این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان حشری محمدرضا هستم از مشهد داستان بر میگرده به 10سال پیش اولین کونی که دادم…
***
از کون سفیدم خلاصه خشکلم اما کونی نیستم بچگیه ها لاپایی بزور میکردنمم اما بزرگ شدم دادنی در کار نبود قبل از اینکه بخوام برم سربازی یه شاگرد لوله کش اهوازی سر ساختمون کار میکرد که بابام نگهبان ش بود این پسره35سالی میشد منم 20بودم چشش منو گرفته بود منم تو کانالش نبودم این واسه ما دروغ میزد منه احمق هم ساده بودم نمیفهمیدم میگفت من تحت تحقیبم به من میگن چرچیل قاچاق کالا میکنم از دبی منم باور کردم هزارتا دروغ گفت امشب بیاخونمون تورو به دوستم معرفی کنم از این حرفا رفتیم شب خونشون طرف نیومد ساعت 12شب شد بازم نیومد اصلا دروغ بوده کسی قرار نبوده بیاد!
در ضمن این یه خونه اجاره ای پایین شهر داشت با عموش بود هوا گرم بود عموش رفت تو حیاط خوابید منو مهدی تو حال نزدیک های سحر بود دیدم بهم چسپیده سینهامو میماله منم شهوتم بالاست هیچی نگفتم نفس داغش میخورد پشت گوشم من پشت بهش خوابیده بودم هی شهوتی تر میشدم شلوارم تنگ بود کمک کردم دادم پایین یه کیر17سانتی زیاد کلفت نبود گذاشت دم سوراخم اخ اوف چه حالی شدم که نگو داغ داغ تفم زد فرو کرد تو کونم سوراخم داغ شده بود کیر میخواست تلمبه میزد کلا تو بقلش بودم اه اه اه چه حالی حسابی کرد داخلم داغ شد و ریخت دیگه بعد اون دیگه کیر نخوردم مزش هنوز باهامه دیگه هم مهدی رو ندیدم…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید