این داستان تقدیم به شما
سلام ۲۹ سالمه و میشه گفت ۴ ساله که ازدواج کردم با شقایق همه چی تو رابطمون عالی هست و خوب یه راز خصوصی هم پیش خودمون داریم که دوست داشتم چون اینجا کسی نمی شناسه منو بگم یا تعریف کنم …
***
داستان از اونجا شروع شد من با رضا تو یه پارتی اشنا شدم و خوب کم کم دوستا صمیمی شدیم یک بار منو دعوت کرد خونشون و با شقایق رفتم و کلی اشنا شدیم بیشتر و خانومه رضا نگار یه دختر خیلی راحت بود و واسه دیدار اول یه تاپ باز پوشیده بود و کلی شوخی می کردو صمیمی بود اولین بار بود خانومه رضارو می دیدم یه دختر چشم ابی و جذاب شقایق با نگار رفتن تو اشپز خونه میز شامو چیدن و اون شب بعد خوردن شام اومدیم خونه کم کم دوستی ما بیشتر شد جوری که من با شقایق خیلی وقتا می رفتیم خونه نگار و رضا تا اینکه بعد از ۶ ماه رفتو امد احساس می کردم رضا خیلی بیش از حد با شقایق شوخی می کنه و همیشه به اینکه خیلی لاغرو قد بلنده شوخی می کردو می گفت تو چقدر لاغری اخه که نگار می گفت عزیزم شوهرش بایید پسند کنه که کرده سلیقه ها فرق داره که نگار گفت شما هیکل لاغرو سکسی دوست داشتی دیگه منم خندیدم گفتم به هر حال این یکی از دلایل ازدواجم بود
کم کم هرچی می گذشت هم ما راحت تر بودیم خونه اونا هم اونا وقتی می اومدن خونه ما یه بار رضا داشت با تلفن صحبت می کرد و با یکی از دوستاش دعواش شد و خیلی زیاد فوش دادن به هم تا حدی که هی نگار می گفت بسه رضا ابرومون رفت وقتی تلفن قطع شد تا چند دقیقه سکوت بود و بعد من علت دعوا رضا رو پرسیدم که این کی بود اونم گفت و بحث رضا با نگار بالا گرفت حالا این دوتا دعوا می کردن تا جایی دعوا پیش رفت که نگار گفت من می رم خونه بابا بسه دیگه زندگی باهات جز اینکه نشون بدم خوشبختم به دروغ چیزی نبوده و شقایق رفت نگارو اروم کنه تو اتاق منم گفتم رضا اروم باش که بعد چند دقیقه شقایق اومد گفت مارو برسون خونه نگار امشب میاد خونمون تا این دوتا اروم بشن کلی معذرت خواهی کرد نگار و من به رضا گفتم می رسونمشون میام شقایقو گذاشتم دمه در خونه با نگار و برگشتم پیشه رضا هرچی زنگ زدم درو وا نکرد گوشیشم خاموش بود زنگ زدم به شقایق گفتم پشته در موندم رضا فکر کنم خوابید درو وا نمی کنه اونم گفت بیا خونه حتما عصابش خرابه بزار تنها باشه
وقتی اومدم خونه دیدم ساعت دو شب هست و نگار داره گریه می کنه و شقایق ارومش می کنه منم رفتم کلی حرف زدم باهاش که بزرگ شدید بلخره دعوا هستو از این جور حرفا صبح که بلند شدم برم دستشویی دیدم نگار از اتاق خوابش اومده بیرون و انگار دیشب نخوابیده گفتم نگار چرا اینجا نشستی گفت هیچی برو پیشه شقایق بیدار نشه گفتم نه صبحونه درست کنم کم کم اونم بایید بلند شه اومدم رفتم تو اشپز خونه میزو چیدمو نگار اومد گفتم چای یا کافی گفت هیچ کدوم شقایقو بیدار می کنی کارش دارم منم شقایقو صدا کردم بیدار شد نگار رفت تو اتاقه خواب ما و بعد شقایق اومد گفتم چیه چیزی می خواد گفت نه عزیزم عصبی بوده دیشب پریود شده لباسم یادش رفته بیاره گفتم خوب ماشینو ور دار برید بیارید یا بگم رضا بیاره گفت نه نه الان باز دعواشون میشه خودم می دم یه چیزی بپوشه منم گفتم اخه شرت تو با سایز اس نمی ره پا نگار که گفت به تو چه اصلا منم خندیدم خلاصه شقایق گفت بیا بریم براش لباس بیارم این که اصلا نمیاد از اتاق بیرون خجالت می کشه منم گفتم اوکی بگو بیاد صبحونه بخوره بریم بیایم وقتی رفتیم دم در خونه رضا درو وا کرد یدونه شرت پاش بود دیشب مست کرده بود گفت ببخشید وایسید لباس بپوشم رفت لباس عوض کنه شقایقم رفت تو اتاق نگار تلفن زد بهش گفت عزیزم کدوم لباسارو می خوایو رضا گفت چرا زیاد می مونه مگه گفتم نمی دونم انقدر بچه بازی در اوردی نگار دیشب به زور خوابید خلاصه شقایق اومد منم به رضا گفتم پاشو بیا بریم اشتی کن
رضارو به زور اوردم خونه بعدم وقتی نگار لباس عوض کردو با کلی اسرار شقایق اومد تو سالن پذیرایی و با هم حرف زدن اشتی کردن که بعدش ناهار خونه ما بودن دیگه هرچی می گذشت صمیمی تر می شدیم تا یه روز تو خونه رضا دور هم جمع بودیم که رضا رفت نشست کنار شقایق و شونه هاشون به هم چسبیده بود نگارم که قشنگ معلوم بود عصبی شده رفت اون طرف رضا کشیدش گفت به شقایق نچسب که همه خندیدیم اون شب ویسکی خوردیم و موقعه خواب هرکی رفت تو یه اتاق شقایق بهم چسبید گفت سکس می خوام منم که داغ بودم کیرمو در اوردم و شروع کرد برام ساک زدن انقدر محکم می خورد که ساعت ۳ شب صداش اتاقو ورداشته بود خوابوندمش رو تخت افتادم روش کسشو خوردم جلو دهنشو گرفته بود که صداش نره بیرون هی می گفت بکن بکن لعنتی منم خوابیدم روش تند تند شروع کردم تو کسش کردن ابه کسه شقایق بدجوری زیاد میاد همینجوری که داشتم می کردمش کیرمو از تو کسش در می اورد با دست می کشید رو کسش دستشو خیس می کرد می کشید به کیرم سرشو می زاشت دم کسش منم فشار می دادم تو همینجوری که داشتم می کردم یه دفعه دیدم در اتاقو زدن نگار گفت بچه ها اروم تر صداتون تا چهارتا خونه انور تر رفت ما هم زدیم زیر خنده از پشته در گفت کثافتا من فردا اون ملافه رو عوض می کنم منم گفتن صاحب خونه برو دیگه اونم گفت مواظب عشقم باش ما هم خندیدیم وقتی رفت کیرم خوابیده بود شقایق باز شروع کرد خوردن که تو دهنش ارضا شدم بدش نمیاد ولی همیشه ابمو قورت نمی ده رفت دستشویی که منم رفتم دنبالش دیدم نگار اومد بیرون با رضا من خندیدم گفت کوفت چیکارش کردی رفت دستشویی منم گفتم هیچی که رضا گفت من سه بار نگارو کردم از صدا شما دوتا هنوز بالام هیچی !!!
منم خندیدم نگار خجالت کشید شقایق اومد بیرون گفت چیه می خندید گفتم هیچی بعد رفتیم بخوابیم که شقایق تا رفت رو تخت خوابش برد منم ساعتا پنج صبح دستشویم گرفت اومدم برم دیدم لا در اتاق رضا اینا بازه نمی دونم چرا ولی وسوسه شدم وایسادم گوش دادم دیدم صدا ناله ها نگار میاد کیرم راست شد صدا تلمبه زدن رضا می اومد تو سکس نگار می گفت رضا مثله شقایق جرم بده بکن رضا بکن وایسادم یه پنج دقیقه ای می شد رضا داشت صدا نگارو در می اورد که یه دفعه نگار گفت رضا تند تند جرم بده رضا هم گفت شقایق بکنم توش نگارم گفت بکن مثله شقایق جرم بده اسمه زنمو وسط سکس اینا می شنیدم کیرم راست شده بود که از لا در نگا کردم تا سرمو کردم تو دیدم نگار زیر رضا پاهاشم بازه نگار منو دید جیغ زد منم تازه فهمیدم چه غلطی کردم رضا اومد بیرون گفتم ببخشید در نزدم در وا بود گفتم خوابید که صدا نگار اومد گفت اشکال نداره چیزی نشده منم با خجالت رفتم تو اتاق شقایق گفت چرا نگار جیغ زد گفتم من فکر کردم خوابن رفتم تو داشتن سکس می کرد شقایقم گفت نباید بری چرا در نزدی گفتم در وا بود خوب گفت خیلی زشت شد که دیدم نگار اومد در اتاقو زد گفت میشه بیام تو شقایق گفت اره عزیزم نگار اومد یه تاپ و شلوارک پاش بود گفت شقایق دعواش نکن چیزی نبود گفتم ببخشید که رضا اومد تو گفت همه دمو دستگاه مارو دیدی که منم گفت چیزی معلوم نبود که نگار گفت ماله من مهم تر بود که خدارو شکر روم بودی همه خندیدیم شقایق گفت برید بخوابید منم اینو بخوابونم نره شب گردی اخم کرد که نگار گفت شقایق می تونی کمرمو ماساژ بدی درد می کنه شقایقم گفت اره عزیزم که نگار اومد رو تخته ما دراز کشید شقایق کمرشو می مالید که دیدم تاپشو در اورد همه اتاق ساکت شدیم شقایق کمرشو ماساژ می داد من کیرم داشت می ترکید
بعد نگار شلوارکشو در اورد که شرته زیرش ابی بود گفت رضا تو پامو ماساژ بده که رضا رفت پاشو ماساژ بده منم داشتم نگا می کردم دست رضا می خورد به کون نگار و یدونه می زد در کونش اونم جیغ می زد اروم وحشی من رفتم کنار شقایق رضا حالا داشت کامل پا نگارو کمرشو می مالید که نگار بلند شد تاپ شقایقو در اورد شقایق گفت هیچی زیرش نپوشیدم که نگار گفت بیا منم باز می کنم سینه هاشو انداخت بیرون اصلا فقط داشتم نگا می کردم که دیدم تاپ شقایقو در اورد و سینشو شروع کرد خوردن شقایق رفت زیر نگار و کم کم نگار رفت رو شرتش از رو شرت کسه شقایقو می خورد صدا شقایق رفت بالا که شرتشو در اورد شقایق گفت نه روم نمیشه اونم توجو نکرد درش اورد شروع کرد کسشو خوردن شقایقم دستشو کرده بود تو موهاش که وقتی کسه شقایق خیس شد گفت بیا بکن توش منم در اوردم کیرمو کردم تو کس شقایق اونم رفت کیر رضارو شروع کرد خوردن هر چهارتای لخت بودیم که منم داشتم رو شقایق تلمبه می زدم دیدم رضا ابش اومد تو دهن نگار که داشت واسش می خورد نگار گفت رضا نه دستمال بده زود بود عشقم که من دیگه داشتم دیونه می شدم یه دفعه نگار گفت شقایق جاتو می دی به من شقایق گفت چی گفت زیر شوهرت بخوابم من به رضا نگا کردم رضا خندید گفت این سیر نمیشه شقایق کیر منو در اورد از کسش دسته نگارو گرفت خوابوندش رو تخت منم رفتم روش لبشو خوردم که نگار داد زد وای اره بکن زود باش منم کیرمو کردم تو کسه نگار کشاد تر از کسه شقایق بود ولی داغ بود چشما ابی نگار رو به روم بود
داشتم تلمبه می زدم تو کسش که یه دفعه وایسادم گفت چیه گفتم ادامه بدم ریختم داخلت که گفت بریز که دیدم رضا از پشت شقایقو بغل کرد کیرشو کرد تو کسش اوفف حالم خراب شد همچین تلمبه می زد که شقایق جیغ می کشید یکی دیگه داشت می کرد زنمو و کیر من اروم تو کسه نگار جلو عقب می شد که یه دفعه تندش کردم ابم اومد داخل کسه نگار افتادم روش بو عطرش دیونم کرد که دیدم رضا هم اه کشید ریخت تو کسه شقایق بعدم افتاد روش لبه نگارو بوس کردم گفتم عالی هستی که شقایق لب رضا رو بوس کرد در اوردم کیرمو نگار واسم می خورد رضا با شقایق رفتن تو اون یکی اتاق منو نگارم تو این اتاق تا صبح انقدر سکس کردیم که نفهمیدم کی صبح شد وقتی بیدار شدم ظهر بود دیدم شقایق زنه خودم پیشمه و این اولین سکس مشترک ما بود …
نوشته: وحید
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید