این داستان تقدیم به شما

جندگی های من برای شوهر خالم و پسرخاله هام قسمت چهارم
بعد از جر دادن کونم توسط پسر داییم سوار آژانسی شدم که رانندش با پسر داییم دوست بود، و من نمیدونستم، عقب نشستم، یکم که جلو رفتیم، بهم گفت میدونم پسر دایی ات باهات چیکار کرد، باهاش هماهنگ کرده بود که رفیقشم منو بکنه، گفت نمیدونم راجع به چی صحبت میکنی، گفت میدونم پسر دایی ات کیرشو کرد تو کونت، گفتم دروغه اشتباهی متوجه شدی، گفت ساپورتتو با شرتتو در بیار، گفتم لزومی نمیبینم، گفت اگه در نیاری واست بد میشه، گفتم میخوام پیاده شم، در رو قفل کرد، گفت میبرمت یه جای خلوت باهم یه حالی میکنیم، گفتم، من درد دارم، سوزش دارم رفیق جنابعالی بهتون نگفتند چطوری منو کردن؟ گفت آروم میکنم، گفتم من راضی نیستم، منو برد با ماشین تو یه باغ که در ورودی داشت، بغل یه درخت پارک کرد، گفت خودت ساپورتتو شورتتو در میاری یا من در بیارم؟
 
ترسیدم در آوردم، اومد جلو مانتومو برد بالا، پاهامم داد بالا، گفت اون چیه سوراخ کونت خونیه؟ تازه دوزاریم جا افتاد پسر داییم چرا هی با دستمال پاک میکرد، چون قطر کیرش بزرگ بود کونم پاره شده بود و خون میومد، دست زد به سوراخم بهم نشون داد منم خون رو که دیدم ترسیدم، گفتم تو روخدا بذار یه وقت دیگه الان میسوزه، توروخدا، گفت باشه، ولی شروع کرد به خوردن لبام، به سینه هام از رو مانتو دست میزد، یهو دلم دوباره کیر خواست گفتم منو بکن، کیرشو در آورد درازتر از کیر پسر داییم ولی قطرش کمتر بود، همینجوری بدون اینکه خیسش کنه، آورد جلو، فرستادش تو، خیلی درد و سوزش داشتم، شروع به تلمبه زدن کرد آروم بعدش تند، اوف داشتم به یکی دیگه هم کون میدادم، آخ اویی وووی اوف جون چه حالی میکردم چه دردی داشتم که نگو، با اینکه قبلش هم سکس کرده بودم، بیست دقیقه تو همون حالت تلمبه زد آبش اومد کیرشو از کونم بیرون آورد مانتومو بلند کرد ریخت رو شکمم، مانتومم آب کیری شده بود…

 
بلند شد رفت پشت فرمون، منم، دیگه حوصله نداشتم شرتو اون دامن کوتامو، ساپورتمم بپوشم، مانتومو کشیدم پایین، اونا رو کردم تو کیفم، منو برد دم در خونمون، پیاد شدم سریع رفتم تو حیاط خونه، درست نمیتونستم راه برم، دیدم بابام تو حیاطه، پایین تنمو دید که چیزی نپوشیدم، مانتومم تا زانو بود، تا قسمت پایین کسمم وسط رونام دکمه داشت، رونام معلوم بود، بابامو دیدم ترسیدم که چی بگم، گفت این چه وضعه؟ از کجا میای، گفتم داشتم میومدم، افتادم تو یه چاله ساپورتم کثیف شده، ناچار شدم درش بیارم، رد شدم ، رفتم تو اطاقم درو بستم رفتم مانتومو در آوردم، رفتم رو تخت، خوابیدم کلی گریه کردم که چرا پاکیم از بین رفته پسر داییم هی پیامک میزد، میگفت گاییدمت مسخرم میکرد، میگفت عجب کونی داری سارا منم بیشتر گریه میکردم، سه روز گذشت، شوهر خالم بهم زنگ زد منم دوباره یکم دردم از بین رفته بود دوباره هوس کیر کرده بودم، مخصوصا کیر 20 سانتی شوهر خالم، اینقدر جنده شده بودم، که به شوهر خالم تلفنی میگفتم کیرتو بخورم، اونم تعجب میکرد میگفت ای جان، گفت میخاد به خاطر من بیاد تهران چندروز بمونه..

 
میخاد اطاق بگیر هر روز برم پیشش منم گفتم اوخ جون، فرداش اومد با هم قرار گذاشتیم، رفتیم خونه اجاره ایی، خلاصه پنج روز پشت سر هم تو هر پوزیشنی منو از کون گایید، آبشو دهنم صورتم، سینه هام رو شکمم تو کونم، رو کونم خالی کرد، حتی بعد گاییدنم یه ساعت هم پیشش میخابیدم، هر کاری هم دوست داشت باهام میکرد، سینه هامو میخورد لبامو میخورد، براش ساک میزدم، کسمو میمالید، دیگه یه جنده واقعی شدم خیلی حال کردم باهاش بعد رفتنش، دو روز بعد پسرعموهام منو دعوت کردند، خونشون کسی نبود، وسطشون نشستم، شروع کردن به حال کردنو کم کم لباسامو در آوردن، ایندفعه یه سکس متفاوت کردم اونم این بود که بعد، خوردن کیراشون، خوردن کس و کونم، اونا رو مبل نشستن، منم نوبتی رو کیراشون مینشستم، مثل جنده ها ی واقعی بالا و پایین میکردم، رو کیراشون یکشون سایزش 20 و اون یکی هم 19 میومد.
***

فرداش رفتم تمام حقیقتو به دوست پسرم که واقعا هم برخلاف بقیه عاشقشم گفتم، که باهاش بهم بزنم که دیگه حداقل عذاب وجدان نداشته باشم، که فکرم به سرانجام نرسید و گفتم دیگه تصمیم با خودته، از زندگیت میرم، من لیاقت تو رو ندارم، اونم اولش یه سیلی بهم زد، بعدش گفت من تو رو از دست نمیدم، کلی گریه کرد، منم گریه کردم از عذاب وجدان که بهش بد کردم که قبل آشنایی باهاش از گذشته و حالم بهش چیزی نگفتم، گفت زود میام خواستگاریت با پسرای فامیلتون صحبت میکنم، اون فیلم رو پاک کنن و به خاطرش ازت سواستفاده نکنن، والا شکایت میکنم ازشون، پسر خاله هام منتظرن که تابستون من برم خونشون که بازم منو بکنن، که همین دیشب دوست پسرم با خونوادش اومدن خواستگاریم، و قراره همه چی تموم شه و جندگی هام ظاهرا خاتمه پیدا کنه، میدونم که خیلی ها رو دمشون میمونه، ولی پیش خودم میگم ای ول به این دوست پسرم، که اینقد مرده، و واقعا عاشق منه و دنبال سوراخ و از این حرفا نیست و منو تو این شرایط ولم نکرد، منم بهش قول دادم که دیگه بهش خیانت نکنم، و زن خوبی براش بشم.ای کاش بتونم همیشه به قولم وفادار بمونم چون کیرای کلفت زیادی تو کوس و کونم رفته و حس جندگی بعضی وقتا واقع یه حسیه که آدم جلوش تسلیم میشه و نمی‌تونه مقاومت کنه به خصوص که اگه کوسو کونو کسی‌  بخواد بکنه که قوی و وحشی هم باشه…

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *