این داستان تقدیم به شما
سلام
من سینا 35 سالمه شیما زنم 27 سالشه (اسما مستعار ) من خودم از بچگی عاشق کون دادن بودم از بچگی کون دادم تا همین الان داستان بیغیرتیم برمیگرده به اوایل ازدواجمون ک زنم تازه فهمیده بود کونی هستم واز کیر کلفت و بزرگ خوشم میاد اوایل کمی ناراحت شد بعدش فهمیدم زنمم لز خوشش میاد دیگه کم کم زنم فهمیده بود کون میدم وسوراخ کونمو میدید گشاده میگفت باید برام تعریف کنی یا فیلم بگیری که چطوری کون میدی وساک میزنی منم فیلم میگرفتم و براش تعریف میکردم و یه سکس خوب میکردیم کم کم از کیر خیلی میگفتم بهش گفتم توهم کیر بزرگ دوس داری اونم خوشش اومد اخه کیر خودم 10سانته و باریک همش شیما رو با زبون یا دست ارضا میکردم تا اینکه انقد باهم از کیر و کون دادن تو سکس حرف میزدیم بحث نفر سوم رو پیش کشیدم اونم موقع سکس شیما هم میگفت اره بیار جرم بدن بکنت رو بیار کیر کلفتشو بکن تو کوسم تا حال بیام
همش اینا رو میگفتیم تا اینکه یه روز حالت معمولی بودیم گفتم دوس داری کیر بزرگ برات بیارم اونم ناراحت شد ورفت هی چند باری گذشت بهش گفتم قبول نمیکرد همش فیلم های کاکولدی بهش نشون میدادم عکس کیرای بزرگ رو نشونش میدادم تا بلکه راضی بشه ی شب باهم مست کرده بودیم داشتیم سکس میکردیم من زود ارضا شدم اونم ک مست بود و حشری هم شده بود میگفت من کیر میخام کیر بزرگ منم میگفتم نمیتونم نیست میگفت برو برام بیار منم گفتم جدی میرم یکی رو میارم بکنتت اونم میگفت بیار دوسه بار به بکن خودم زنگ زدم جواب نداد هر چند که زنم خوشش نمیومد ازش هیچی اون شب دستگیرم نشد رفتم تلگرام یکی رو اوردم رو تصویر ی کیر 19سانتی کلفت داشت که خودمم دوباره سیخ کردم زنم ک حشری و مست بود میگفت بیار این کیر و بکن تو کوسم اونم که یه شهر دیگه بود نمیتونس بیاد خلاصه اون شب تصویری ترتیب شیمارو فرشادداد .اون شب گذشت ی روز سرکار بودم شیما زنگ زد گفت فرشاد گفته اگر شوهرت راضی باشه میخام بیام پیشتون منم که دل تو دلم نبود نمیدونستم چکار کنم گفتم باشه اونروز دوباره من سرکار بودم زنم تو خونه فرشادم شهر خودشون تصویری سه نفری ی سکس تصویری رفتیم
دیگه همش دل دل میکردم زود بیاد مرخصی گرفتم چن روزی اومدم خونه دیدم شیما حسابی به خودش صفا داده انگار شب اول عروسیشه منم صحنه رو دیدم حشرم زده بود بالا گفتم فرشاد کی میرسه گفت تو راه تا ده شب میرسه منم پریدم حموم یه صفایی به کونم دادم و رفتم مشروب و تنقلات گرفتم شد ساعت 10 زنگ زد شیما ب فرشاد گفت ده دقیفه دیگه میرسم دیگه استرس داشتم حشزی هم شده بودم نمیدوتستم چکار کنم دیدم شیما از من بدتره گفتم بریم دو پیک بخوریم تا برسه اروم شیم بساط مشروب رو آماده کردیم چند پیکی خوردبم فرشاد رسید خلاصه اومد و روبوسی نشست ما که یه کمی سرخوش شده بودیم استرس کم شده بودیکم تعارف میکرد فرشاد منم راهنماییش کردم طرف مشروب نشستیم ی کم حرف زدیم و حال و احوال و چند پیک سرکشیدیم دیگه کلمون تو فضا بودی دفه دیدم شیما با ی لباس سکسی که براش خریده بودم با یه حالت مستی و خوشگل اومد واااای خودم تا حالا اینجوری ندیده بودمش فرشاد م چشماش میخ شیما شده بود بهم گفت این فرشته رو نمیتونی سیرش کنی منم گفتم از ادم کونی چی انتظار داری بهم گفت پاشو کونی زنتو بیار میخام امشب عروس خودم بکنمش منم که شلوارک پام بود در اوردم ی شورت قرمز پام بود کونمم سفید تپل گفت وااای شما دوتا منو امشب میکشین شیما رو اوردم گذاشتمش رو پاش سینه هاشم رو بروش کم کم داشت سینه هشو میمالید منم بازم داشتم مشروب میریختم وکیرمم سییخ
شیما گفت کونی من نمیخای همراهی کنی منم گفتم با کمال میل وااای چ شبی بود کم کم لباسای شیما رو داشتم براش در میاوردم اونام داشتن لب میگرفتن زنم میگفت خوبه خوشت میاد منم میگفتم هرچی که تو بخای منم خوشم میاد جوووون فرشادم پاشد شلواراشو دراوردم واااای چ میدیدم اونا ک مشغول حال کردن بودن من هی دفعه کیرشو گرفتم کردم تو دهنم عجب کیرییی بود خیلی کیر دیده بودم اصلا تصویری اینجور نشون نمیداد بزرگ کلفت خوش تراش تمیز نوک بزرگ گذاشتم دهنم وااای چقد داغ بود اونم ی اهی کشید گفت جنده بیغیرت خوشت اومد ازش میخوام با اون زنتو پاره کنم منم ک کیرش دهنم بود با سر بهش علامت دادم شیما هم اومد کمک من چشاش ازحشر و مستی چند برابر خمارشدن کیرشو دید گفت وااای اینو همشو میکنی تو کوسم فرشادم گفت اره جنده هم تو کوس تو هم تو کون شوهر بیغیرتت شیماهم خدایی کوس تاپی داره فرشاد دهنشو گذاشت لا پاش داشت دیوونه میشد میگفت تا الان کوست کیر خوب ندیده همش قلقلکش دادن منم کیرمو نشونش دادم گفت ادم کونی باید زنشو بده براش بکنن واای حرفاش حشری ترم میکرد همینطوری منو شیما ساک میزدیم گفت بلند شین میخام بکنمتون تا ابمو نیاوردین کیر ندیده ها منم پاشدم شیما رو بلند کردم تنظیم کردم زو کیرش همینجوری ک گذاشت در کوس شیما منم کوسشو لیس میزدم کم کم داشت میکرد تو وااای شیما دادش در اومد حقم داشت کیر به اون کلفتی اونم شیما انگار تازه میخاد پردشو بزنه
تا نصفه کرد تو کوسش داشت میمرد یه دفعه فرشاد تا ته کردش داخل وااای منکه حال میکردم شیما میگفت جرم دادی پارم کردی منم داشت ابم میومد از شیما کشید بیرون خودم رفتم نشستم رو کیرش سرش که رفت تو دردم رفت تا ته خودم نشستم فرشاد اهی کشید گفت جنده ای هستی خودت شیما یاد بگیر چندتا تلمبه زد تو کونم منم خدایی کیر به این کلفتی ندیده بپدم کونم داشت میسوخت ولی حالم میکردم بعد چندتا تلمبه تو کونم ابشو خالی کرد همه داخل کونم منم پا نشدم داشتم با شیما لب میگرفتم فرستادمش پیش فرشاد تا دوباره حالش بیاره همینطور داشتن لب میگرفتن و سینه های شیما رو میخورد منم کیرشو از کونم کشیدم بیرون شروع کردم به ساک زدن تا دوباره سیخ شد گفت به زنم جنده دیگه اینبار باید پاره ت کنم اونم کفت پارم کردی دیگه الان جندتم اوووف منم که حال میکردم اینبار فرشاد پاشد شیما قمبل کرد یه کم کوسشو خورد و کیرشو کرد تو کوسش دو دستی کون شیمارو گرفته بود تا ته میکرد تو کوسش وای من که داشتم از حال میرفتم انقد بهم حال میداد وقتی شیما زیر یه کیر بزرگ اه و ناله میکرد من ابم اومد اونا هم پنج ذقیقه فرشاد میکرد شیما دو سه بار ارضا شد زیر کیرش واای این سری فرشاد داشت ابش میومد تلمبه هاشو محکم میزد مثه وحشی ها داد میزد کیرم سوخت واای چ کوس تنگی چقد داغه شیما هم درد و شهوتش قاطی شده بود دوتاشون داد میزدن یه دفعه دوتاشون خیس اب هم دیگه شدن
وااای چ صحنه ای دوتاشون ولو شدن رو همدیگه نای هیچ کاریو نداشتن وااای خدا چ حس خوبی بهترین حس رو هم من هم شیما هم فرشاد داشتیم تا صبش شیما یه بار دیگه تونست بهش کوس بده منم دوبار کونمو پاره کرد تا دو سه روز خونمون موند و بعدش برگشت بهترین روزای عمرموون بود شیما تا ی هفته گشاد گشاد راه میرفت امیدوارم که خوشتون اومده باشه الان دقیقا بیست روز از اون شب میگذره.
امروز 25 تیر 1402
نوشته: سینا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید