این داستان تقدیم به شما
آخ تندتر بزن تندتر دلم میخواد توی دلم احساسش کنم ، آخ چقدر کلفته این کیر لامصبت داره منو جر میده خیلی حال میکنم تا آخر ببرش تو بزار حسابی حسش کنم آخ جوووون خیلی حال میکنم بزن ، بزن ….
****
لامصب من دارم تا ته میکنم تو سیر نمی شی که ، چقدر تنگی مگه شوهرت نتونسته گشادت کنه ، خیلی تنگی دارم لذت میبرن ولی پوست کیرم داره کنده میشه ، کاش زودتر میدونستم که میخواری لامصب حسابی جرت میدادم …
انگار یک بخار داغ در تمام سلولهای مغزم میپیچید و کم کم قدرت هرگونه عکس العملی رو از من گرفته بود هم حس عصبانیت و تعصب و هم حس لذت و کرختی به سراغم اومده بود و فقط خودم میدونستم که حس لذت و شهوت داره منو مسخ میکنه هرچقدر که به در اتاق نزدیک میشدم صدای زنم شیوا رو واضح تر می شنیدم جمله معروفش که همیشه موقع سکس به من میگه ؛ دلم میخواد توی دلم کیرت رو احساس کنم ، با اون صدای کشدار و لحن بخصوصش کس دیگه ای نمیتونه باشه ، دیگه فقط دو قدم تا در کلاس فاصله داشتم و هزاران فکر و خیال و هزاران راه برای روبرو شدن با این قضیه رو داشتم بررسی میکردم واقعا چکار باید بکنم …..
تقریبا چهار ماه پیش بود که شیوا گفت که از موندن توی خونه و بیکاری خسته شده و دلش میخواد یه جوری خودش رو سرگرم کنه ، منم چون خیلی دوستش داشتم مخالفتی نکردم و بهش گفتم خودت یه کلاسی رو پیدا کن ، بعد از دو روز گفت آموزشگاهی رو پیدا کرده که هم نزدیکه و هم معروف و کلاسهای کامپیوتر دایر کرده و خیلی جالبه براش که کامپیوتر رو یاد بگیره البته از روش اصولیش ، و پول رو دادم بهش و اونم رفت ثبت نام کرد سه ، چهار هفته اول خیلی خوشحال بود و فقط از درسهاش حرف میزد و شبها باهم چیزهایی رو که یاد گرفته بود رو تمرین میکردیم و من هم اصول اولیه رو یاد گرفتم ولی چیزی که منو کمی دل نگران میکرد این بود که استادش مرد بود و البته چند باری از خلال حرفهایش متوجه شده بودم که این استاد خیلی باسواد و در ضمن خوش قیافه و خوش تیپ هست اسمش علی بود و همیشه وقتی شیوا چیزی ازش نقل قول میکرد گونه هاش گل می انداخت و حس میکردم که ازش خوشش میاد یکبار ازش پرسیدم که استادش زن داره یا نه ؟که با حالتی شهوتی و لذت بخش گفت که نه مجرده و خوش به حال کسی که باهاش ازدواج کنه ، پرسیدم چرا مگه چیه ؟-گفتش که واقعا قیافه.زیبایی داره و خیلی از دخترها و زنهای کلاس دلشون میخواد همش باهاش حرف بزنن و اون رو به طرف خودشون بکشن ، من هم چون همیشه با هم راحت بودیم و شوخی میکردیم بهش گفتم نکنه تو هم ازش خوشت میاد ؟که گفت نمیدونی چقدر خوشگله حتی تو هم بودی ازش خوشت میومد .
این جوابش برای من خیلی جالب بود چون بدون از اینکه از علاقه ش چیزی بگه ولی معلوم بود که شیوا هم ازش خوشش میاد . بهش گفتم پس لازم شد که منم بیام ببینمش که این کیه دل زن ما رو هم برده ، که شیوا اخم کرد و گفت :خیلی لوسی من به چشم برادری گفتم فکر میکنی من از اون جور زنهام ؟ و بلند شد و به اتاقش رفت ، پیش خودم فکر کردم که نباید اینطوری حرف میزدم ، بلند شدم و دنبالش رفتم دیدم دمر روی تخت دراز کشیده ، دستم رو به پاهای زیبا و قشنگش کشیدم و گفتم ببخشید من منظوری نداشتم خلاصه اون شب با همدیگه سکس خیلی خوبی داشتیم و حس میکردم که شیوا از همه شبهای دیگه داغتر و شهوتی تر شده وقتی داشت ارضا میشد داد میزد که بکن دارم حال میکنم منو حسابی جر بده عزیزم مثل یه جوون مجرد که کس ندیده ، کس منو جر بده گفتم مجرد مثل علی خوبه ؟ جواب نداد ولی معلوم بود بدش نیومده ، دوباره پرسیدم مثل علی جرت بدم ، دیگه حسابی توی کسش داغ شد و بلند داد زد آره مثل علی کیر تو بکن توی کسم جرم بده دارم حسابی توی دلم احساسش میکنم و همون موقع با فشار دیواره های کسش ، من هم به اوج رسیدم و هردو با هم ارضا شدیم و همون طور تو بغل هم خوابمون برد بعد از اون همیشه موقع سکس هامون از علی حرف میزدیم و حس میکردم که شیوا با بردن اسم استادش خیلی حال میکنه و حسابی ارضامیشه و حالا در دو قدمی در کلاسی بودم که داشت توی اون کلاس صدای نفس های زنم میومد که داره در عالم واقعیت به استادش کس میده خیلی حال عجیبی داشتم اصلا چطور شد که من اینجا هستم اومدن من به اینجا اونم توی این موقعیت عجب حکایتی بود ….
روزهای آخر ترم دوم کلاسهای کامپیوتر شیوا بود و روز جمعه قرار بود که امتحان پایان ترم استادکار درجه دوم رو ازشون بگیرن ساعت امتحان هشت صبح تا ده صبح بود ولی وقتی به ساعت نگاه کردم ساعت یازده شده بود و شیوا هنوز برنگشته بود ، چون آموزشگاه نزدیک بود خواستم برم و با هم برگردیم و هم اینکه دیر آمدن یکساعته شیوا برام جای سوال داشت ، راه افتادم و در این مسیر کوتاه داشتم توی افکارم به روزی فکر میکردم که توی یکی از پاساژهای شهرمون وقتی داشتیم به ویترین ها نگاه میکردیم ناگهان شیوا با ذوق و شوق با کسی سلام کرد وقتی برگشتم جوان خوش قیافه ای رو دیدم که در همین حین شیوا گفت ایشون استاد کامپیوتر من ، علی آقا هستن ، من هم با اون دست دادم و همچنان محو زیبایی این مرد شدم واقعا شیوا حق داشت که ازش تعریف کنه ولی چیزی که بیشتر منو شوکه کرد این بود که اون دو تا یعنی زنم و علی آقا خیلی راحت باهم حرف زدن و صمیمیت عجیبی بین هردو بود و نگاه علی کاملا حالت شهوانی داشت و شیوا هم حسابی براش عشوه میومد و حس میکردم که یک نگاه خریدارانه ای به شیوا داره وقتی که خداحافظی کرد اخلاق شیوا خیلی عوض شده بود و انگار تازه از دیدن معشوقش برگشته ، اون شب به محض اینکه به خونه بر گشتیم شیوا حتی اجازه نداد که غذا بخوریم و مستقیم منو به اتاق خواب کشوند و سکس خیلی داغی رو باهم داشتیم و وقتی چشماش رو می بست احساس میکردم که داره به علی فکر میکنه ….
وقتی به خودم اومدم جلو آموزشگاه کامپیوتر بودم ، رفتم تو ولی هیچکس نبود آموزشگاه دو طبقه داشت که طبقه اول اتاق دفتر و کلاسهای آموزشی بود و طبقه دوم اتاق ADSL و اینترنت بود و البته توی راهرو هم صندلی گذاشته بودن که امتحانات رو اونجا برگزار میکردن در انتهای سالن طبقه دوم اتاقی که مخصوص انبار و کامپیوترهای خراب و تجهیزات اضافی بود وقتی رفتم داخل توی طبقه اول به داخل اتاق دفتر آموزشگاه رفتم فقط یک خانم مانتویی بود که قیافه بی حالت و کودنی داشت و مشغول صورتحساب ها و فیشهای پرداختی شاگردها بود ازش پرسیدم امتحان تمام شده با حالت خستگی سرش رو بر نگردوند گفت که یک ساعت پیش تموم شده و مشغول کارش شد من اومدم بیرون و وقتی میخواستم بیام وسوسه شدم که یه سری هم به طبقه دوم بزنم وقتی وارد طبقه دوم شدم هیچ کسی اونجا نبود اما صدای ضعیفی از تکان خوردن و روی زمین کشیده شدن چیزی توجه منو جلب کرد خیلی آروم به طرف ته سالن قدم برداشتم و …..
دو قدم مانده به در این کلاس به اندازه یک روز برام گذشت دستم رو جلو بردم که در کلاس رو باز کنم اما صداهای اون داخل منو کنجکاو کرده بود گوشم رو نزدیکتر بردم و به در چسباندم دیگه هیچ شکی نداشتم که صدای شیوای خودمه …..
تندتر بزن علی جون تندتر دارم عشق میکنم خیلی وقته کوسم رو برات آماده کرده بودم چه شبها که به عشق کیرت زیر شوهرم خوابیدم آخ علی جون الهی قربون اون کیر کلفتت بشم داره منو جر میده خیلی گوشتی و کلفته بزن منو پاره کن من مال خودتم ، من جنده توام چقدر خوب منو میکنی بزن تو کوسم بزار حسابی سیراب بشم …
جوون شیوا جون عجب جنده ای هستی تو چقدر شهوتی هستی ، قربون کوس تنگت بشم خودم جرت میدم دیگه همیشه زیر خودم می خوابی قربون اون کونت که تو کلاس منو دیونه کرده بود ایکاش زودتر میکردمت .. چرا زودتر بهم کوس ندادی جنده من …
آخ علی جون منکه همش بهت چراغ سبز نشون میدادم ولی تو منو نمیدیدی ولی از این به بعد من مال توام همش بهت کوس میدم …
خیلی برام عجیب بود به جای اینکه اونها نگران شنیده شدم صداشون باشن ، من داشتم نگران میشدم که صداشون بلندتر نشه ، شهوتم صدبرابر شده بود و کیرم داشت شلوارم رو جر میداد و ناگهان حس کردم داره آبم میاد نگاهم به سطل آشغال افتاد و زیپ شلوارم رو پایین کشیدم و بادست کشیدن روی کیرم آبم روداخل سطل زباله ریختم هیچوقت اینقدر آب از من خارج نشده بود و خودم تعجب کردم زیپم رو بالا کشیدم و دوباره گوشم رو به در اتاق چسباندم دیگه هردو داشتن ارضا میشدن و با ناله عمیقی علی ارضا شد و شیوا میگفت همش رو بریز توی کوسم نترس میرم قرص میخورم دلم میخواد داغی آبت رو توی کوسم حس کنم و اونم همه آبش رو.توی کوس زنم خالی کرد علی با صدای خسته ای گفت منو کشتی شیوا خیلی حال داد ولی بهتره زودتر بریم بیرون چون ممکنه این منشی گیج و مشنگ هم با این همه صدا بهمون شک کنه ، ولی دفعه بعد باید بزاری از کون هم بکنمت ، شیوا گفت وای نه کون من تحمل اون کیر کلفتت رو نداره …
دیگه جای موندن من نبود باید خیلی سریع و بی صدا خودم رو به بیرون میرسوندم کفشهام رو در آوردم و با عجله سالن رو طی کردم و خودم رو به بیرون رسوندم کفشهایم رو.پوشیدم و به طرف خونه راه افتادم در طول مسیر به همه چیز فکر میکردم ، به طلاق ، به جدایی و یا به ادامه زندگی با یک تجربه خیانت …
یک ربع بعد شیوا اومد بعد از سلام و بدون اینکه چیزی بگه به طرف حموم رفت به بهانه لیف زدن پشتش و اینکه چیزی احتیاج دا ره یا نه رفتم و پشت در داخلی حمام.ازش پرسیدم چیزی میخوای ؟ با صدای خسته و بیحال گفت پشتم رو لیف بزن نگاهی به داخل سید رخت چرکها انداختم ولی خبری از شورتش نبود وقتی داخل هم رفتم شورتش نبود و معلوم بود که یا علی برش داشته یا خودشون رو با اون پاک کردن و دور انداخته ولی تنها چیزی که خیلی جلب توجه میکرد بوی تندآب کیری بود که تمام حموم رو برداشته بود برای امتحانش کمی سینه هاش رو فشار دادم ولی دادش در اومد و گفت که دست نزن خیلی درد میکنه فکر کنم پریودم نزدیکه ،معلوم بود خیلی فشارش دادن ولی چیزی که اون نمی تونست ببینه و من دیدم آب سفید رنگی بود که پشت رانهای زیبای شیوا جریان داشت و رو به پایین میرفت ولی خودش متوجه نبود بعد از اینکه از حمام.هم بیرون اومد رفت و روی تخت خوابید حتی نهار هم نخورد و آخر شب هم هرچقدر اصرار کردم اجازه نداد که بکنمش و بهانه کمر درد و نزدیک بودن پریودش رو بهانه کرد و خوابید و من هم داشتم ساعتها به اتفاقات اون روز فکر میکردم و اینکه چرا به جای غیرتی شدن ، برعکس شهوتی شده بودم و اجازه داده بودم که زنم شیوا به استادش کوس بده بعدها دوبار دیگه هم شیوا به خونه استادش رفت و بار آخر هم بهش از کون داده بود که اگر فرصتی شد داستان اون دوبار رو هم براتون میگم و اینکه چطور متوجه شدم و خودش خودش رو لو داد .
شاد باشید
نوشته: زندگی رنگین کمانی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید