این داستان تقدیم به شما

پنج سال پیش در برگشت از شمال که من بخاطر باز شدن بانکها زودتر برگشتم سر کارم زنمو و دختر کوچولوم و خواهر خانم مجردم که واقعا عاشق زنم بودم و دختر کوچولوم که دنیای منو نگین بود و خواهر خانمم که مثل خواهر نداشتم بود و اغلب خونه ما می‌موند بعد اتمام تعطیلات نوروز سال ۹۴ تصادفی در جاده چالوس از دست دادم .
 
با گذشت چهار سال از درگذشت انها به توصیه خانواده‌ی زنم با وجود هیچگونه نسبت قوم و خویشی قبلی تصمیم به ازدواج دو باره گرفتم
به ۴۲ سالگی رسیده بودم موی سرم جوگندمی شده بود به گفته همه زیباتر و چهره‌ام پخته و جا افتاده تر شده بود
یکی از فامیل های خانمم همکاری در شعبه اصلی بانک داشتم
شبنم، دو سالی از من کوچکتر بود اما کمی شکسته تر بچشم می‌اومد که از ازدواج نا موفقش تنها با دخترش زندگی می‌کرد وضع مالیش از منم بهتر بود خونه در بالای شهر ماشین شاسی تویوتا و ویلایی در شمال خلاصه بگم در ثروت سر و گردنی از من بالاتر بود شبنم نوه‌ی خاله‌ی مادر زنم بود
 
مادر زنم مرضیه (اغلب اسامی مستعارند) با شبنم صحبت می‌کنه راضیش می‌کنه با من ازدواج کنه جریانش زیاده و نوشتنش هدر رفت زمان
منو شبنم دورادور همدیگرو می‌شناختیم و بارها همدیگرو دیده بودیم صحبتهامونو کردیم و ازدواجمون بدون مراسم همگانی بصورت خصوصی اما خیلی مرتب و شیک آنچه هر دو تجربه داشتیم با گرفتن فیلم و عکس انجام شد
شبنم و من هردو خونه هامونو دادیم رهن خونه بزرگی با اخذ وام هردو جدا گانه و مبلغ بالا خونه ای بصورت نقد و اقساط ۲۶۰ متر حیاط هم در اختیار ما بود در دزاشیب خریدیم اثاث‌کشی کردیم زندگی مشترکمون در تابستان ۱۳۹۸ آغاز شد

 
دخترمون ۱۶ ساله از ابتدای صحبت ازدواجمون منو بعنوان پدر عاشقانه پذیرفته بود و من نمیدونستم قرار شد منو شبنم و دخترش آیدا تو خونشون حرف بزنیم که خط قرمزش آیدا بود باید اوکی میداد.
علت ۱۵ سال بیوه موندن شبنم دخترش بوده که نمیخواسته زیر دست ناپدری زندگی کنه بعد که بزرگ میشه دو سه سال پیش با چند مرد همه مجرد تصمیم ازدواج می‌گیره دخترش مخالفت می‌کنه که من نمیتونم تو را با کسی شریک باشم اما تا منو میگه در نخستین جلسه‌ی سه نفره‌ی آشنایمون منو پذیرفت و گفت پدر دوستون دارم بتو اعتماد می‌کنم که مامانمو از من جدا نمی‌کنی منو شبنم هر دو اشک ریختیم آیدا اول منو بغل کرد و بوسم کرد گفت فدای اشکات بشم بابا جون گریه نکن دلمو لرزوندی بعد رفت مامانشو بغل کرد و اونجا خودشم اشکاشو نتونست نگه داره هر سه اشک ریزان به اصرار آیدا همدیگرو بغل کردیم عملا عقد ازدواجمون منعقد شد
 
و هر سه رو کاناپه سه نفره که آیدا بین منو شبنم بود نشستیم آیدا پا شد از خودشو ما پذیرایی کرد خیلی زود با مهریه ۱۲۰ سکه شبنم زن قانونی و شرعی من شد یک ماه مرخصی گرفتیم اواخر مرداد بود سه تایی بعد از عروسی رفتیم دوبی سه روز بیشتر نموندیم از اونجا رفتیم ترکیه بیشتر سفرمون را در آنتالیا گذراندیم انگار از ابتدا با همیم و هر گذشته بود فراموش کردیم و آیدا انگار دختر واقعی خودم بود و شبنم هم زنی که عاشقش هستم
سه سال ونیم گذشت هر روز بیشتر از دیروز عاشق همو زندگیمون شیرین و شیرین‌تر می‌شد جالبه هر دو وقتی فیلم عکسها را میدیدم واقعا جون‌تر و زیبا تر شده بودیم به گفته سایرین من خوشتیپ تر از زمان ازدواج ۱۸ سال پیشم بودم
 
آیدا دانشجو بود منو شبنمم هر کدام رئیس یکی از شعبه های ملت دستمون باز و جزو خوش حسابترین‌ها و شعبمونم جزو بهترین ها با وام جدیدی خونه کلنگی بزرگی نزدیک خونه مشترکمون خریدیم و آپارتمانی در ۸ طبقه تک واحدی ۲۰۰ متری را در سفت کاریش بودیم دو طبقه پیش فروش کرده بودیم همه مخارج و گذاشته هامون به برکت گرون شدن مسکن جبران شده بود مفت برامون داشت تموم میشد
آیدا ۱۹ ساله بود مثل حوری بهشت

 
مدتها بود بمن علاقه خاصی پیدا کرده بود حتی چند بار تذکر دادم رعایت کنه مخصوصا پیش مامانش
آیدا می‌گفت دست خودم نیست از دوس داشتن زیادمه پدر شبنم فوت کرد، سرگرم دفن و کفن و مجالس ختمش بودیم شب دوم بود شبنم گفت آیدا را ببر خونه از درس و مشقش نمونه زمان امتحاناتشه شبا منو آیدا خونه بودیم صبح راهیش می‌کردم می‌ رفتم خونه پدر زنم منو شبنم هردو یک هفته مرخصی داشیم و معاونامون جاگزین بودن
شب سوم بود آیدا اومد اتاقم سوالی در تراز مالی داشت پرسید جوابش دادم خیلی لختر از زمان معمولی بود و خودشو بمن می‌مالید منم شبا با یه شورت میخوابم دستشو می‌کشید سینمو با نوک قرمز سینه هام در پوست روشتم بازی بازی می‌کردو گوش به حرفام میداد من همشو گذاشتم بخاطر محبت پدر فرزندی شب بخیر گفتم تازه خوابم داشت می‌برد در اتاقمو زد با مهربونی گفتم باز چیه دخترم ؟
سؤال داشت جالبه اینبار دیدم تاپشو عوض کرده تا خم میشد سینه هاش کاملا دیده میشد چه قدرم شفاف و سفید و زیبا بودن

 
جواب مسئله را دادم در بستن تراز در سند اجاره و پیش پرداختها اشتباه کرده بود تا اصلاح کرد و ترازش خوند پرید بغلم چند دقیقه بوسم کردو قربون صدقم رفت شورتکش بسیار لطیفش تا زیر باسنش بود روی رون لختم نشسته و داغی کوسشو حتی خیسیشو حس می‌کردم هلم داد گفت بابا بغلم کن خیلی دوست دارم میخام کمی رو سینت بخوابم آرام بگیرم خیلی تلاش می‌کردم کیرم سفت نشه با اکراه قبول کردم کاری کرد هردو سینش لخت شد نشست رو سینه هایم گفتم دخترم لباستو درست کن اذیت می‌شی منظورم موهای تخت سینم بود که چند روزی بود بخاط تست ورزش که حس می‌کردم ناراحتی قلبیه تراشیده بودم حالا مثل تیغ شده بودن
 
گفت دوست دارم موهات بره تو تنم خیلی حس خوبی میده همین بهونش شد گفت تاپمو در بیار بیشتر لذت ببرم قبول نکردم خودش نیم خیز شد تاپشو درآورد سینه هاشو خوابوند رو سینم حالا خودمم شیطون گول زده بود هر چند راضی نبودم اما نفس عماره غالب شده بود کیرمم با خوابیدم آیدا رو سینم کاملا سفت شد فهمید پاشو از لای رونم در اورد انداخت رو رونم کیرم زیر شورت به سمت نافم خوابید درست روی بام کص و ناف خودش آخه ایدا رو بالا تنم بیشتر بود انگار که دوس داشت سینه هاشو بذاره دهنم سر دادم کمی رفت پایین
صورتشو چسبوند رو لبم بوسیدمش تکان خورد رفت پایین حالا کصش با کیرم تو یه خط بود
گفت بابا اونجات درد نکنه

 
گفتم نه بیشتر از این لازم نیست برو بخواب منم خستم خوابم میاد گفت:
حالا مامان بود تا صبح می‌گفتین و میخندیدین؟!
آخه منو مامانت زن و شوهریم اون خنده و شب زنده داری جزو زیبایی های یک زوج عاشقه تو هم شورهر می‌کنی ایشلا می‌فهمی
بابا منم دوست دارم با منم مثل مامان باشی!
دخترم داری زیاده روی می‌کنی پاشو برو بخواب مگه دوس پسر نداری دخترم؟
نه دوس پسر میخوام چکار من فقط تو را دوس دارم !
خب باشه منم تورا دوس دارم اما
 
نذاشت حرفمو تمام کنم لبشو گذاشت و لبام شکمشو داد بالا شورتکسو داد پایین خیلی سریع در آوردش!!همزمان دستش رفت رو کیرم تا تکان بخورم از زیر کیرمو گذاشت لای پاش رو کص شیو شده و صاف و گوشتیش دیگه خودم نبودم این آیدا بود که هر چی میخواست می‌کرد حریصانه کصشو به کیرم فشار می آورد تا بره توش منم تنها کاری که می‌کردم سعی داشتم توش نره لحظه ای پاشد فکر کردم ارضا شد چون تمام تنش می‌لرزید تو دلم گفتم خدا را شکر از خر شیطون اومد پایبن که دستشو گرفت کیرم خیلی سریع نشست روش دمی نشد به راحتی کیرم تا ته رفت تو کصش آخیییی گفت و خوابید روم منم دیدم آب از سر گذشته حالشو نگرفتم بخودمم فشار نیاوردم حالا من بودم آیدا را تو چنگ داشتم سینهاشو خوردم چه لذتی داشت و چه عشقی می‌کرد
چرخوندم رفت زیرم گفت جوووووووون حالا شد تو دیگه مال منو مامانمی زنت منم مامان هم مامان هردومون خخخخ
منم چند روز بود کص نکرده بودم در کل دیر ارضا هم هستم اما کص آیدا بقدری تنگ بود تا کیرمو میکردم انگار داره جررر میخوره تا می‌کشیدم کصش با کیرم کش می‌اومد قبل از خودم نمیدونم چند بار ارضا شد اما آخرین ارضاش تا خواست ابم بیاد کشیدم بیرون پاشیدم رو شکمش چون تو مشتم بود تا ول کردم رو شکم و سینهاشم پاشید خیلی بود انگار یه لیوان شیرموز ریختن رو شکم و سینه های آیدا
شکایت داشت چرا تو کوسم نریختی
گفتم آبستن می‌شدی آبرومون می‌رفت
گفت اولا میدونستم آبستن نمیشم چون دومین روز پاک شدنم بود
دوما قرص ارژانسی داشتم
 
حالا آیدا برگشته رو سینم دراز کشیده و آب کیرم بینمو به تن هردومون مالیده میشد دستام رو باسنش بود و نوازشش میدادم یه لحظه دستمو دیدم که خونیه وااااای آخه فکر کردم پردشو دوس پسراش زده نگو واقعا دوس پسر نداشته
دیگه وحشت کردم گفتم آیدا پرده داشتی؟!
گفت آره حالا ندارم عوضش زنتم
دیگه از اون تاریخ سکس بین منو آیدا هر روزه شد هم دخترم بود هم دانشجویم بود و حالا هم زنم شده
ماهها گذشته… عشقم به زنم بیشتر شده آیدا تصمیم به داشتن دوس پسر نداره میگه تا شوهر دلخواهمو پیدانکنم تو شوهرمی
اینم سرگذشت من …

 
 
نوشته الف.ط

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *