این داستان تقدیم به شما
سلام این داستان بر میگرده به سه سال و نیم پیش که من ماشین خریدم البته با کمک پدرم در کل عشق موتور بودم ولی گیر دادو ماشین گرفتم اون موقع با اتوبوس کار میکردم یعنی شاگرد ماشین بودم دیگه از اتوبوس کشیدم بیرون و با ماشین کار میکردم و دور دور میکردم بعد ما تو یه گروه تلگرامی بودیم که یه دختری به اسم ژیلا اونجا خیلی بلبل زبون بود و همشهری خودمونم بود.
بعد چند وقتی گذشت بهم گفت من عمو ندارم ازین حرفا که من بهش گفتم یعنی خجالت نمیکشی واسه عموت یه زن پیدا نمیکنی؟ بعد گفت واقعا میخای گفتم اره گفت بهت خبر میدم یه روز بعدش داشتم میچرخیدم با ماشین دیدم یه شماره زنگ زد یه دختره بود خودشو معرفی کرد گفت اسمم روژانه و ژیلا شمارتونو داده و دو نفری میخندیدن من اولش فک کردم رفیقامن دارن اذیتم میکنن یکم فحش دادم بهشون با خنده دیدم واقعا دختره خخخخ
بعد قراره بیرون گذاشتم همون موقع و قبول کرد و گفت غروب بریم تالار ازین هنر های دستی و سنتی ببینیم در ضمن شمال زندگی میکنیم
منم که دودل بودم که کسخلم کردن یا نه رفتم دیدم دوتا دختر واستادن رفتم جلو دیدم سلام علیک کردیم دست ندادم بهشون ژیلا که بهم میگفت عمو زیاد خوشگل نبود ولی روژانه خیلی خوشگل بود اون شب گذشت و تا فرداش زنگ زدم به روژان گفتم بریم بیرون قبول کرد از من 3 سال بزرگتر بود رفتیم ابشار و حرف زدیم که من مطلقم و خونمون روستاعه و اصالتا افغانی هستیم من اولش جا خوردم گفتم چرت نگو شوخی نکن بعد دیدم ناراحت شدو از دلش در اوردم کلا اینا تموم شد یه رفیق داشتم خیلی باهام شیش بود همه جا باهم بودیم سه نفری میرفتیم بیرون اون پشت ماشینم میشست منو روزانم عقب باهم ور میرفتیم مثلا میلاد حالیش نمیشه خخخخ قبلش روزان گفته بود مطلقم ازش پرسیدم دختری گفت اره ولی ناموسا هیکلش خیلی قشنگ بود هیچی اونروز رفتیم جنگل بهش گفتیم بریم دوتایی تو جنگل میگفت نه گفتم باشه میلاد داشت اروم دور میزد دستمو کردم تو شرتش داشتم میمالیدم دیدم داره حال میکنه انگشتم خیسه خیس شده بود یهو گفتم بزار بکنم ببینم بنبسته یا نه دیدم رفت توش در گوشش گفتم چه داغی جوابمو نداد به میلاد گفت اقا میلاد میشه واستی منو موجی بریم عکس بگیریم میلادم واستادو منم دختره رفتیم تو جنگل تا رسیدیم
کشید پایین خم شد منم کلا ادمه فان و خوشخنده ای ام بهش گفتم کجا با خنده گفت بکن دیگه گفتم اول باید بخوریش زانو زد یه بیس ثانیه ساک سرعتی زد و پر تفش کرد خم شد گفتم چه کونه تنگی گفت از جلو بکن پرده ندارم گفتم باشه گذاشتم در سوراخ کسش چنان فشاری دادم داد کشی ولی جلو خودشو نگه داش منم تند تند تلمبه میزدم رومو کردم سمت خیابون دیدم میلاد از تو ماشین داره میبینه خخخخ ولی روژان حالیش نشد بعد کع تموم شد گفت مگه طلب پدرتو داری اونروز گذشتو راه سکس ما باز شد منم که اولیس بارم بود کس میکنم دیگه هر روز باهم بیرون بودیم یا ساک میزد یا تو جنگل صندلی عقب میکردمش یه ویلا تو یکی از روستا ها بود واسه یه مرده بود که بازنشست بود باهام خیلی جور بود میگفت دختر تور کن مامانشو من بکنم بریم ویلا هر بارم بهش قول میدادم و کلیدو میگرفتم و تنهایی میرفتم روزی 6 ساعت من اینو میکردم 12 میرفتیم ویلا تا 6 غروب بدونه یه کلمه حرف فقط میکردم وری که فقط عرق میکردیم دفعه اولم که رفتیم ویلا هرکار کردم میلادو گفتم ببین میکنی بیا بکن دو روز دیگه نگی تنها کردی نگفتی میلاد گفت نه برو منم رفتم پیش روژان تو اتاق دیدم با شرت نشسته خیالمم از همه چی راحت چسبیدم بهش فقط لب بازی میکردیم …
بعد رفتم سراغ ممه هاش خیلی دوس داش گاز میگرفتم. بعد دادم دهنش ساک بزنه رو تخت خوابیده بود من کیردمو تا ته میکردم تو حلقش خودم عاشق سکس خشنم وحشیانه میکردمش هرچی ام از کس میکردمش گشاد نمیشد واسه همین عاشق کسش بودم خیلی کون گاییده بودم قبلش پسر و دختره همسایه ولی هرچی زور زدم کونه اینو نتونسم فتح کنم خیلی خیلی تنگ بود بعد سکس دومش گفت ژیلا ابجیمه خواستم ردیف کنم ابجیشم بیاره کعه گفت دوس پسر داره 🙂 شرمنده نمیتونم سکسی تعریف کنم الانم با یه دختره دانشجو دوس شدم که پرده داره و وقت کردن کونش نمیشه هربارم میبرمش خونه فقط ساک میزنه و از لاپا باهاش سکس میکنم و هنوزم نزاشته بعد یسال کسشو ببینم :)) فردام قرار بریم خونهههههه:)
نوشته: کون پسر
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید