این داستان تقدیم به شما
سلام داستانی که می خوام تعریف کنم عین واقعیته باور کردن یا نکردنش به خودتون بستگی داره …
***
با خانومم بحثم شد از خونه زدم بیرون زمستان بود و جایی نداشتم برم برای همین اومدم دفتر کارم نشستم پای سیستم و گوشی تویکی از کانالهای صیغه یابی که تازه ایجاد شده بود عضو شدم فقط یه نفر همشهری من بود و باهاش ارتباط گرفتم توی تلگرام کلی صحبت کردیم و با هم آشنا شدیم گفت تو جای پسر من هستی من هم یه جورایی بهم برخورد گفتم من عاشق خانمهای سن بالا هستم و می تونم به خوبی ازشون پذیرایی کنم خلاصه صحبت به مسائل سکسی کشید و عکس ردوبدل کردیم وقتی عکسش را دیدم فهمیدم سنش واقعا بالاست و حدود 52 سال داره ولی استیل بدنیش و قد بلند و پوست سفیدش خودنمایی می کرد من هم کلی تو چت تحریکش کردم هر چی راجع به سکس با سن بالاها بود براش تعریف کردم و خوشش اومد و دیدم حسابی حشرش زده بالا
اشرف گفت می تونی الان بیای خونه من . من هم با کلی ترس و استرس از جهت اینکه نکنه خفتم کنن دل را زدم به دریا و گفتم بله می تونم بیام
آدرس را برام فرستاد من هم سریع راه افتادم ساعت حدود 1 نیمه شب بود که رسیدم در خونش تو تلگرام پیام دادم در را باز کن آیفون را زد و من رفتم داخل یه خونه دو طبقه بود دیدم اومد جلوی در با یک تاپ و شلوار لی چسبون قد بلندش و کس و کون خوش فرمش کیرم را سیخ کرد و خوش آمد گویی کرد و دست دادیم رفتم داخل
خونه نسبت خوشگل و بزرگی بود شروع کرد به صحبت کردن که طبقه پایین پسرم زندگی می کنه که من یک دفعه جا خوردم و خایه هام فنگ شد که بالافاصله گفت ولی الان رفته مسافرت
من هم نشستم روی مبلها و اون هم روبروی من نشست از زندگیش واسم تعریف کرد که شوهرش 12 ساله فوت شده و تو این 12 سال با یک نفر دوست شده و اون هم فقط دو سه بار سکس داشته و ولش کرده رفته بعدش بهم گفت که من بدون صیغه اصلا حاضر به سکس نیستم و اهل سکس غیر شرعی نیست من هم بلافاصله صیغه را خوندم واسش و قبلت را گفت و مهریه اش هم گفت می بخشم که بدی به یه فقیر چون رقمش خیلی بالا نبود فقط 20 هزار تومان مهریه تعیین کردیم در همون حین که صیغه را می خوندم شهوت را تو چشماش می دیدم
بعد که صیغه را خوندیم من هنوز نشسته بودم که اشرف رفت توی اتاق و من را صدا کرد من گفتم بله گفت بیا اینجا خونه من را ببین من هم پاشدم رفتم سمت اتاق دیدم یه تخت تو اتاق هست به محض اینکه وارد اتاق شدم من را بغل کرد و لبهاش را گذاشت رو لبام من هم شروع کردم به خوردن لباش با دستام هم با باسنش بازی می کردم و سینه هاش را می میالیدم با یه هل کوچولو بهش فهموندم بخوابه روی تخت وقتی خوابید روی تخت من هم افتادم روش لباساش را درآوردم اون هم منو لخت کرد گفت چون یائسه هست می تونم راحت آبم را هم بریزم توش برای همین من با خیال راحت حال می کردم
سینه هاش را دیدم یه کم شل بود ولی سفید و بزرگ بود کس و کونش هم باحال بود یه کم کسش شل بود ولی سفید و صورتی بود من هم با دست یه کم مالیدمش دیدم حشرش زده بالا
شروع کرد به حرفهای سکسی زدن هی می گفت بکن توش – جرم بده – من مال توام تو باید این کس و کون را جر بدی من هم تا دسته فرو کرده بودم توش و تلمبه می زدم وقتی شدت تلمبه ها زیاد شد دیگه داشت فریاد می زد که جووون چه خوشگل می کنی این کس مال پاره شدنه تو باید پارم کنی من هم با حرفهاش بیشتر حشری می شدم و بیشتر تلمبه می زدم خلاصه دیگه دیدم ارضا شد و یه کم شل شد من هم دیگه آبم اومد و همش رو تو کسش خالی کردم تا صبح که پیشش خوابیدم سه بار دیگه سکس کردیم و هر سه بار هم مثل بار اول لذت بخش بود
تا دو سال تقریبا ماهی چهار پنج بار می رفتم و می کردمش تا این که زن یه آخوند شد
نوشته: همایون
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید