این داستان تقدیم به شما

سلام من سارا هستم
پارسال رفتيم دبى خونه يكى از اقواممون
اونجا از فاميلاشون زياد بودن كه رفت و آمد ميكردن اما شوهر اين فاميل ما كه اسمش احمد بود كلا خيلى حشرى و سكسيه هيكل ورزيده و خوبى داره با يه قيافه ى عالى زيادم به زنش كارى نداره حتا بيشتر وقتا خيلى واضح جدا ميخابن
اون مدتى كه دبى بوديم ميديدم خيلى از دوستاشون هم اونجا ميرن و ميان و توى اونا دوتا خانم بودن كه عجيييب سكسى بودن
يكيشون طلا بود و يكى ديگه بهار كه البته بعد من اسمشونو گذاشتم كس طلا و با بهارم زياد كارى نداشتم
خب اينم بگم كه من شديدا سكسى و حشرى هستم قدم ١٧٠ وزنم حدود ٦٨ و هميشه دنباله سكسم بخصوص سكس با همجنس
يه رو خونوادم با خونواده ى عمو احمد رفتن مال يا همون بازار خريد كه من بخاطر گرماى دبى موندم خونه و نشستم به فيلم سكسى ديدن كه ديدم زنگ خونه رو زدن و كس طلا بود كه اونموقع هنوز اسمش طلا بود.
وقتى اومد تو و ديد تنهام گفت بقيه كجان كه خب منم گفتم و اونم نشست گفت يه شربت خنك تو دستو بالت هست هلاك شدم از گرما و بعد با حالت خاصى دستمال گردنش رو باز كرد…
 
يه شلوار نازك جذب با يه تاپ پوشيده بود سينه هاش برجسته و بيرون بود حدس زدم واسه عمو احمد خودشو ساخته
اما خب من نصيبش شده بودم
براش شربت آوردم و نشستم كنارش
ميخاستم سر حرفو باز كنم
خب اون يه ده سالى از من بزرگتر بود ديگه
بهش گفتم طلا جون سينه هاتو عمل كردى
يه خنده ى پر عشوه كرد و گف نه عزيزم فابريكه
گفتم ينى سفته فابريك؟
گفت خب دست بزن
جووووون نخو داد
منم با حاله خاصى دستمو گذاشتم رو برجستگيه سينشو يه فشار كوچيك دادم
عاااالى بود نگاش كردم ديدم چشاشو بسته و لبشو گاز گرفته
بهش گفتم طلا جون كست چى؟ اونم فابريكه
ديدم پاهاشو باز كرد و با چشمك اشاره كرد به پايين
منم به هدفم رسيده بودم
شلوارشو دراوردم و ديدم به به از شورتم خبرى نيست
اون ريز نقش بود و من درشت
 
كشيدمش تو دلمو گفتم كس طلاى من بيا ببينم و بعد با دو انگشتم شروع كردم كسش رو ماليدن
اونم آه ميكشيد و ميگفت واااى بمالش واااى من ماله توام..
الانم كه مينويسم حشرى شدممم
تو همون حال گفت بذار برات كس و كونت رو بخورم تا بفهمى برده توام
منم خودمو در اختيارش گذاشتم
يه پيرهنه كوتاه تنم بود و لباس زير نداشتم اونم تا درش آورد هيكلمو برانداز كرد و ازم خاست بايستم
منم از رو مبل پاشدم و ايستادم جلوش
اول سينه هامو گرفت تو دستش و گفت ديوونشونم عجب چيزى بعد اومد پايينتر نشست جلوى كسم
با انگشتاش آروم لاشو باز كرد و يه زبون زد گفت كس عسليه من
منم حشرم بالا زده بود و آبم راه افتاده بود
همونجور سرپا كسمو ليس ميزد
اينقدر آروم و حرفه اى كه ديوونم كرده بود
وسطش ميگفت احمد بايد اين كسو ببينه
احمد بايد اين كس و كونو بگاااد
منم آهميكشيدمو تصور كردم اون وسط عمو احمد با اون هيكل و كير گنده منو بگاد
طلا بعد از اينكه حسابى كسمو ليس زد منو نشوند رو مبل و نشست روم و حسابى كسامونو بهم ماليديم تا اينكه من ارضا شدم
اون گفت سارا من كير ميخام
نميدونستم چيكار كنم يهو گفتم زنگ بزن احمد بياد
بقيه تا شب تو مال ميگردن به خريد اون آزاده
طلا از خدا خاسته زنگ زد به احمد و براش تعريف نكرد فقط گفت بيا خونه خودم كه برات سورپرايز دارم
بعدم بمن گفت آماده شو بريم خونه من اينجا خطريه

 
منم قبول كردم و يه پيرهن ساده دكلته پوشيدم بازم بدون شورت و با ماشين طلا رفتيم خونش
وقتى رسيديم كيف كردم از زندگيش خيلى شيك بود
منو برد تو اتاق خواب كه يه تخت بزرگ اندازه چهار نفر توش بود و همه چى سفيد بود و تك و توك يه رنگ آبى ميديدى
بهم يه لباس سكسى داد و گفت تا احمد مياد اينو بپوش
رفتم تو اتاق لباس و شروع كردم به پوشيدن
اوووووفففف عجب چيزى بود
يه لباس مثل مايو و مشكى رنگ
روى نوك سينه هاش و سوراخ كسم باز بود مثل يه خط
روى شكمم هم تيكه تيكه باز بود
بعد روى قسمت هاى باز حرير بصورت ريش ريش افتاده بود
وقتى خودمو تو آينه ديدم آبم اومد واى بحاله عمو احمد..
ديدم از اتاق خواب صدا مياد فهميدم احمد اومده
ديدم طلا رو تخت دراز كشيده و احمد با لياس اومد كنارش
طلا لخت بود و يه ملافه دور كمرش بود
عمو احمد اومد سمتش و مستقيم رفت كسشو يه بوس كرد و گفت طلاى من وسطه روز يهو حشرى شده
طلا بهش گفت احمد كيييرتو ميخام
اونم گفت جووون و شروع كرد به دراوردنه لباساش
طلا گفت احمد ميخاى بدونى سورپرايزم چيه
عمو احمد گفت آره عزيزممم آره كون قشنگم بگو كه مردم از شق درد بعد اومد جلو و كيرشو ماليد به صورته طلا
اونم گفت من تو كف يكى از مهموناى خونتم
احمد يه نگاه كرد و گفت كى؟
طلا هم گفت سارا
عمو احمد چشماش گرد شد
طلا گفت

 
واى احمد ديوونه شدم از بس دلم ميخاد يبار دست بكشم رو بدنش رو سينه هاش رو كسش
عمو احمد كه انگار خيلى حشرى شده بود
گفت طلا من از بچگيش تو كفشم
آرزومه كيرم برسه به اون كسش
طلا احمدو خابوند رو تخت و گفت چشماتو ببند عشقم قررربونه كيييرتو آرزوههاااتتتت
بعد برگشت سمت من و اشاره كرد بيام
منم كه از خدام بود عمو احمد بغلم كنه و منو بگاد رفتم با اشاره ى طلا آروم رو كيرش نشستم
يهو عمو احمد چشماشو باز كرد و شوك شد
چيزى كه ميديد رو باور نميكرد
هى ميگفت سارا
خودتى
ينى الان تو تو دستاى منى
و شروع شد
لبامو بوسيد خورد ليس ميزد بدنمو
سينه هامو كامل انداخته بود بيرون و در همون حين طلا هم بدنمو ميماليد
منم تو اوج شهوت بودم
منم بيكار نموندمو شروع كردم به خوردنه كييير خوشكله عمو احمد اينقدر با ولع و لذت ميخوردم كه صداى فريادش درومد
 
بعد طلا خاست كه من داگى بشم شكمو اونم زيرم خابيدو شروع كرد به خوردنه كسم و عمو احمدم از پشت آروم كيرشو فرو كرد تو كونمممم
و سينه هامو ميماليد
تو اوج بودم ديگه آه نبود من داااد ميزدم از لذت
اينقدر كرد و كرد كه دوبار ارضا شدم
بعد عمو احمد شروع كرد به كردنه طلا
اونم داگى كرد و ازم خاست بيام جلو صورتش تا كسمو بخوره
و اينقدر خوب اينكارو كرد كه ديوونه شدم و مدام سرشو فشار ميدادم رو كسم
سكس سه نفره من و طلا و عمو احمد حدود يك ساعت طول كشيد و بيهوش افتاديم تو بغل هم
عمو احمد دست از كس من برنميداشت حتا وقتى بيهوش افتاديم كنار هم
همش آروم ماساژش ميداد و زير لب ميگفت كيرم به آرزوش رسيد..
تا وقتى دبى بودم تقريبا يه روز درميون سكس داشتيم وقتى هم بقيه بودن به بهونه اى عمو احمد يجا گيرم ميكشيد و يه دستى تو شورتم ميكرد و با يه لب آروم ميرفت
الان دوساله ميگذره
سكس من با احمد ادامه داره
دوبارم باردارشدم كه انداختمش
احمد اصرار داره بچشو نگهدارم
اما با وضعه اين مملكت نميشه
شايد بريم يه كشور ديگه
البته اون با زن و بچش
كس طلا هم هنوز برده منه و هر سال حدود شش ماه سر جمع مياد ايرانو سكس ميكنيم

 
 
اميدوارم دوست داشته باشين
اسم ها همه مستعاره بجز طلا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *