه شرکت بود که برای کارهای کامپیوتری و ورود اطلاعات به انبار منتقل شده بود اسم این خانم نسترن بود و به فامیلیش کاری ندارم . خب دورا دور چون میشناختمش خیلی با هم غریب نبودیم اولش که اومده بود یکمی دلخور بود از جابجائیش ولی کم کم بعد از یکی دوهفته دیگه باهم حرف میزدیم راحتتر شده بود کم کم بگو و بخند و شوخی و جک از این حرفها داشتیم یه چند ماهی از ورودش میگذشت که انبار گردانی شروع شد و یک عامله کار ریخته شد رو سرمون سه نفری مثل اسب کار میکردیم تا ساعت 7 عصر در همین بین بود که زد و خانم همکارم که باردار بود فارغ شد و موندیم منو نسترن با کلی کار…

نسترن هم خیلی عصبانی و داغون بود چون اونم خب متاهل بود و باید به زندگیش میرسید که من همش دلداریش میدادم و بیشتر کارهارو خودم انجام میدادم دیگه اینقدر با هم صمیمی و راحت شده بودیم که گاهی برای ورود اطلاعت به سیستم خیلی به هم نزدیک مینشستیم و این موجب میشد بعضی وقتا تنمون به هم میخورد یا دستهامون مدادم به دست هم میخورد اوایل سعی میکردم که رعایت کنم ولی از حق نگذریم نسترن یه پارچه جواهر بود از همون روزی که دیده بودمش یه جورائی مهرش به دلم نشسته بود و الان در نزدیکترین فاصله از هم قرار داشتیم و گاهی حتی گرمی نفسهاشو رو دستم حس میکردم نسترن هم زنی نبود که خیلی بقول معروف بی حیا و ولنگ و باز باشه ولی اونقدرم بسته و دگم نبود وقتی دستمون یا تنمون به هم میخورد چیزی نمیگفت به روش نمیاورد یکی دو روز که مدام پشت سیستم بودیم کار میکردیم وقتی دیدم نسترن خیلی گیر میده که چرا اینقدر بهش نزدیکم یا تنم بهش میخوره یکمی جرات بخرج دادم تو دلم گفتم بزار ببینم اگر کمی بیشتر بهش نزدیک بشم چیزی میگه یا نه برای همین خیلی با احتیاط ولی عمدی پامو به پاش چسبوندم برای چند ثایه پام به پاش بود و برداشتم دیدم چیزی نگفت و دوباره بعد از چند دقیقه دیگه پامو به پاش مالش دادم

احساس کردم نسترن یه تکونی خورد و یکمی جابجا شد منم همش از کار و اطلاعات و مدارک حرف میزدم اونم جواب میداد و کار میکردیم خیلی بهش نزدیک بودم شون و بازوی سمت راستمو به بازوش چسبوندم قلبم داشت تند تند میزد هم میترسیدم هم دلم میخاست محکم بغلش میکردم همه جاشون میخوردم همه وجودم شده بود شهوت ولی شهوتی که پر از ترس بود دیگه بی خیال شدم کیرم تو شلوارم شق شده بود با دست چپم سرجاش گذاشتم و درستش کردم از نسترن فاصله گرفتم و بلند شدم رفتم دستشوئی کیرم شورتمو کمی خیس کرده بود به یاد نسترن جون یه جق زدم و برگشتم و نسترن همنوز پای سیستم بود و دیگه ساعت داشت 7 میشد و که نسترن گفت اگر میشه دیگه بریم خیلی خسته شدم منم قبول کردم و یه چند روزی که نسترن دیر میرفت خونه با اژانس میرفت که اون روز گفتم اگر ناراحت نمیشی من میتونم برسونمت نسترن یکمی تعارف کرد و قبول کرد منم خوشحال بودم که ادرسشو میتونم پیدا کنم خلاصه نسترن رو رسوندمش خدا حافظی کرد و رفت منم رفتم خونه همش به نسترن فک رمیکردم که یعنی میتونم بهش نزدیکتر بشم یا یه موقع داد و هوار میکنه و ابرو ریزی میکنه دلهره بدی داشتم نه میتونستم دیگه بی خیالش بشم و اینکه فرصتم خیلی کم بود برای اینکه وقت بیشتری بزارم چون همکارم فوقش یک هفته برای زایمان زنش نمیومد تصمیم گرفته بودم دلمو بزنم به دریا و فردا بیشتر بهش بمالم یا رومی و روم یا زنگی زنگ صبح که سرکار همدیگرو دیدیم من یکمی عادی برخورد کردم ولی نسترن برای اینکه دیشب رسونده بودمش کلی تشکر میکرد و یه جورائی هم لبخندی دائم رو لبهاش بود بهم گفت علی اقا نمخیاهی ادامه کار دیروز انجام بدیم گفتم چرا ولی امروز خیلی کار داریم شاید تا دیر وقت بمونیم شما میتونی بمونی اگر نمیتونی که بهم بگید نسترن گفت مثلا تا کی گفتم شاید یک ساعت بیشتر مثلا 8 مشکلی نداری گفت باید به شوهرم اطلاع بدم گفتم خب بهشون زنگ بزن اگر اجازه دادن بمونیم اگرم نیمشه که کارها خیلی رو هم انبار میشه و رئیس صداش درمیاد گوشیو برداشت و به شوهرش زنگ زد و ماجرا رو گفت معلوم بود اونم خیلی پکر شده و غز غز میکرد به نسترن ولی نسترن گفت دیگه کاریش نمیتونم بکنم خلاصه رضایت داد

از ساعت 9 صبح کنار نسترن نشتسم و با هم کار میکردیم و گاهی مثل قبل همینطوری بدنمون به هم میخورد براش چائی اوردم تا خستگیش در بره یکمی خوش و بش کردیم از شوهرش پرسیدم اونم اولش ازش خوب میگفت واقعا بنظر مرد خیلی خوبی بود مهربون و خرج کن و دست دلباز و بعد ازش پرسیدم چندتا بچه داری گفت بچه ندارم گفتم چرا فکر میکنم مدتی هست ازدواج کردین یکمی پکر شد و گفتم ببخشید که پرسیدم گفت عیبی نداره دیگه بازم شروع کردیم به کار و دیگه تصمیمو گرفته بودم بیشتر بهش بچسبم یکمی که گذشت دوباره پامو چسبوندم به پاش و اینبار دیگه بر نداشتم تا ببینم چه عکس العملی میکنه نسترن هم پاشو برنداشت منم اروم یکمی با بغل پام و رونم به رونش فشار دادم که دیدم کاری نکرد یکمی هم بازومو به بازوش مالیدم که نسترن بازم کاری نمیکرد و مشغول سیستم بود کیرم سریع شق شده بود هردو مشغول کار بودیم مثلا ولی منکه داغ کرده بودم اروم پامو به پاش دیگه میمالیدم دو سه دقیقه که گذشت نسترن بلند شد منم از ترس داشتم میمردم فکر کردم الان میخاد داد و بیداد کنه و یکمی بهش نگاه کردم گفتم جایی میخاهی بری گفت اگر میشه من باید برم دستشوئی گفتم باشه نسترن رفت و چند دقیقه بعد برگشت اب به صورتش زده بود و انگار اونم داغ کرده بود نشست و دوباره مشغول شدیم و من دوباره شروع کرد بهش مالیدن حس کردم اونم داره با پاش به پام فشار میده و انگار این کارش اوکی دادن بود برام منم دست راستمو بردم پائین میز و اروم گذاشتم روی رونش تا دستمو روی بدنش حس کرد برگشت بهم نگاهی کرد و چیزی نگفت منم فقط داشتم اروم رونشو میمالیدم نسترن هم مثلا داشت کار میکرد دیدم خیلی اوکی هست و چیزی نمیگه برای همین دستمو بردم سمت کسش و هم با کتار دستم به کسش فشار میدادم هم رونشو میمالیدم اولش مثلا مقاومت میکرد و به روی خودش نمیاورد منم که دیگه هلاکش بودم فقط میمالیدم نسترن هی میخاست خودشو کنتر لکنه اه نکشه که دیگه من زیپ شلوارشو کشیدم پایین و دستمو کردم تو شلوارش کسشو که خیس شده بود گرفتم براش میمالیدم و نسرتن روشو سمت من کرده بود تو چشام نگاه میکرد و از چشماش شهوت میبارید بهش گفتم کستو دوست دارم میخام بخورمش انگشتام که لای کسش بود و خیس اب کسش بود کشیدم بیرون و جلوی چشم نسترن انگشتامو مک زدم

دوباره بردم تو شورتش دیگه نسترن هم وا داده بود با دست چپش صورتمو برد جلوی لبش و بهم لب میداد منم انگشتم تو کسش و بود و اه و ناله میکرد خوبی دفتر انبارمون این بود که کسی بدون هماهنگی نمیومد داخل هردو مشغول حال کرن بودیم نسترن خیلی داغ کرده بود هی با دستش دستمو که رو کسش بود فشارش میداد میگفت جون بکن توش بکن توش اهههههههههه اخخخخخخخخخ وووووووییییی چه حالی میده وای دارم میمیرم علی دستشو از صورتم برداشت و اورد کیرمو گرفت تو دستش گفت وای جون چه بزرگه علی گفتم دوست داری گفت اره دیگه گفت درش بیار علی جون منم کسشو رها کردم گفتم خودت درش بیار عزیزم نسترن هم سریع دکمه و زیپ منو بازش کرد دست کرد تو شورتم کیرمو درش اورد کیرم سیخ سیخ شده بود کلفتی کیرم خیلی عالیه اندازه اش هم خوبه 17 سانت هست نسترن گفت ووووووووووویییی فداش بشم چه کیر خوشگلی داری علی جون گفتم ساک میزنی نسترن یکمی من و من کرد گفت ساک نزدم علی گفتم باشه عیبی نداره نسترن دید من کمی دلخور شدم گفت باشه برای تو میزنم گفتم خب دوست نداری نزن نمیخاد گفت نه کیرت خیلی خوشگله خودمم دلم میخاد بعد سرشو اورد رو کیرم دهنشو باز کرد کیرمو کرد دهنش معلوم بود بلد نیست و ولی سعی میکرد خوب حال بده یکمی خورد منم با موهاش بازی میکردم دیگه مغنه سرش نبود با گوشش و موهاشو گردنش بازی میکردم نسترن هم کم کم فهمیده بود باید مک و لیس بزنه منم اه و ناله ام دراومده بود کمرشو میمالیدم دستمو کردم تو شورتش از پشت و کونشو میمالیدم بهش گفتم بلندشو بریم تو انبار ته انبار یه میز بزرگ داشتیم رفتیم اونجا میز رو خالی کردم و یه پارچه کشیدم روش نسترن هم کمک میکرد و هردو فقط به سکس فکر میکردیم کمکش کردم بره رو میز و دیگه شلوار و مانتشو درش اودرم و فقط شورت و سوتینش تنش بود خوابید منم لخت شدم بدون شورت رفتم جلوش نشستم شورتشو از پاش درش اوردم و کس خوشگلشو دیدم که خیس بو گفتم قربون این کس خوشگلت بشم نسترن جونم سرمو بردم رو کسش و شروع کردم خوردن کسش و نسترن اه و ناله میزد جون جون میگفت منم حسابی همه کسشو لیسیدم

چندباری لرزید که فکر کنم ارضا شده بود بلند شدم نشستم وخم شدم روش و ازش لب گرفتم گفتم اماده ای عزیزم اونم گفت اره بکن کیرتو بکنش تو کسم منم کیرمو گذاشتم دم کسش و دادم توش که نسترن یا اهی کشیدو گفت وای یی خیلی بزرگه اروم بکن علی تا جا باز کنه راستم میگفت کسش خیلی تنگ بود دیگه سینه هاشو از تو سوتین درشون اوردم شروع کردم مک زدن نوکشون نسترن دیگه تو وج بود و ناله میکرد منم داشتم دیگه تو کسش اروم اروم تلمبه میزدم یا ازش لب میگرفتم یا سینه هاشو میخوردم یا الاه گوششو مک میزدم دیگه نسرتن هی میگفت اخ جون بزن بزن علی بکن بکن منم تندتر میکردم صدای شلپ شلپ کسش همه جا میپیچید نسترن پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود منم میحکم میکردمش دیگه داشتم ارضا میشدم بهش گفتم ابم داره میاد نسترن هم که داغ داغ بود محکم منو با پاهاش گرفته بودم بازم گفتم نسترن ابم داره میاد ابم میاد گفت بریز توم بریز توم بریز توم منم یه ناله ای کردم و ابمو خالی کردم تو کسش افتادم روش کیرم تو کسش دو سه بار اب ریخت و همه وجودم پر از لذت بود نسترن هم معلوم بود چندباری ارضا شده بود و منو محکم بغلم کرده بود میبوسیدم گفتم نسترن چرا گذاشتی ابمو بریزم تو کست گفت چیزی نمیشه علی جون من بچه دار نمیشم بوسیدمش گفتم الهی من فدات بشم عزیزم گفت ناراحت نباش دیگه برام مهم نیست ازش یه لب گرفتم گفتم نسترن جون دیونتم بخدا اونم خندون و خوشحال بود گفت بلندشو دیگه الان یکی میاد یا یکی زنگ میزنه

از روش بلند شدم با دستمال کاغذی ابمو از کسش که اومده بیرون پاک کردم خم شدم کسشو بوسیدم گفت دیونه چکار میکنی کثیفم گفتم تو تمیزه تمیزی عزیزم گفت نکن خجالت میکشم ابت تو کسمه کسشو گرفتم تو دستم گفتم نسترن من این کسو میخام دلم میخام همیشه ببینمش ببوسمش گفت منم کیرتو میخام خیلی کسمو خوب حال دادی خیلی وقت بود اینطوری حال نکرده بودم گفتم شوهرت مگه سرده گفت از وقتی که فهمیده بچه دار نمیشم باهام سرد شده گفتم اخه حیف این اندام بینظیر نیست که بهت دست نمیزنه نسترن خندید گفت علی تو هم اگر من زنت بودم بچه دار نمیشدم ازم سرد میشدی الانو نبین که یه سکس داغ با هم کردیم وقتی نمیتونستم برات بچه بیارم ازم سرد میشدی گفتم من هیچ وقت ازت سرد نمیشدم نسترن از میز اومد پایین و گفت قول میدی هر وقت خواستم همینطوری پر از انرژی و داغ باهام سکس کنی؟گفتم از خدامه عزیزم تو جونمو بخواه نسترن جونم نسترن کیرمو گرفت تو دستش گفت من ازت همینو میخام علی تو فوق العاده ای عزیزم از هم دیگه یه لب جانانه گرفتیم و لباسشو براش تنش کردم خودمم لباسمو پوشیدم و رفتیم تو دفتر به نسترن گفتم یه چند روزی میتونیم باهم راحت باشیم تا اون همکارمون بیاد خندید و گفت باشه عالیه گفتم نسترن من بعد از این چند روز چکار کنم دیگه نمیتونم بدون تو سر کنم نسترن گفت علی باید مراقب باشیم سوتی ندیم نه اینجا نه تو خونه منم دلم نمیخاد تورو از دست بدم . . خلاصه اون چند روز حسابی با عشقم نسرتن جون حسابی حال کردم اونم واقعا بی نهایت لذت میبرد چون بهم گفته بود چند ماهی هست سکس نداشته دیگه براش سنگ تموم میزاشتم جائی از بدنش نبود که نبوسیده و نلیسیده باشم از کف پاش تا لاله گوششو براش میخوردم و میلیسیدم . تا اینکه این چند روز خوشی منو نسترن با اومدن همکارمون تموم شد کار انبار گردانی هم تموم شد هردومون خیلی دلخور و پکر بودیم چون خیلی همدیگرو میخاستیم دیگه سکسمون برای دو ماهی تعطیل شده بود و که نسترن بهم گفت شوهرش یه چند روزی میره ماموریت و یه جوری منم جیم بزنم از خونه برم پیشش و منم به زنم گفتم باید برم ماموریت و جیم زدم رفتم پیش نسترن جونم .

سه روز که شوهرش نبود همش پیشش بودم دیگه تو خونه اش همش با شورت بودیم یا لخت تو بغل هم عشق بازی میکردیم چقدر جاتون خالی سکس داشتیم نسترن که سیر نمیشد هرچی میکردمش انگار تازه حشرش بیدار شده باشه تا کیرم میخابید فوری ساک میزد تا بلندش کنه بکنمش میتونم بگم اون سه روز بالای بیست بار کردمش که خودم شاید فوقش شش بار کامل ارضا شدم ولی بقیه اش فقط داشتم تو کسش تلمبه میزدم اون حال میکرد منم از دیدن لذت بردنش کیف میکردم اون سه روز هم تموم شد و بازم مدتی طول کشید تا جور بشه اینبار نسترن و اوردم خونه خودم و چون زنم و بچه ام با مادرش اینا رفته بودن شهرستان و نسترن هم شوهرشو پیچونده بود اومد خونه من کلی با هم عشق و حال کردیم دیگه هر وقت میتونستیم برای خودمون موقعیت جور میکردیم بعضی وقتا هم تو انبار در نبود همکارمون سکس میکردیم .

نوشته: علیرضا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *