این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان گل
داستان من برمی گرده به چند سال پیش که تو یکی از شهر های غرب کشور دانشجو بودم و اونجا یه خونه دانشجویی داشتم با یه هم خونه به اسم وحید. راستی تا یادم نرفته نیما هستم ۲۹ ساله دانشجوی دکترای مهندسی عمران.
قضیه از این قراره که این آقا وحید ما یه دوست دختر داشت که رو هم رفته بد چیزی نبود. اما قرار ما این بود که تو خونه کسی کس مس نیاره چون همسایه های بسیار گیری داشت (هر چند بعدها یکی دو تاشونو کردیم). خلاصه یه روز که از شهرمون بر میگشتم تا کلید انداختم به در و رفتم تو خونه دیدم وحید با عجله اومد جلو و رنگش پریده بود. پرسیدم چی شده گفت راستش با پریسا بیرون بودم باهم اومدیم خونه فکر نمیکردم که برگردی امروز. گفتم پس ما که نیستیم اینجا مکانه دیگه؟ گفت نه به خدا اولین باریه که داره میاد. خلاصه ما دیگه به روش نیاوردیم و گفتیم برو خوش باش.
البته ناگفته نماند پریسا خانوم قبل دوست شدن با وحید خیلی آمار میداد. حتی بعد دوست شدنش با وحیدم آمار دادناش ادامه داشت اما من دیگه به خاطر این رفیقمون اهمیت نمیدادم.
من رو تخت دراز کشیده بودم و تو افکارم داشتم و داشتم به این دو تا فکر میکردم که الان دارن چه غلطی میکنن که یهو جیغ پریسا بلند شد . منم درو باز کردم از اتاق اومدم بیرون که دیدم وحید با یه کیر خر تو دستش داره دور هال و دنبالش میدوه.
باور کننین اون لحظه منم از اون کیر خر ترسیده بودم چه برسه به دختره. با اینکه کیر منم حدود ۱۶ سانته اما در برابر کیر اون دودولم حساب نمیشد واقعا.
پریسا تا در و باز دید پرید رفت تو اتاق من و پشت من قایم شد. منم مونده بودم که الان باید چه گهی بخورم. به وحید گفتم بره تو اتاق ببینم این چه مرگشه. بعد منم رفتم پیش پریسا گفتم چی شد پس؟
گفت یه لحظه کیره رو که دیده سکته کرده. البته حقم داشت دختر ریزه میزه ای بود و اون کیر ۱۰۰ درصد جرش میداد.
خلاصه اون روز پریسا بدون اینکه کامی به وحید بده رفت ولی هم من لخت دیده بودمش هم این جریانا رو دیده بودم و بعد اون دیگه روم تو روی پریسا باز شد. بعد یه مدتی هم با وحید به هم زد.
یه روز که تنها بودم دیدم گوشیم زنگ خورد و پریسا پشت خط بود. پرسید حال داری بریم یه چرخی بزنیم منم که حالش و نداشتم گفتم خونه بهم ریخته س و خلاصه پیچوندم. ولی در کمال ناباوری گفت پس حالا که اینطوریه میام کمکت که تمیزش کنیم.
بعد نیم ساعت اومد و نشست و بعد یه خورده تعریف و کس شعر گفتن گفت که راستش اومده ازم بخواد با وحید حرف بزنم که دوباره باهم جور شن. منم که حال و حوصله این داستانا رو نداشتم گفتم عمرا من دخالت کنم و این حرفا. یکم اصرار کرد و وقتی دید من گوشم به این حرفا بدهکار نیست افتاد به خواهش و التماس که هر کاری بگی میکنم و این حرفا…
بهش گفتم هر کاری؟ گفت آره گفتم هرکاری دیگه؟ گفت آره گفتم پس پاشو برو ظرفارو بشور . یهو انگار انتظار چیز دیگه ای رو داشت گفت چه لووووس و پاشد رفت تو آشپزخونه.
یه کم که فکر کردم دیدم من چه کسخلیم اون وحید که فقط میخواد یه سوراخ پیدا کنه اینم که خودش دلشه من چرا چس کلاس میام دیگه؟
این بود که خیلی اروم لباسام و درآوردم و رفتم پشت سرش تو آشپزخونه و دستامو گذاشتم رو چشماش. یکم خودش و لوس کرد و روم آب پاشید ولی یهو بهش چسبیدم طوری که کیرم که کاملا شق شده بود رفت لای قاچ کونش. یه لحظه ساکت شد و تکون نخورد. بعد اروم گفت اون چیه؟ گفتم یعنی نمیدونی؟ گفت نه دستامو برداشتم و گفتم خب بیا ببین چیه
یه لحظه دهنش باز موند اما بعد الکی مثلا ادای تنگا رو درآورد و فرار کرد تو اتاق منم پشت سرش رفتم و گفتم مگه قرار نبود هرکاری میگم بکنی؟ گفت آخه… گفتم آخه بی آخه خودتم که دلت میخواد دیگه این لوس بازیا چیه؟ با یه بی مزه گفتن رفت نشست روی تخت. منم کنارش نشستم و سرمو بردم نزدیک صورتش و لبامو گذاشتم روی لباش. به جرات میگم حرارت لباش روانیم میکرد. بعد چند دقیقه لب بازی درازش کردم و دونه به دونه لباساشو در آوردم. بعد شروع کردم آروم لیسیدن گردنش و رو به پایین تا به سینه هاش رسیدم. یه جفت سینه سفید و سفت که با اینکه شاید سایز دلخواه(۸۵) نبودن ولی دو تا نوک سیخ صورتی داشتن که به محض اشاره نوک زبون بهشون جیغ پریسا رو در می آورد.
بعد کلی لیسیدن بدنش دیگه تو این دنیا نبود. کیرمو آوردم نزدیک صورتش و گذاشتم رو لباش. دهنشو باز گرد و لباشو دور کیرم حلقه کرد. با اینکه معلوم بود این کاره نیست ولی گرمای لباش و شهوتی که تو وجودش بود دیوونم میکرد.
دیگه نمیتونستم صبر کنم. برش گردوندم و رفتم روغن بدن رو آوردم و خالی کردم روی کونش. آروم انگشتمو به سوراخش میمالیدم و سعی میکردم آمادش کنم. بعد آروم یکی آز انگشتامو کردم تو و صبر کردم تا جا باز کنه. نزدیک به ۲۰ دقیقه داشتم سوراخشو میمالیدم و حالا دیگه ۳ تا انگشتم توش بود و پریسا فقط ناله میکرد.
دستمو برداشتمو کیرمو رو سوراخش تنظیم کردم و شروع کردم به فشار دادن. اما خیلی تنگ تر از این حرفا بود. یه لحظه ناخودآگاه زدم زیر خنده . گفت به چی خندیدی؟ گفتم این کونی که کیر من توش نمیره اگه اون روز وحسد کرده بود حداقل ۱۰ تا بخیه میخورد!
به هر زحمتی بود کون مبارک افتتاح شد و سر کیرم داخل بود. از شدت داغی و تنگی داشت آبم میومد. آروم آروم شروع کردم به فرو کردن که دیگه کم کم جا باز شد و نرم نرم تلنبه می زدم. ۱۰ دقیقه ای آروم تلبه زدم و کشیدم بیرون کنارش دراز شدم گفتم بیا روش بشین. سرش که رفت تو بهش گفتم دیگه بقیه ش با خودت و دستمو گذاشتم رو کسش و شروع کردم به مالیدن چوچولش. بعد چند دقیقه که دیگه رسما داشت جیغ میکشید ارضا شد و انقدر ماهیچه هاش و منقبض کرد منم همونچا ارضا شدم و همه رو تو کونش خال کردم. دیگه رسما جفتمون بیهوش بودیم. یه خورده که تو بغلم خوابید پاشد که بره. بهش گفتم قولم یادم میمونه. یه لبخند زد و رفت لباساشو پوشید و اومد یه لب از من گرفت و رفت. این سکس شروع ماجرایی بود بین من و پریسا و حمید که اگه دوست داشتین براتون مینویسم…
چاکر همگی. نیما
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید