این داستان تقدیم به شما

سلام اسم من ارسلانه و میخوام داستان خودمو که چطور برده دختر دختر خاله مادرم که اسمش نادیا بود رو بگم
***
من عاشق فوت فتیش بودم از وقتی که یادم میاد این حس با من بود و نادیا هم همسن من بود ما تهران بودیم و اون تبریز تقریبا هر 4 ماه همو میدیدیم یا اونا میومدن یا ما میرفتیم پیششون دختر خیلی خوشگلی بود و پاهای نازی داشت سفید با ناخن های خوشگل و همیشه لاک زده
همیشه دوست داشتم این حسو با نادیا تجربه کنم عاشقش بودم تا روزی واسش تو تلگرام عکس میسترس و برده فرستادم اولش خیلی بدش اومد و من هم سعی میکردم نظرشو عوض کنم کلی با هم در این مورد پی ام میدادیم تا یه روز تو تهران که خونه ما بودن و با هم تو اتاق تنها بودیم من این کارو به سرعت انجام دادم و مجال فرار و بهش ندادم خم شدم و پاهاشو بوسیدم پاهاشو میبرد عقب و اجازه نمیداد خلاصه با کلی بدبختی من بوسیدم پاهاشو
وقتی برگشتن تبریز دائما به هم پی ام میدادیم و از حس اون لحظش میپرسیدم بدش نیومده یود شروع کردم به عکسای مختلف فرستادن تو این زمینه تا اینکه تونستم کامل قانعش کنم که هر وقت دیدمش اجازه بده که پاهاشو ببوسم
تا اینکه 6 ماهی گذشت و قرار شد بیان تهران بخاطر سگی که داشت میرفتن خونه فامیل پدریش
عصر 4 شنبه رسیدن تهران و مادرم واسه 5 شنبه شب دعوتشون کرد من رفتم دنبالشون خودش بود با مامانش شلوار مشکی ساق کوتاه پوشیده بود با مانتو جلو باز و کفش پاشنه بلندی که دیونم میکرد اوردمشون خونه ماشینو انداختم پارکینگ چون از اسانسور میترسید مامانشو با اسانسور راهی کردم و قرار شد من با اون از پله ها بیام بالا تا اسانسور رفت بالا دستشو دراز کرد طرفم بوسیدم و یهو پشت ماشینم افتادم به پاهاش و بوسیدمشون تا جون داشتم این کارو کردم

واقعا لذت عجیبی بود پاهاشو از کفش دراوردم و لیس میزدم بعد پاش کردم خلاصه 10 دقیقه واسش این کارو کردم کیرم راسته راست بود فهمید با دستش برام سریع جق زد و به بهونه اینکه رفتیم تا سوپر مارکت دیر شد رفتیم بالا و این صحنه همیشه یادم میمونه و نادیا میسترس رو یا های من شده…
 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *