این داستان تقدیم به شما

سلام اسم من وحیده. الان من 16سالمه. داستانی که میخوام براتون بگم برمیگرده به دو سال پیش وقتی 14 سالم بود…

من تو یه شهری به اسم کا‌شمر که تو خراسان رضوی هست زندگی میکنم. من تو یه خونواده تقریبا مذهبی بزرگ شدم. و تا قبل از 12سالگی کاملا سوسول بودم. ولی از اون به بعد به یه بیتربیت تمام عیار تبدیل شدم. حتی مامان بابام فهمیدن فیلم سوپر دارم و بلدم. که بابام کونمو جرداد. از خودم بگم قدم171و وزنم 59کیلو هست. ازخودم تعریف نکرده با‌شم ولی کیرم به نسبت سنم بزرگ و خوش فرمه. ولی کونم هم سفیدوتپله. از بچگی با بچه های همسایه بازی میکردم و انگار با اونا بزرگ شدم. دوتا دوست داشتم به اسمای دانیال و مهران که دوقلو نا همسان بودن. وکاملا مخالف هم مهران سبزه وکوتاه بود ولی دانیال بر عکس. بگذریم. تا یه سار پیش اصلا تو حال و هوای گی با مهران نبودم. دانیالیه کون گوشتی سفید. و مهران یه کون بزرگ سبزه ولی خوب چیزایی بودن. اونا خیلی دیر به بلوغ رسیدن و با اینکه 13 سالشون بود اصلا مونداشتن. همه بچه ها تو کفشون بودن. ولی اونا با من رفیق بودن. خوب بریم سر اصل ماجرا یه روز که هیشکی توکوچه نبود رفتم دنبالشون دانیال اومد تو کوچه دانیال گفت که مهران نیست و رفته دندون پزشکی گفتم اشکال نداره. بعد نیم ساعت توپ بازی بهش گفتم فیلم سوپر بیرم ببینیم.؟ گفت بیار.

اوردم فیلم آلتا اوشن بود که وسطاش دانیال داشت ازم ور میداشت. منم مقاومت میکردم بهش گفتم میای با هم حال کنیم گفت بیا. گفتم خونمون کسی نیست مامانم خادمه و تا دوساعت دیگه نمیاد بابام هم همینطور. بعد بهش گفتم بیا تو خونه گفت باشه رفتیم تو یکم نو بتی از هم ور داشتیم. بعد بهش گفتم بیا ساک بزن کسخل گفت نه چون بیماری میگیریم. گفتم حداقل بذار بکنم تو کونت. که گفت نوبتی گفتم بیا اول تو گفت باشه کیش رو که در اورد کلی خندیدم. کیرش با اینکه شق بود پنج سانتی بیشتر نبودو هرچی سعی میکرد نمیرفت تو کونم. گفتم بابا نمیره میبینی که. نوبت من که شد کیرم رو که در آوردم از تعجب شاخ در اورد و میخواست در بره که گفتم تو قول دادی وبااسرار قبول کرد. سریع یه تف به سوراخ کون قرمزش انداختم. یکی هم به کیرم. خیلی اروم کیرم رو فشار دادم نمیرفت. یه انگشتمو چردم تو که وقتی رفت گفت کیرت رو نکن تو خواهشا. گفتم خمکن تا جاشه. بعد که جا باز کرد کیرمو کردم تو کونش دادمیزد و فوش میداد تند تند تلنبه زدم و ابم نزدیک بود که بهش گفتم و گفت که حداقل توش نریزم ولی من گوش ندادم و همشو تو کونش خالی کردم وبلند شدم که خودمو تمیز کنم دیدم دانیال بیحال رو زمین افتاده و وقتی خواستم نزدیکش شم یه دفه یه گوز بلند داد!

جمعش کردمو از خونه انداختمش بیرون. اون روز گذشت و من هوز تو کف مهران بودم یه روز بهشون گفتم بیاین خونمون همه خونون بودم ولی ما رفتیم تو اتاق و من برا دانیال کامپیو تر رو روشن کردم و اون بازی ماکرد من رفتم تو کار مهران. بهش گفتم بیا حال کنیم گفت باشه بهش گفتم اول من قبول کرد. کونشو که دیدم دوس داشتم بلیسمش کونش گشاد تر از مال دانیال بود وهمون اول رفت تو من اصلا ابم نمیومد برا همین گردن مهران رو گفتم و تند تند تلمبه زدم که ابم اومد و ریختم تو کونش دیدم ابم از تو کونش سرازیر شد. و از اون به بعد دیگه پاندادم امیدوارم که خوشتون اومده باشه. خدافظ

نوشته: آلبرتو بولچینی

 

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *