این داستان تقدیم به شما

جایزه ی کیر خر طلائی رو به آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران تقدیم می‌کنیم که همچین نویسنده‌ای رو پرورش دادن. خودتون بخونین متوجه میشین…
***
خلاصه بد از حموم شراره اومد پیشمون یه شلوارک بسیار تنگ نازک سفید با یه تاپ از رو کمرش جز یات لبا س زیارش باز از رو لباسش دیده میشد حتی رنگ شرت لامبادای قرمزش خیلی واضح بود اومد نشست اون روز با قمبلو نازو اشوه گزشت تا این که فردا شراره از بیرون اومد مثل همیشه دسمالیش کرده بودن بد جوری حشری و داغ وکس خیس بود رسید گف من برم دوش بگیرم سریع لباسشو دراورد به منم گف نوید لباسامو بنداز ماشین منو صابر پرده خونرو نصب می کردیم من رو چار پایه بودم به صابر گفتم لباسای شرارو بنداز تو ماشین از تو اینه می پایدمش صابرم قرمز شده رفت سراق لباسا لباسارو برداش از تو شلوار زنم شرتو کشید بیرون مستقیم برد سمت لباش با این وعض رفت سمت ماشین بعد 2 دیقه باکیر باد کردش اومد چقد بلند و کلف بود یه لحظه بیتاب کیرش شدم که خیلی زود طنمو جر بده بعد یه ربع شراره صدا زد نوید برام لباس بیار حوله ندارم شسمش منم از خدا خاصه صابرو فرستادم سر لباساش بعد 5مین اومد لباسارو برد داد شراره شراره از حموم در اومد یه تاپ بالای ناف تازک بدون سوتین با یه ساپورت نازک با لامبادای زرشکی توری از رو ساپورت راحت میشد لباس زیرشو دیدی سینه هاشم که خیلی تابو زده بود بیرون

 
شرتش انقد کوچک بود کسش کاملا پوشونده نمیشد اخه گفتم که شراره کسش مثل کونش خیلی تپله خلاصه اومد با چشای پر شهوت صاب از انتخابش هم خجالت میکشید هم حال میکرد خاسم جو ادی شه گفتم اقا صابر شما هم خوش سلیقهایا چه لباسای وسوسه انگیزی اوردی صاب ر با خجالت گف نه والا شانسی نزاشم حرفشو بزنه گفتم من عاشق این تیپ شرارم دستت درد نکنه صابر از فرصت سوع استفاده کرده داش کس شراررو خوب برنداز میکرد شراره رفت با کون زله ایش اتاق خاب درم بس متو صدا زد رفتم تو منو جسبوتد یه ذیوار کیرمو محکم فشلر داد گف حالم خرابه کیرشو میخام بد ساپورتو شرتو مشید پاییت گف ببین با تعجب گفتم بلز ابشو خالی مرد تو شرتت در اب یود فاقش گف نع اب کسمه داره میریزه دیونش شدم گوشیو نشونم داد از شرت لزجیش عکس گرفته بو همون شرتی که صایر انداخ ماشین در اب بوذ بدش گف اومد لبلس یده بهم به بهونه لباس درو باز کردم با یه ذستم تک سینه هامو گرفته بودم یه پامم کامل تو دیدش یود احتمالا کسمم دید کیرم مثل فتر زد بالا از اینکه صابر کس زنمو دیده دیونم میکرد نشسم اب کسشو خوردم با کیر شق اومدم پیش صابر
***
 
ادمین: آخه آموزش و پرورش مادر جنده، فردوسی رنج برد در اون سال سی‌! که شما کسکشا تو این سال سی‌! برینین به همه ی زحمتاش؟ این چه گوهیه تربیت کردین؟ یکی‌ این کوستان طلأیی رو برای ما هم ترجمه کنه! باور کنین این کوستان رو بدون کوچکترین دخل و تصرفی تو سایت منتشر کردیم. این دیگه واقعا آخرش بود. پووف…

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *