این داستان تقدیم به شما
سلام نسرين جنده هستم ٢٤ساله.اين داستان طولانيه و مسائل سكسي زياد توشه هم مسائل تجاوزم و سعي كردم همه چيزو كامل توضيح بدم.راستش من خيلي با خودم ور رفتم كه ايا بزارم اين داستانو يا نه چون ديالوگ زندگيمه!
***
من از يازده سالگي حشري ميشدم و هميشه تا تنها ميشدم خودمو ميماليدم، مخصوصا وقتي گوشي داداشاي بزرگمو بر ميداشتمو فيلماي سكسي ميديدمو با ديدن كير حالي به حالي ميشدم ولي هيچي نميتونستم بگم.
و كلا عاشق كير هستم
من زود بالغ شدم و همه چيز رو در مورد سكس ميدونستم، تا اينكه يروز تصميم گرفتم با داداش كوچيكم رامين سكس كنم ولي تو بعضي از فيلما ميديدم بعضياشون از كسشون خون ميومد و اين مسعله منو دودل كرده بود و اونموقع ١٤ سالم بود.
يروز كه بابامو مامانم رفتن خريد منو داداشام تو خونه مونديم طبق معمول.
برادر بزرگم داود ١٩سالش بود و ارمين هم ١٦سالش بود و اين جريان ماله ٩ ساله پيش هست تقريبا و راستي ما وضع مالي عالي نداشتيم ولي خب بدهم نبود و برگرديم سر داستان، داود كه هميشه تو اتاقش بود و درس ميخوند و بعضي وقتا هم با عكساي سكسي كه از بچه ها تو مدرسه ميخريد رو ميزاشت لا كتابا كه با هاشون تو تنهايي جق بزنه البته توي گوشيشم داشت ولي با عكس بيشتر حال ميكرد چون بعدش اب كيرشو ميريخت روشو مينداخت دور! البته من از توي سوراخ قفل اتاقش ميديدم. خلاصه تو اتاقش بود هميشه و درم قفل ميكرد.
منم بلند ميشدم ميرفتم پايين با بچه هاي همسايه فوتبال بازي ميكردم و سعي ميكردم خودمو به پوريا بچسبونم چون خيلي خوشهيكل بودو فوتبالش خوب بود همش گل ميزد براي همين من بهش علاقه مند شدم ولي يادم نيست چند سالش بود.
يه نيمساعتي نگذشته بود كه دعواشون شدو همديگرو پسرا ميزن و من تنها دختر تو جمع بودم بقيه دخترا داشتن مامان بازي ميكردن تو خونه هاشون ولي من همش دنبال پوريا بودم كه مادر و پدر پچه ها اومدن پايين و جداشون كردن بردنشون بالا ولي كسي دنبال پوريا نيومد براي همين موند پيش من پايين و بعد بهش گفتم پوريا ميشه يه چيز ازت بخوام اونم گفت چيه ميخواي مشقاتو بنويسم گفتم نه فقط بوسم كن!
گفت چي اينجا تو پاركينگ؟
-اره لطفا……
-باشه ولي بريم تو انباري ما كه قفلش شكسته و خاليه، گفتم باش.
ديگه رفتيم بوسم كرد لبمو گاز ميگرفت بلد نبود. بهش گفتم شلوارتو بكش پايين كه بخورم.
-اخه الان جاش نيست و….
همون لحظه صداي دزگير ماشين اومد كه فرار كرديم و رفتيم تو خونه هامون.
قلبم داشت بدجور ميزد چون كلي تو پله ها دويده بودم.
بعدش وقتي ديدم در خونه بازه رو هم رفتم داخل، از راهرو كه اومدم تو حال ديدم رامين داره جق ميزنه با كرم و همينطور چشماشو بسته بيصدا.
رفتم جلو اروم قدممامو برميداشتم كه نفهمه، همون كه نزديك شدم ديدم كيرش خيلي بزرگ نيست مثل توي فيلماي سكسي، حالا انگار اگه بزرگ ترم بود ميتونستم باهاش حال كنم.
بعد چون كيرش كرمي بود يك دفعه گونداشو توي يك لحظه كردم تو دهنم محكم مكيدم كه همون لحظه دو متر پريد بالا و داشت سكته ميكرد كه گفتم داداش رامين ميشه كيرتو بكني توي سوراخم ولي يجوري كه خون نياد باش؟
يكم اومد جلو گفت قبلا با كسي بودي؟ گفتم نه داداش ولي دوس دارم اينكارو.
گفت همه دخترا از كسشون براي اولين بار خون مياد كه اگر از اون جلو كير بره تو بدبخت ميشي و بابا ميكشتت.
گفتم باشه پس از عقب بكن گفت اماده باش و كيرشم كرمي بود اماده شلوارمو كشيد پايين همين كه اولش فشار داد دردم اومد ولي نه زياد يه انگشتشو كه كرد تو خوشم اومد برا همين شل گرفتم و بيشتر قمبل كردم و توي حالت داگ استايلي بوديم كه يكدفعه كرد تو همون لحظه پاره شدم درجا!، داشتم ميمردم كه هرچي گفتم بكش بيرون ولي نكشيد، منم با پاشنه پام محكم زدم تو تخمش كه داد كشيد و يك دفعه يكي زد تو گوشم كه گوشم سوت كشيد گفت گمشو از جلو چشمام دختره اشغال جنده.
منم دويدم رفتم دم در خونه ي رامين:
– اينجا بود كه جندگي من شروع شد.
اومد دم در گفت چي شده نسرين؟
گفتم مامان و بابات هستن؟ گفت نه ولي پسر داييهام پيشمان، بيا تو اشكال نداره.
رفتم سلام كردم و مستقيم نشستم روي مبل كه پسر دايياش و خودش كه توي اشپزخونه ايستاده بودن گفتن پوريا اين همون دخترس كه ميگفتي كه گفت اره اينم زنم نسرين خانومه.
اينو كه گفت من يكم خوشحال شدم ولي خجالت كشيدم كه پوريا گفت نسرين بيا تو اتاق كارت دارم، رفتم تو اتاق مامان و باباش كه درو قفل كرد اومد سمتم گفت كه: تو انباري بهت گفتم جاش نيست گفتم خُب؟ گفت خب الان جاشه ديگه!!!
اينه كه گفت انگار يه سطل اب يختن روم گفتم چي؟ الان پسر داييات بيرون، ميفهمن يك موقع.
گفت تو زنمي ك، بعدشم اونا ميدونن!!!!!
گفتم چي؟ يعني چي؟ چرا؟ كصافت برو كنار ميخوام برم خونمون.
:چون واقعا نميخواستم با پسردايياش اولين سكسمو تجربه كنم كه يكدفعه گرفت پرتم كرد خوردم داخل ميز ارايشي مامانش و درد سراسر وجودمر فرا گرفت و گفتم ترو خدا پوريا من كه دوستت دارم، چرا؟؟؟
كه همون لحظه قفلو باز كردو پسر دايياش اومدن تو كه همون لحظه جيغ زدم كه كمك و همون لحظه بزرگه دهنمو گرفت و گذاشت روي تخت اونيكيم نشست بين پاهام و پوريا داستامو گرفته بود و شلوارمو كشيدن پايينو درش اورن ولي چون دهنم بسته بود هيچي نميتونستم بگم كه ديدم اونم لخت شد نشست بين پام كيرشو داره ميكنه تو كسم، خيلي كلفت نبود ولي دراز بود كه همون لحظه اومدم جلشو بگيرم و تقلا ميكردم كه بگم دخترم ولي اونا گوش نميدادن و فك ميكردن ميگم ولم كنيد ولي نميخواستم پردم بره كه خشك خشك كردش تو و كه همون لحظه بي صدا اشك از چشام در اومد و همون موقع كيرشو كشيد بيرون ديد خونيه كه همون لحظه از حال رفتم،
وقتي بهوش اومدم ديدم عصر شده و توي همون حالتم.
اومدم بلند شم كه ديدم همجام خونيه!
كه همون موقع باز گريم گرفت چون بابام منو ميكشت، داشتم اروم از در اتاق ميرفتم بيرون كه ديدم دارن ميگن بدبخت شديم كه دختر بوده كرديمش، همون لحظه كوچيكه گفت پوريا تقصير توهه كه نگفتي دختره و از اين حرفا كه دعواشون شد.(همشون بيشتر از ١٧سال نداشتن)
همينكه منو جلو در اتاق ديدن اومدن جلو گفتن نسرين خوبي؟ كه جيغ زدم گفتم به من دست نزنيد حيووناي عوضي، همش ميگفتن تورو خدا اروم باش، گوه خورديم ببخشيد؛ همون لحظه كليد افتاد تو در و در باز شد، بله خانواده پوريا بودن و با داييش. تو اون لحظه مادرش زد تو صورتش گفت چي شده؟ نسرين چي شده چرا گريه ميكني؟
همون لحظه زدم تو دستشون و اومدم از واحدشون بيرون و شروع كردم به جيغ زدن و خودمو زدم، ديگه همه ريختن بيرون و مامان و بابامم برگشته بودن و دنبالم بودن. كه ديگه بابام شك شده بود و مامانم نشست تو پله ها كه بابام با عصبانيت پرسيد كار كيه منم با گريه اشاره كردم به پسرا كه همون موقع بابام رفت تو در گرفت زدشون و پدر و مادر پورياهم هيچي نميگفتن چون اوناهم تو شُك بودن، ديگه بابام زنگ زد پليس بقيه همسايه هاهم داشتن نگاه ميكردن و همون موقع پدر و مادر پوريا و داييش افتادن به پاي بابام كه ببخش ولي بابام اهميت نداد و ادرس داد همون موقع اومد داييه با پسراش در بره كه بابام از پله ها اومد بگيرش كه ليز خورد و افتاد و داد ميزد بابامم كشيدش بالا و كردش تو خونه پوريا اينا همشونو درو بسته نگه داشت و تا پليس اومد، بابام منو مامانمو فرستاد بيرون، داداشامم كه رفته بودن بيرون دنبالم بگردن. ديگه خبري نشنيدم تا فهميدم براي همشون حكم اعدام بريدن ولي نگهشون داشتن تا بشن ١٨ ساله
سال بعدش پسر دايي بزرگ پوريا رو اعدام كردن بعد چند سالم پوريا ولي براي اخريه افع خورد و شد حكمش حبس ابد غير قابل افع مجدد.
ديگه بعدش من برام هيچي مهم نبود چون دلم ميخواست جنده شم، بهم حال داده بود كير، ديگه كس دادم به دوستاي داداشم و حتي به خود ارمينم هميشه كس ميدم، ديگه توي دانشگاه با يك پسر دوست شدم كه خيلي پول دار بود خانوادش معروف بودن و منو يواشكي عقد كرد و منم دوخته بودم، نگفتمش كه قبلا تجاوز شده بهم. بعدش كه خانوادش فهميدن گفتن بايد طلاق بگيري منم گفتم ٢٠٠ميليون بديد تا بگيرم چون خانوادش راضي نبودن و همچنين زن هم داشت ديگه بعدشم طلاقمو گرفتم، ديگه بعد طلاق پدر شوهرم گفت صيقم شو ٦ماهه منم قبول كردم خودمم داغ كيرش بودم؛ كيرش ٣برابر پسرش بود ولي خب جريان ماله پارساله، الانم ديگه صيقه نميشم چون حال نميكنم با يك كير وقت بگذرونم، الان فقط شبا ميرم باغ كاسبي و كس ميدم، حالا اگر خواستيد بنويسيد توي نظرات تا جريان سكسم با محمد رضا بدرشوهرم مال شب اولو براتون بنويسم و با يك شخص معروف ديگه هم سكس كردم توي باغ كه خيلي معروفه و شك ندارم همگي ميشناسيدش، اگر خواستيد مينويسمش.
و همه ي اسم ها درست بودن جز اسم خودمو برادرام بخاطر مسائل امنيتي و شهرم هم درسته و اسم بازيگره رو هم مينويسم چون برام هيچي مهم نيست جز كس دادن به مردا و خوردم كيراي كلفت و بي مو اوووووم.
ببخشيد خيلي طولاني شد ولي اگر درخواست داستان بيشتر كرديد سعي ميكنم بيشتر مسائل سكسيمو بنويسم.
خداحافظ كير كلفتاي من.
من به جنده بودنم افتخار ميكنم و خجالت نميكشم چون جندم كردن.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید