این داستان تقدیم به شما

بعد از جدایی از همسرم فقط خود ارضایی می کردم ؛ با کسی سکس نداشتم تا اینکه از طریق فیس بوک با دختری به نام فاطمه آشنا شدم.دختری بود با پوست سفید و چشمان عسلی ، فقط دماغش یکم بزرگ بود ولی صورت زیبایی داشت ، چادری بود ولی قبل از سکس که دیدمش ، سینه هایی با سایز 80 و با کون برجسته و کوس بزرگ داشت ، وقتی باهاش چت می کردم حتی فکر هم نمی کردم ببینمش چه برسه که باهاش سکس کنم ، فاطمه قبلا ازدواج کرده بود و جدا شده بود و اما ارتباط سکسی ما از جایی شروع شد که شب بیدار بودمو او هم بیدار ، از مسنجر فیس،بوک بهش پیام دادمو ، ته دردو دلش رسید به شماره دادن ، از فردا شب با هم چت می کردیم که بعداز چند شب خیلی حشری بودمو رفته رفته صحبت به سکس چت رسید ، اونم می گفت دو ساله سکس نداشته ، اون شب حسابی از خجالت هم در اومدیم ولی فردا پیام داد که احساس گناه می کنه و قرار شد همو ببینیم …
 
هوا خیلی سرد،بود و تو پارک قرار گذاشتیم ،15 دقیقه دیر کردمو مجبور شدم از دلش در بیارم ، بردمش کافه شاپ و بعد از کلی صحبت ، تو مسیر برگشت بهش،گفتم میخوام ببوسمت میای خونمون.بارون میومد و گفت اگه فقط بوسه باشه میام.، من.که می دونستم تا نکنمش نمیگذارم بره ولی با خودم گفت اگه اجازه نداد هم ، یه لب ازش بگیرم غنیمته…خونه ما طبقه سوم بود و بدون اسانسور ، با هم وارد شدیم و خیلی طبیعی رفتار کردیم.(مادرم معلمه و در شرف بازنشستگی و صبح ها سر کار و پدرم فوت شده و من تک فرزندم) با همسایه ها رفت و آمد نداریم.وقتی وارد اتاق شدیم اول بخاری رو روشن کردم و تعارف کردم بشینه ، چادر رو از سرش در اوردمو دستاشو گرفتم تو دستام ، گرم که شد خودش کاپشن و پلیورشو در اورد ،کشیدمش تو بغل خودم و لب ازش می گرفتم ، درازش،کردم.کف اتاق و بالش براش،گذاشتم (تخت ندارم) با پر رویی روش خوابیدمو لب میگرفتم ازش، دستم رو سینه هاش بود ، جوووووووون چه سینه ای داشت.
 
اولش مثلا مخالفت می کرد ولی بعدش همراهی ، بهم.گفت اینقدر پوشیدم.که دستت به سینه هام نمی رسه ، بلوزشو دادم بالا ، زیرش یه تاب پوشیده بود و بسختی سوتینشو دادم بالا و افتادم.به جون سینه هاش ، سفید ، سفت و اناری با نوک برجسته، با چنان شدتی میخوردم که انگار صد،ساله سینه نخوردم ، ناله هاش در اومده بود و نفساش داغ شده بود و چشاش خمار ، هنوز لباسهای خودم تنم بود ، کیرم از روی شلوار مثل سنگ شده بود ، کیرم خیلی بلند نیست ولی خیلی کلفته ، تابو سوتینشو در اوردمو چسبیدم به شلوارش ، وحشی شده بودمو او حشری ترم می کرد ، غرورم اجازه نمی داد سریع بکنمش ، واسه همین دیگه ادامه ندادم که خودش،تعجب کرد ، بهش گفتم هنوزم اتفاقی نیفتاده و اگه نمیخوای همینجا تمومش میکنیم. ولی او حشری تر از این حرفها بود و زیپ شلوارمو باز کردو گفت خودمم میخوام تیشلوار و شرتمو نفهمیدم چجوری در بیارمو و شلوار و شورت او رو هم باهم در اوردم …

 
واااااای چی میدیدم یه کس درشت و سکسی ، موهاش یه کوچولو در اومده بود ، کسشو زبون زدم که دیدم آهش در اومدو سگی خم شد و گفت کسمو بخور ، چندتا لیس زدم که خیلی حشری شد و گفت بکن منو زود باش ، دوس داشتم حشری ترش کنم واسه همین میگفتم دوباره بگو ، میگفت تورو خدا بکن منو ، کسمو بکن ، پارم کن ، جرم بده ، هر کاری کردم برام.ساک نزد و منم گفتم جرت میدم.سر کیرمو رو چوچولش بازی میدادمو اون التماس میکرد بکنمش ، منم سر کیرم
کردم.تو کوسش، تا رفت داخل، یکباره همشو کردم.تو ،جوووووووون.چه.کوس داغی و کیرم.تا اخر تو کوسش بود و فاطمه یه لحظه خشکش زد و
گفت صبر کن، جر خوردم ، دو ساله این کوس ، کیر نخورده ،
شروع کردم به تلمبه زدن……
فاطمه جرت میدم…………
..بده عزیزم ، پارم.کن ،جرم.بده
کی می کنت فاطمه
تو عزیزم ، امیر نفس من ، منو می کنه ، قربون کیر کلفت، قربون تخمات
کیرم تو کوست فاطمه
نیم ساعت گاییدمشو ابمو ریختم تو کوسش
بعد از اینکه حالمون جا اومد مثل سگ.می ترسیدیم ، لباسامو نو پوشیدیم و من سریع رفتم داروخونه قرص اورژانس گرفتم و تو راه بهش دادم ،
بعد از سکس پشیمون بودو دیگه ندیدمش ، از تو فیس بوک بلاکم.کرد و منم از سر دلخوری از تو وایبر بلاکش کردم….
 
 
 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *