این داستان تقدیم به شما

سلام اسم من پیمان ۳۴ ساله و زنم سیما ۲۸ سالشه ما ۵ ساله ازدواج کردیم …

***

زندگی عادی ما داشت روال خودش رو میگذروند که من از کار برکنار شدم حسابدار شرکت بودم و مدل زندگی ای که انتخاب کرده بودم بیشتر واسه راحتیمون بود نه جمع کردن پول و سرمایه گذاری. دو سه ماهی گذشت که من بیکار بودم هر روز دنبال این آگهی اون آگهی که ناامید شدم از کار پیدا کردن. و سیما که هر روز میدید وضع بدتر میشه و حساب هامون خالی میشن به من بیشتر بی اعتنایی میکرد. منم واسه اینکه بدونه که دنبال کارم قرار گذاشتم اونم دیگه با خودم ببرم تا ببینه پیگیرم. بگم از سیما براتون طوری هست که هر کی رو یه دیقه ای رو خودش زوم کنه از باسن ردیفش تا قد ۱۷۰ سانتیش. نوع لباس پوشیدنشم یه مانتو جلو باز با ساپورت طوسی و مشکی که ست میکرد با روسریش که من خودم میدیدمش سیخ میکردم براش.
 
تا اینکه تا اینکه قرار شد بریم یکی از شهرک صنعتی ها واسه مصاحبه. رفتیم داخل شرکت سیما هم با همون آرایش غلیظش اومد پیشم که از روی رزومه ای که فرستاده بودم اسمم رو صدا کردن تا برم داخل اتاقکی که شیشه ای بود ولی صدا بیرون نمیومد من رفتم نشستم جلوی سه نفر که قرار بود مصاحبه کنند و سیما هم بیرون دقیقا پشت من نشسته بود که سه تا آقا تقریبا حدود سی تا چهل سال بودن شروع کردن از من سوال پرسیدن که منم با اعتماد به نفس کامل جواب میدادم به سوالاتشون که ۵ دیقه ای از مصاحبه گذاشته بود که فهمیدم که یکی از اینا حواسش پرته و اصلا با من کاری نداره که متوجه شدم داره زنم رو دید میزنه خلاصه چند تا سوال دیگه پرسیدن و گفتن که موفق باشی برو بهت زنگ میزنیم. که باسیما برگشتم خونه که حرف از شرکت افتاد که سیما گفت این شرکته بر میدارتت منم گفتم که از خدامه شرکت خوبیه. نگو که سیما کار خودش رو کرده. خلاصه از شرکته زنگ زدن گفتن که بیا شما مورد تاییدی که منم رفتم شروع کردم به کار تا اینکه یه هفته گذشته بود که همون آقایی که مصاحبه میکرد و حواسشم نبود رو دیدم که اومد خودش رو معرفی کرد گفت مدیر تولید بخشه و از این حرفا که با هم صمیمی شدیم دیگه راحت بودیم با هم که یه روز گفت میخوام یه چیزی بهت بگم ناراحت نشی که گفتم بگو نه نمیشم و از این حرفا که برگشت به من گفت که دو تا مصاحبه گر دیگه مخالف تو بودن که من به زور راضیشون کردم که منم تشکر کردم و گفتم که چرا تو که منو نمیشناختی که برگشت به من گفت که به خاطر خانمت استخدامت کردم که منم با حالت گرفته بهش گفتم که چه ربطی داره به اون که برگشت گفت وقتی داشتم مصاحبه میکردم باهات با پانتومیم به من انگشتش رو حلقه کرد پیشنهاد سکس داد لفظی که من عصبی شدم پرخاش کردم فحشش دادم که گفت اگه باور نداری برو از زنت بپرس.
 
منم بلند شدم رفتم سمت خونه در رو زدم رفتم خونه که سیما گفت چرا الان اومدی خونه که منم دستش رو گرفتم کشوندمش خونه قضیه رو بهش گفتم که اونم تایید کرد شروع کرد برام توضیح که کار پیدا نمیکردی و منم گفتم کمکت کنم من داغون نشستم خونه که خوب فرقی نکرد که بازم از کار اخراجت میکنه که شروع کرد گفت نه خوب گفتم چطور گفت که اگه تو بخوایی قولم رو عملی میکنم که منو خام کرد قبول کردم. زنم به طرف بده. رفتم شرکت فرداش اومد دفترم گفت که با زنت حرف زدی که جوابش رو ندادم که بهم گفت بین خودمون میمونه. اون روزم گذشت که اومدم با سیما حرف زدم قرار شد که آخر شب دعوتش کنم خونه. که رفتم بهش که اسمشم حسام بود گفتم که پنجشنبه شب شام بریم خونمون. که گذشت و پنجشنبه شد با حسام مصاحبه گر رفتیم خونه ما که در رو زدیم دیدم سیما با یه چادر سرش اومد در رو باز کرد رفتیم پذیرایی که من رفتم پیش سیما گفتم چرا اینجوری بس چادر سر کردی که گفت من کارم رو بلدم.

 
که کم کم کیر خودمم داشت سیخ میشد رفتم نشستم پیش حسام که رومون هم به هم باز شده بود که برگشت گفت عجب زنی داری خوش به حالت خیلی حال میکنی که سیما چادر به سر آب میوه آورد نشست رو بروی حسام منم بغل حسام نشسته بودم که دیدم سر صحبت حرف با زنم رو هم داره باز میکنه که یهو متوج شدم که سیما فقط یه دامن کوتاه بدون شورت و یه تاب تنشه ولی با چادر پوشونده خودش رو. سیما کم کم چادر رو زد کنار و با همون لباسا نشست که دیدم بله هم کیر حسام سیخه هم کیر من که سیما چنان خود نمایی میکرد که داشتیم میترکیدیم که سیم رفت میوه بیار که حسام به من گفت دیگه دارم میترکم میخوام زنت رو جر بدم که گفتم باشه دوتایی که قبول نکرد گفت از این قرارا نداشتیم که خورد تو ذوقم. که دیدم که حسام کیرش رو از داخل زیپ شلوارش انداخت بیرون که چه عرض کنم کیر که نه دسته بیل دو برابر کیر من بود که دیگه من روم نشد کیرم رو در بیارم که گفتم من میرم اتاق تو راحت زنم رو بکن برو که دیگه نبینمت. که بلند شدم رفت تو اتاق طوری که کامل از تو آینه و در اتاق میدیدم کل پذیرایی رو که حسام هم کیرش رو کرد تو شلوارش لم داد به مبل. . که دیدم سیما زن سکسی من با میوه اومد یهو شوکه شد که حسام بهش گفت چی شده که گفت پیمان کجاست گفت تو اتاقه که اومدم پیشم گفت چرا اینجایی که گفتم که قبول نکرد من باشم که تو گوشم اومد گفتم من واسه تو ام خیالت راحت یه لب گرفت و رفت.

 
رفت میوه رو بگیره که دیدم حسام میوه رو ازش گرفت گذاشت رو میز گفت تو میوه منی که وحشیانه گرفت خوابودندش رو مبل دامن زنم رو داد بالا شرو کرد به خوردن کوس زنم که زنمم حساس که شروع کرد به آه کشیدن که منم دیوونهرتر میشدم از اینکه زنم دست یکی دیگه افتاده که منم لخت شدم نشستم دست به کیر. بعد از خوردن کوس زنم سیم رو بلند کرد و زیپ شلوارش رو گرفت طرفش سیما هم کمربندش رو باز کرد شلوارش رو کشید پایین یهو دیدم چشاش از جاش زد بیرون یه کیر دید دو برابر کیر شوهرش شروع کرد به مالیدنش با دست که حسام گذاشت جلوی دهنش که من میدونستم سیما نمیخوره که گفت به حسام نمیخورم که حسام از موهاش گرفت کرد تو دهنش شروع کرد به عقب جلو کردن که من با دیدن این صحنه آبم اومد ولی بازم بیخیال چیزی که میدیدم نشدم خیلی با لذت میخورد که بعد یه کیر خوردن مشدی سیما رو خوابوند به شکم و از پشت کیرش رو کرم زد کرد تو کون زنم. من قبلا به حسام گفته بودم عاشق از کون دادنه. چنان ناله میکرد زیرش سیما که من حال میکردم انقدر به کون سیما سیلی زد که قرمز شده بود برام قابل باور نبود زنم داره میده
 
برگردوندش سیما رو سوار کرد رو خودش سیما با دستش کیر حسام رو گرفت کرد تو کوسش و بالا پایین میرفت که من اومدم جلو در سیما من رو ببینه که سیما منو دید یه چشمک به من زد و به دادنش رسید که وقت ارضا شدن حسام بود که سیما رو برگردوند سمت خودش آبش رو خالی کرد دهن زنم که من گفتم سیما الان حالش به هم میخوره که با یه عشوه  در حالی‌ که داشت دور لبشو با زبونش تمیز می‌کرد گفت آب کیر رو باید دخورد و یه قطره شو هم نباید هدر داد…

 
همه زن‌ها جنده‌های خوبی‌ هستن وقتی که دلشون واقعا بخواد بدن. حتی زن شما دوست عزیز
نوشته: پیمان عمادی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *