این داستان تقدیم به شما
وقتی پانزده ساله بودم هر روز جق می زدم…
یکی از همین روز ها در دستشویی داشتم جق می زدم که ناگهان صدایی آمد که می گفت ای جقول نمی ترسی از عذاب آخرت؟!
فهمیدم صدای خداست
گفتم ببخشید! عفو کنید! توبه می کنم!
گفت خداوند توبه پذیر و مهربان است!
گفتم خیلی ممنون دیگر جق نمی زنم
گفت حالا کیرت چرا اینقدر کوچک است؟!
گفتم شانزده سانت کوچک است!؟
گفت کیر بزرگ ندیده ای!
سپس کیرش را نشانم داد حدودا یک میلیارد کیلومتر طولش بود
گفتم یا خدا این که کیر خر است
گفت احمق کیر خر بیست سانت است نه یک میلیارد کیلومتر
سپس گفت در پیشگاه خدایت سجده کن
سجده کردم و او به پشتم رفت
کیر یک میلیارد کیلومتری اش را در کونم فرو کرد…
از درد به خود می پیچیدم
چند بار در کونم تلمبه زد که ناگهان آب کیرش بیرون ریخت
شبیه سیل بود
ترسیده بودم
گفت این عذاب خداست برای قومی که جق می زنند
سپس از پیشگاهم محو شد
شلوارم را پوشیدم و به اتاقم رفتم…
نوشته: جق جق میرزا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید